مطلب ارسالی کاربران
آرام بخواب لوییس، فرشته تو امشب میخندد:)
سال ۲۰۱۵ بود، سوت پایان که خورد انریکه وسط ورزشگاه المپیک برلین دوید، پایتخت آلمان با درخشش بارساییها به رنگ آبی و قرمز درآمد، اون سال تیم یک شهر کاتالون با مرد جذاب اسپانیایی فاتح سه گانه و مهمتر از اون چمپیونزلیگ شدند... زیبایی تاکتیک چشم نواز انریکه دل از ناظران کاتالون میبرد، تو اون شب رویایی مقابل بانوی پیر یه دختر زیبا همراه لوییس بود، سوت که خورد اونم همراه بابا وسط زمین بود، ژانا میخندید و لوییس انریکه کیف میکرد، فرشته کوچولو با لباس زیبای آبی اناریها از بابا دلبری میکرد، انریکه گوشهای می ایستاد و از خندههای ژانا دلش قنج میرفت:) همه اینها گذشت ارتش سرطان به پیکار با کوچولو قصه ما آمد، انریکه دست به آب و آتش زد ولی ثمره اش شد هیچ، سرطان قوی تر از قهرمان قصه ما بود، میگن انریکه دیگه ندید که فرشته بخنده، روز سیاه فرا رسید و ژانا بدون خداحافظی برای همیشه رفت... حالا لوییس موند و کوله باری از عکس ها و خاطرات و خندههای فرشته خودش :)

اما حالا بعد از سالها لوییس انریکه با پاریس به فینال چمپیونزلیگ و کشور آلمان و شهر مونیخ و ورزشگاه آلیانز رسید، انریکه و بچه هاش به اسم اینتر نگون بخت رحم نکردند، دوباره زیبایی و کیفیت را به منظره ظهور کشیدند و عشق و اشک خلق کردند، سوت پایان خورد و انریکه وسط زمین دوید ولی... ژانا از آسمان نظاره گر بابا بود، آقای انریکه نگران نباش قطعا امشب ژانا میخنده، قطعا امشب اون دوباره با کیت زیبای پاریس به افتخار باباش دست میزنه:) آقای انریکه آرام بخواب ژانا بالاخره خندید:)
