گاهی در زندگی با مشکلاتی روبرو می شویم که مانند یک مانع جدی بر سر راه ما قرار می گیرند و انسان ها را در قفس نا امیدی به دام می اندازند کسی می تواند بگوید در زندگی موفق بودم که بتواند با این چالش ها مبارزه کند و از این نبرد پیروز خارج شود.
امروز می خواهیم درباره کسانی صحبت کنیم که با اینکه زندگی روی خوب خودش را به آنها نشان نداد ولی آنها توانستند از پس این مشکلات بر بیایند.
رافینیا از دروازه خروج بارسا تا دروازه خوشبختی
بیاید در زمان سفر کنیم و برگردیم به آخرین فصل ژاوی در بارسا جای که این تیم فصل سیاهی را پشت سر گذرانده بود.از بارسلونا فقط نامی بر جای مانده بود.
نوک پیکان انتقادات به سوی بازیکنان این تیم به ویژه رافینیا بود. بارسایی ها در پی جذب نیکو ویلیامز بودند و الهلال هم مشتری دست به نقد این ستاره برزیلی بود. رافینیا در یک قدمی خروج از بارسا بود که قهرمان محبوب این روز های بارسا یعنی هانسی فلیک از راه رسید. او توانایی این بازیکن را دید و یک فرصت دیگر به او داد. او قدر این فرصت را دانست و با تمام توان جنگید و تلاش کرد و با اراده ای مصمم در مسیر رشد و تکامل قدم می نهاد.
حال این ستاره برزیلی به یک مدعی توپ طلا تبدیل شده. اراده او پلی بود که او را از دروازه خروج بارسا به چند قدمی توپ طلا رساند. از باتلاق سختی ها به دریای خوشبختی ها رساند.
عثمان دمبله، مصدوم همیشگی به یک قهرمان تبدیل شده
داستان دمبله را که مرور می کنیم با کلماتی همچون "مصدوم" و "خائن " روبرو می شویم اما اینک این بازیکن قهرمان پاریسی ها است. اما چگونه این تحول عظیم در او شکل گرفت؟ بگذارید برای جواب به این سوال برگردیم به زمانی که بارسلونا او را با مبلغ سنگینی از دورتموند خریداری کرد. او قرار بود جانشین نیمار شود نیماری که تنها نامش لرزه بر اندام مدافعان می انداخت و همین مسئولیت او را سنگین می کرد.
همه منتظر این بودند که دریبل های او را در نیوکمپ ببینند اما او به جای نیو کمپ بر روی تخت بیمارستان بود. مصدومیت های سریالی هواداران بارسا را خسته کرده بود تا اینکه سر و کله ژاوی پیدا شد او دمبله را که در حال غرق شدن در دریای مصدومیت ها بود نجات داد و به او فرصتی دوباره بخشید. و استعداد دمبله را شکوفا ساخت. اما این بازیکن قدردان زحمات ژاوی نبود و جواب خوبی را با بدی داد و راهی پاریس سنت ژرمن شد تا فیگو دوم فرانسوی باشد. او در پاریس هر روز به تمرین کردن و تلاش کردن ادامه داد. درست است آن اوایل زیاد گل نمی زد ولی دست از تلاش بر نداشت. آنقدر ادامه داد که پاریس را به چمپیوزلیگ رساند و خود را به توپ طلا نزدیک کرد. حال او برای هواداران پاریس سنت ژرمن یک قهرمان است. این ستاره فرانسوی پاریس را به قله ای رساند که پیش از آن ستارگانی همچون مسی، نیمار،امباپه و راموس در انجام همچین کاری عاجز بودند.
و تا ابد نام این بازیکن در کنار اولین چمپیوزلیگ پاریسی ها حک می شود. و این امر میسر نبود مگر با معجزه ای به نام تلاش
ژانا کوچولو در بهشت به بابا انریکه افتخار می کند
روایت انریکه با دو روایت قبلی متفاوت است داستان انریکه داستان اشک و لبخند ها است. چه چیزی برای یک پدر می تواند بدتر از این باشد فرزندش را از دست بدهد. حتی تصورش هم دردناک است ولی متاسفانه انریکه با این رنج عظیم روبرو شد و ژانا را از دست داد. حتما برای او سخت بوده که دیگر صدای خنده های ژانا رو نمیشود و دیگر ژانا در کنارش نیست که آن را در آغوش بکشد. اما او به زندگی ادامه داد و با عملکرد بی نظیرش در این فصل با پاریس سنت ژرمن به زندگی ثابت کرد "که من تسلیم نمی شوم تو نمی توانی مرا شکست بدهی" البته باید این موضوع را بگویم که ژانا کوچولو با اینکه حضور فیزیکی ندارد ولی روحش در قلب انریکه خانه ساخته و پیوندی جدا ناشدنی بین این دو وجود دارد و شاید اگر این طور نبود او نمی توانست دوام بیاورید.
پیوند این سه داستان متفاوت یک واژه است و آن واژه"تلاش"است. و این همان معجزه ای است که سبب شد این افراد در زندگی خود کامبک بزنند. خیلی از ما ها زندگی را باختیم آن هم نه با اختلاف یکی بلکه دو سه تا ولی ما هم می توانیم به زندگی کامبک بزنیم.