مطلب ارسالی کاربران
ترسناکترین عروسکهای تسخیرشده دنیا ³..... ( عروسک آنابل )
آنابل مشهورترینِ عروسکِ تسخیرشده است. البته از عروسکی که توسط اِد و لورین وارن، شناختهشدهترین کاراگاهانِ ماوراطبیعهی دنیا کشف و ضبط شده است و بخشی از یکی از پُرفروشترین مجموعه فیلمهای ترسناکِ تاریخ است نیز غیر از این انتظار نمیرود. اما آن آنابلی که در فیلمهای او دیدهایم، زمین تا آسمان با نسخهی واقعی آنابل فرق میکند. اگرچه آنابل در فیلم یک عروسکِ سرامیکِ چینی است که قیافهاش از صد کیلومتری فریاد میزند که این عروسک نه برای بازی دختربچهها، بلکه برای استفاده در فیلمهای ترسناک تهیه شده است، اما عروسک آنابل در دنیای واقعی، یک عروسکِ پارچهای با چهرهای ملایمتر و محبتآمیزتر اما همزمان مشکوکتر است. داستانی که وارنها از چگونگی تسخیرشدگی آنابل تعریف کردهاند با مادری که این عروسک را به مناسبتِ تولد دخترِ بزرگسالش دانـا برای او میخرد آغاز میشود. دانا که پرستار بوده، همراهبا دوست و همکارش اَنجی در یک آپارتمان زندگی میکرد. وقتی یک کشیش با وارنها تماس میگیرد و مشکلِ پرستاران با آنابل را برای آنها تعریف میکند، آنها برای بررسی به آپارتمانشان سر میزنند و با دانا، اَنجی و لـو، نامزدِ اَنجی دیدار میکنند.
آنها دربارهی جابهجایی غیرقابلتوضیحِ عروسک از اتاقی به اتاقی دیگر و تغییر حالتهای او در زمانیکه شب از سرکار به خانه برمیگردند تعریف میکنند. از پدیدار شدن یادداشتهایی روی کاغذ پوستی با دستخط بچه در خانه میگویند و تاکید میکنند که آنها در خانه نه مداد دارند و نه کاغذ پوستی. آنها یک شب روی دست و سینهی عروسک، اثراتِ خون کشف میکنند. دانا و اَنجی تصمیم میگیرند با یک میانجی تماس بگیرند. میانجی پس از ارتباط برقرار کردن با روحِ درونِ عروسک متوجه میشود که او خودش را آنابل هیگینز معرفی کرده است. میانجی ادعا میکند نیرویی که عروسک را تکان میدهد به او گفته است که او روحِ یک دختربچهی هفت ساله است که در زمانیکه هنوز آپارتمانی در این مکان ساخته نشده بود، در بیشهزارها بازی میکرد. حالا دخترک احساس تنهایی میکند و از دانا و اَنجی اجازه میخواهد که واردِ عروسک شده و در آپارتمانشان بماند. پرستاران از سر دلسوزی موافقت میکنند. اما اوضاعِ آنها به تدریج بدتر میشود. لـو تعریف میکند که یک شب از خواب بیدار میشود و متوجه میشود که آنابل روی سینهی او نشسته است و قصدِ خفه کردن او را دارد. یک بار دیگر هم وقتی لـو پس از شنیدن صداهایی از اتاقِ دانا، به آنجا سر میزند، با آنابل که در گوشهی اتاق افتاده بود مواجه میشود و ناگهان توسط چیزی نادیدنی که هفت جای چنگال از خودش روی سینهی لـو به جا میگذارد مورد حمله قرار میگیرد.
وارنها در کمال ناباوری برای آنها توضیح میدهند که نهتنها کسی به اسم آنابل هیگینز وجود ندارد، بلکه ارواحِ انسانها قادر به تسخیرِ عروسکها نیستند. در عوض، چیزی که آنها را اذیت میکند، یک روحِ شیطانی است که آنها را با وانمود کردن به اینکه یک دختربچهی مُرده است فریب داده است و در جستجوی یک میزبانِ انسانی بوده است. درنهایت، کشیش آپارتمانِ پرستاران را متبرکسازی میکند و وارنها هم عروسک را برای محکمکاری با خودشان به خانه میآورند. گفته میشود که آنها در مسیر بازگشت، هدفِ تنفرِ شرورانهی این روحِ شیطانی که هنوز به عروسک چسبیده بود و تلاش میکرد تا ماشینشان را از جاده خارج کند قرار میگیرند. اگرچه آنابل در یک جعبهی شیشهای در موزهی ماوراطبیعهی وارنها قرار دارد، اما گفته میشود که نهتنها یک کشیش کاتولیک به خاطر توهین کردن به آنابل، با اتوموبیلش تصادف میکند، بلکه یک مرد جوان هم در جریانِ دیدن از موزهی وارنها، بلافاصله پس از زیر سؤال بُردنِ قدرتِ آنابل، با موتورسیکلتش تصادف میکند و میمیرد. از آنجایی که هیچ مدرکِ قرص و محکمی برای اثباتِ داستانِ آنابل وجود ندارد (درست مثل داستان تقریبا همهی عروسکهای تسخیرشده) نمیتوان صحتِ این گزارشات را تایید کرد، اما به هر حال، آنابل بهحدی مشهور است که احتمالا اولین چیزی که با شنیدنِ عروسکهای تسخیرشده به ذهنمان خطور میکند، چهرهی اوست.