کتاب بینوایان اثر ویکتور هوگو از جاودانه های تاریخ ادبیات جهان است و سال 1862 پس از حدود 17 سال زمان که صرف نگارش آن شد به چاپ رسیده است.
این کتاب یکی از پر فروش ترین رمان های تاریخ است که به روایت قهرمانی های ژان والژان، مرارت های کوزت، داستان عشق ماریوس و شرارت های خانواده تناردیه در بستری از حوادث اجتماعی و سیاسی اوایل قرن نوزدهم فرانسه پرداخته و تمایلات انقلابی، دموکراتیت و دیدگاه های انسان دوستانه هوگو را به خوبی به نمایش می گذارد.
درباره کتاب بینوایان
رمان بینوایان با داستان پر فراز و نشیب خود تاکنون دست مایه خلق آثار متعدد از جمله فیلم، کارتون و سریال های مختلف شده است.
هوگو از همان ابتدا قصد داشت رمانی در سطح بین المللی بنویسد که نظر مردم سراسر دنیا را به خود جلب کند، او برای ناشر ایتالیایی اش نوشت: “نمی دانم این کتاب توسط همه مردم جهان خوانده خواهد شد یا خیر، اما برای همه مردم جهان نوشته شده است. هر جا که مردانی که در جهل یا نا امیدی به سر می برند، هر جا زنان برای تامین نان شب مجبور به انجام هر کاری می شوند و هر کجا کودکانی به دنبال کتابی برای یادگیری باشند بینوایان در می زند و می گوید که باز کن، من برای تو این جا هستم!”
این کتاب اگرچه خیلی زود به فروش فوق العاده ای دست یافت اما با انتقادات متعددی نیز مواجه شد، به عنوان مثال برخی داستان آن را بی فایده و بی مزه دانستند و گروهی نیز به دلیل تحریکات سیاسی، احساساتی بودن و وقایع غیر واقعی از آن انتقاد کردند که صد البته هیچ یک نتوانست از محبوبیت بینوایان در سطح جهان بکاهد.
خلاصه ای از کتاب بینوایان
دوران محکومیت 19 ساله ژان والژان، که به دلیل سرقت تنها یک قرص نان و البته چندین بار اقدام به فرار افزایش یافته بود، سرانجام به پایان می رسد و او از زندان آزاد می شود.
والژان پس از آزادی به دنبال غذا و سر پناه این در و آن در می زند اما هر بار، وقتی مردم متوجه می شوند مدتی در زندان بوده به او پشت می کنند تا این که با اسقف مهربانی آشنا می شود.
اسقف به او جا و غذا می دهد اما والژان ظروف نقره ای اش را می دزد و در نهایت به جرم دزدی دوباره دستگیر می شود اما اسقف می گوید خودش آن ها را به والژان هدیه داده است و او را نجات می دهد.
ژان والژان تحت تاثیر مهربانی اسقف تصمیم می گیرد به مرد درستکاری تبدیل شود، او با نام مستعار مادلین به زندگی خود ادامه می دهد و مدت ها بعد به دلیل تلاش هایی که برای رونق شهر محل زندگی اش انجام می دهد به سمت شهردار منصوب می شود…
جملات زیبای کتاب
حتی تاریک ترین شب نیز تمام می شود و خورشید طلوع خواهد کرد.
دوست داشتن شخص دیگر مانند دیدن چهره خداوند است.
شنیده نشدن دلیلی برای سکوت نیست.
خنده، آفتاب است که زمستان را از صورت انسان فراری می دهد.
کسانی که اشک نمی ریزند هرگز نمی بینند.
قول بده زمانی که از دنیا رفتم بوسه ای روی پیشانی ام بزنی، من آن را احساس خواهم کرد.
از من می پرسی چه چیزی من را مجبور به سخن گفتن می کند؟ یک چیز عجیب، وجدان من!
هیچ چیز مانند رویای ساختن آینده نیست.
درباره نویسنده کتاب
ویکتور هوگو نویسنده مشهور فرانسوی و خالق آثار برتر ادبیات جهان از جمله بینوایان، گوژپشت نتردام و مردی که می خندد می باشد که در بسیاری از آثارش می توان رد پای باورها و دیدگاه های سیاسی و اجتماعی را دنبال کرد.
جالب است بدانید این نویسنده در زادگاهش، فرانسه، بیشتر به عنوان شاعر شناخته شده است تا نویسنده.
|