خب به حمین مناسبت ی خاطره درباره کریستین رونالدو فن شدنم میگم
ی روز تو خونمون وقتی همه برق ها خاموش بود و زیر پتو خواب بودم برق رفت
بعدش ترسیدم
زنگ زدم والدز کبیر گفتم من میترسم برق رفته میتونم بیام خونتون
بعد والدز گفت: خواب بودم تو مگه خواب نبودی الان برق واسه چی میخوای
بعد گفتم فک کنم ی نقشه هست و میخوان گیرم بندازن منو سیو کن والدز
ویکتور والدز: درسته دروازه بانم ولی من توپ سیو میکنم تو رو که سیو نمیکنم
بعدش گفتم من دیگه راه افتادم دارم میام خونتون که ۳ قدم اونورتره
زنگ زدم
بعدش ژاوی درو باز کرد
گفتش سلام با نگرانی
گفتم ژاوی اینجا مگه منزل والدز نیست؟
ژاوی: بود دیگه نیست
من: چرا
ژاوی: ی ثانیه قبل فروخت
من: به کی
ژاوی: صابخونه جلوت وایساده
من گفتم میتونم بیام بالش و پتو هم آوردم
ژاوی: بفرما تو
بعد که رفتم داخل دیدم مسی خوابیده ی گوشه
بعد گفتم ایول ژاوی مسی هم دعوت کردی
ژاوی؟ کجایی؟
بعدش از راه پله رفتم پایین احساس کردم ی صدایی اومد...
رفتم به سمت زیر زمین ی در متروکه پیدا کردم
دیدم به دهن والدز و ژاوی چسب زده شده!
یعد گفتم شما اینجا چیکار میکنید
ولی هیچی نمیگفتن و صورتشون یجوری نگرانی بود
یهو ی چوب خورد تو سرم
مرد ناشناس با نقاب سیاه منو هم دستگیر کرد
بعد والدز کبیر گفت چرا بدون برنامه اومدی تو
من: والدز مگه خونه ی تو نبود بعد به ژاوی فروختی بالا که مسی بود اینجام مرد ناشناس چخبره!؟
ژاوی: وای چرا گفتی مسی!
والدز: الان مرد ناشناس میفهمه مسی اینجاست
بعدش یهو مسی اومد پایین و گفت سلام به همه
این جنازه چیه افتاده اینجا؟
ژاوی: من که دیگه نمیفهمم امشب داره چه اتفاقاتی رخ میده
کارآگاه پشندی وارد شد و گفت سلام علیکم خوشحال هستیم خوشحال هستیم
والدز: کارآگاه فرار کن الان اون جنبنده خطرناک با چماق بهت همله میکنه
مسی: اینجا ی لیوان آب پرتقال نداریم؟
کارآگاه پشندی با خنده: مسی شاهده اون جنبنده خطرناک پروندش واسه ی حمیشه بسته شد!
بعد ساعد داد زد!
والدز: چیشد!!
دیدیم ی مار بهش همله کرد
ساعد درهالی که میترسید میگفت قربان من میلرزم خطرش خیلی تحدید میکنه
کارآگاه ترس نداره که ماره
ژاوی: این مار بوآست!
والدز با خنده: کاراگاه نکنه مرد ناشناسم تو نزدی و این ماره زده
مسی: خخخخ
کارآگاه: شرایط بهرانیه کافیه
والدز: کارآگاه شلیک کن مغزشو بریز کف زمین
ساعد: مار که مقز نداره
یدفعه کاراگاه از پشت تیر خورد!
بعد من گفتم چخبر شده
والدز کبیر: کجا بودی
من: دستشویی
ساعد: یکی منو نجات بده
ژاوی: ی مومیایی اینجاست فک کنم ما تو ی معبد مصری نفرین شده گیر! افتادیم
مسی: ویکتور تو این خونه رو با کی معامله کردی
والدز: نمیدونم ی پیرزن!
کارآگاه: ساعد اون کاقذ بیار وسیت نامه رو بنویسم
ژاوی: هنوز که هیچی نشده کارآگاه امیدتو از دست نده ما اینجا مسی رو داریم!
درهالی که همه امید ها به مسی بود ناگهان کریستین رونالدو از اسمون اومد زمین و گفت سییییووووووووو
و بعدش در معبد باز شد و موفق به فرار شدیم
بله سیووووو یک رمزی هست که اولین بار کریستین رونالدو برای فرار از معبد نفرین شده استفاده کرد!
اما چرا مسی یجا پرسید آب پرتقال نداریم؟ و چرا کسی جوابی نداشت؟ ...