عليرضا افخمي مدتها به عنوان ناظر كيفي فيلم ها و مجموعه هاي تلويزيوني فعاليت كرده است و با توليد سريال آشنايي زيادي دارد. اما او در نخستين تجربه كارگرداني مجموعه تلويزيوني نشان داد از توانايي زيادي در خلق اثري جذاب برخوردار است.
" تب سرد " از معدود آثار ساخته شده در تلويزيون كشور ما به شمار مي رود كه به جاي پرداختن به مسايل اجتماعي و حتي خانوادگي پيش پا افتاده و كليشه اي، به سراغ مسئله اي رفته است كه ريشه در عمق اجتماعي دارد و تاكنون توجه لازم، عميق و ريشه اي به آن نشده است.
مضمون اصلي اين سريال را مسايل اقتصادي و نارسايي هاي اجتماعي تشكيل مي دهد. به عبارت ديگر، كارگردان در قالب اين اثر نشان داده است كه مسايل اقتصادي و نبود شغل از جمله مسايل بسيار مهمي است كه باعث سوق يافتن جوانان به سوي دزدي يا استفاده از موقعيت هاي غير قانوني كسب درآمد مي شود. همچنين در اين مجموعه تلويزيوني اشاره مستقيم به مساله ازدواج هاي اجباري و غير معقولي دارد كه انگيزه اصلي آن مشكلات شديد مالي و اقتصادي است.
نگاه كارگردان در اين اثر از سر دردمندي و هشدار است. او بي آن كه بخواهد فضاي عمومي جامعه را سياه و نامساعد تصوير كند، به حقايقي ملموس و آزار دهنده اشاره مي كند كه هر كدام از افراد جامعه بي آن كه بخواهد كنكاش عميق و ريشه داري نسبت به اين مسايل داشته باشد، به راحتي مي تواند آن را به صورت عيني و در زندگي روزمره اجتماعي به نظاره بنشيند. در عين حال، اين مسايل تلخ در لفافه اي از قصه اي پر تحرك و تعليق پيچيده شده است تا كام بيننده را خيلي هم تلخ نكند.
داستان مجموعه تلويزيوني " تب سرد " درباره جواني به نام شهاب است كه كارخانه توليد فرش ماشيني اش با مشكل مالي و ورشكستگي مواجه شده است و طلبكاران به شدت او را تحت فشار قرار مي دهند. شهاب به فكر چاره مي افتد تا از طريق دزدي ساختگي فرزندش ( ماني ) بتواند مبلغ قابل توجهي از پدر زنش بگيرد. نقشه دزدي و گرفتن پول از پدر زن شهاب به خوبي انجام مي شود، اما در ادامه پيمان حاضر به دريافت پول مورد توافق براي پس دادن ماني نيست و سهم بيشتري از شهاب طلب مي كند كه همين مسئله باعث نزاع بين طرفين و اتفاقات ديگري مي شود.
نگاه كارگردان اين سريال به هيچ وجه از منظر يك جامعه شناس يا روانشناس نيست. بلكه او نگاهي هنرمندان به يك معضل بزرگ و رو به افزايش اجتماعي ( فقر مالي ) دارد. به ديگر سخن، اگر كارگردان تلاش مي كرد اثري ارايه كند كه جنبه آموزشي و يا تربيتي به خود بگيرد، سريال در برقراري ارتباط با مخاطب در مي ماند. چون شرايط جامعه امروز ما به گونه اي است كه بينندگان نه حوصله شنيدن نصيحت دارند و هم اين كه از تماشاي ميزگردهاي كوچك و بزرگ تلويزيوني خسته شده اند. بنابراين اثري بايد ارايه شود كه در وهله نخست وجه برقراري ارتباط و جذابيت را درون خود داشته باشد.
اما كارگردان اين سريال راه درست را انتخاب كرده است. او حرفش را مستقيم نمي گويد. بلكه در قالب قصه اي حادثه اي و مخاطب پسند اشاره هايي به مسايلي مي شود كه شايد به دليل تعددش در نگاه مخاطب عادي شده باشد، ولي در حقيقت بازگو كردن آن مي تواند تلنگري به آنهايي باشد كه مي توانند براي رفع يا حداقل كاهش اين مسايل و مشكلات تلاش كنند.
اجتناب كارگردان اين سريال براي تبديل نشدن به يك برنامه نصيحت گو به سادگي در نوع روايت داستان مشخص است. قصه از چفت و بست خوبي برخوردار است و روابط علي و معلولي به خوبي كنار هم قرار گرفته اند. در اين بين شخصيت پردازي مناسب هم به بيان قصه كمك كرده است. انگيزه هايي كه براي اقدام شخصيت هاي مختلف داستان در صحنه سازي يك گرونگيري ارايه مي شود نيز به اندازه كافي قانع كننده است. مهمتر اين كه، سازنده اين سريال هيچ حكمي صادر نمي كند و آدم هاي قصه اش را با آنكه از نظر مثبت يا منفي بودن، شرايط كاملا مشخص و تعريف شده اي دارند، اما هر كدام از آنها را آميزه اي از خصلت هاي خوب و بد انساني نشان مي دهد كه نسبت به وقايع مختلف از خود واكنش نشان مي دهند. اين نوع تصوير شخصيت هاي داستان باعث شده است، سريال قضاوت را به عهده بيننده بگذارد و در او دافعه ايجاد نكند.
" تب سرد " تعليق و ريتم تند را به درستي به كار گرفته است و قصه را بر اساس منطق پيش مي برد. در فيلم كمتر صحنه اي وجود دارد كه ارتباط مفهومي يا تصويري با ديگر بخش ها پيدا نكند و بخواهد به عنوان يك عنصر ناهمگون در دل اتفاقات ديگر جا بگيرد. براي نمونه با آن كه پدر بزرگ و مادر كودك دزيده شده به توصيه هاي شهاب گوش مي كنند و به خاطر ترس از كشته شدن ماني مسئله را به پليس اطلاع نمي دهند، اما پيمان ( يكي از گروگانگيران ) با به قتل رساندن جواني كه آنها را تعقيب مي كرد، باعث باز شدن پاي پليس به اين ماجرا مي شود. هر چند كه پيشفرض هاي پليس با انگيزه هاي قتل همخواني چنداني ندارد. اما آنها به دنبال قاتلي هستند كه درگير يك گروگانگيري شده است.
همچنين تغيير عقيده دو جواني كه فرزند شهاب را در اختيار دارند، براي اين كه در برابر دريافت پول بيشتر كودك را در اختيار پدرش قرار بدهند، ناگهاني و بدون پيش زمينه نيست. بلكه از سوي كارگردان مراتبي در نظر گرفته مي شود تا داستان در يك بستر باور پذير پيش برود و حتي به خاطر وقوع اين مسئله، شاهد جدال هايي ميان گروگانگيران نيز هستيم. مهمتر اين كه، حضور اين دو جوان براي شركت در اين گروگانگيري ساختگي و پس از آن درخواست پول بيشتر به قدري قوي است كه هيچ جاي شك و ترديدي براي بيننده باقي نمي گذارد و حتي در برخي مواقع ممكن است بيننده را با تحريك حس همذات پنداري مواجه سازد و به دست اندركاران حاضر در اين معامله غير قانوني حق هم بدهد.
ديگر نكته قابل توجه در اين سريال انتخاب و ارايه دقيق و حساب شده ديالوگ ها است. با اين كه نمي توان گفت اساس اين سريال بر تصوير بنا شده است، ولي ديالوگ ها در زمان كلي اثر به خوبي جا افتاده اند و كمتر زماني از سريال با رد و بدل شدن بي حاصل ديالوگ ها تلف مي شود. البته اين مطلب در مورد قسمت هاي ابتدايي سريال به هيچ وجه صدق نمي كند.
در قسمت هاي اوليه اين سريال بيشتر زمان اثر صرف معرفي شخصيت ها و روابط ميان آنها مي شود. اين مشكل كه آفت بيشتر مجموعه هاي تلويزيوني به شمار مي رود، شرايطي را ايجاد مي كند كه بيننده در وهله نخست با يك سري ديالوگ مواجه شود كه بيشتر بازخواني شناسنامه اشخاص بازي است. در اين بخش ها هيچ اتفاقي رخ نمي دهد و همه چيز بسيار آرام و كند به پيش مي رود تا آرام آرام به اوج داستان نزديك شود و از ميانه سريال ناگهان داستان وارد بخش هاي جذاب تر گردد. اين مسئله به ضعف فيلمنامه نويس هاي ما بر مي گردد كه حاضر به ارايه تجربه متفاوت تري نيستند يا حداقل از نمونه هاي خارجي الگو برداري نمي كنند. از طرف ديگر، گاه داستان يك سريال به هيچ وجه قابليت ارايه در 13 قسمت را ندارد. اما كش دادن بيهوده و كسل كننده داستان براي پر كردن زمان پخش باعث مي شود ريتم كلي اثر تحت الشعاع قرار بگيرد.
عليرضا افخمي ( كارگردان سريال ) در استفاده از بازيگران هم از خود تبحر نشان مي دهد. هر چند كه شهاب حسيني ( شهاب ) از بازيگران خوب سينما به شمار مي رود و كامبيز دير باز ( پيمان ) هم با ايفاي نقش در فيلم سينمايي " دوئل " نويد تولد بازيگري توانا را داده است. اما هر كدام از اين بازيگران نقش خود را در اين سريال بسيار خوب و حرفه اي ايفا كرده اند. به خصوص در بازي هاي رو در رو، تقابل واقعي دو شخصيت قابل لمس است.
صداسازي ديرباز كاملا" در راستاي نقش قرار دارد و به هيچ وجه هم كليشه اي نيست. او بيان خود را به خوبي در اختيار نقش قرار مي دهد تا شخصيت جواني خلافكار، بي سواد و معتاد كاملا تبلور يابد. شهاب حسيني هم نقش خود را بسيار خوب بازي مي كند. ترس، تشويش، عصبانيت، لجام گسيختگي، استيصال و ... صفاتي هستند كه او در لحظات مختلف بازي خود به خوبي نشان مي دهد و بيننده را براي درك موقعيت كمك مي كند. ديگر بازيگران اين سريال هم از پس نقش خود به خوبي بر آمده اند و با آن ارتباطي عميق و روشن برقرار كرده اند.
در اين سريال از تصاوير زيباي شمال كشور هم خوب استفاده شده است. با آن كه برخي تصاوير هم در اين سريال به كار رفته است تا ارتباط بصري مخاطب با سريال را افزايش دهد، اما در عين حال اين تصاوير بي دليل و غير منطقي نيستند و كاملا در تن اثر جا گرفته اند.
در مجموع بايد گفت با آن كه شروع اين سريال چندان دلچسب نبوده، اما در ادامه راه با قدرت و زيبايي به پيش رفته است و توانسته تماشاگران بسياري را با خود همراه سازد.