مطلب ارسالی کاربران
افتاده در خیابان حلقه عهد و پیمان
افتاده در خیابان حلقه عهد و پیمان
آتش گرفت قطاری تصادفِ یک ژیان
آرامشم دو چندان وقتی که قلب من مرد
رازی به دل سپردم هستی ام را خزان برد
آواره در کویرم از رفتارم دلگیرم
فراموشی خدا در جهنمی اسیرم
پرواز یک پروانه در اوج یک افسانه
گفتش مردِ فرزانه مستانه باش مستانه
با بنای وجودم چشمانت را ربودم
چشمم کور کردی توبه ام رو شکوندم
وزید نسیم از زندان کز کردم در بیابان
آهی شنیدی از من؟ بُوَد دلیلش هجران
#محمدرضا_اکبری
#مونارک