با سلام و درود
مطمئنا همه از پایان بندی قوی فصل اول این سریال اعصاب خوردکن به شدت هیجان زده ایم که حق هم داریم. با کمی اسکرول در اکسپلور اینستاگرام هم می توان به حجم این همه احساسات برای شخصیت های سریال پی برد. اما اين احساس واقعا چقدر اعتبار دارد؟
از این جهت تصمیم بر این شد تا سریال به فصل دوم نرسیده و از دهن نيفتاده تحلیلی بر آن داشته باشیم. توجه کنید که این تنها نظر شخصی نویسنده است.
از قسمت اول شروع می کنیم. آسانسور معدن از تاریکی وارد روشنایی می شود. در همین حین بحث بر این می شود که باید اعتراض مان را نشان دهیم. داستان اصلا با اعتراض کارگران شروع می شود هر چند اگر وصله ناجوری باشد ولی مهم است. اصل حرف کارگران معدن این است که کارفرما پولشان را بالا کشيده و برای خودش ماشین گران قیمت خریده است. دعوا بالا می گیرد و آقازاده کارفرما! به رهبر این اعتراضات آسیب می زند.
تنها کاری که شخصيت اصلی (داود اشرف) در این بلوا کرده بی طرفی است و محافظه کاري. او همیشه برای مشکلات بزرگ راه حل های کوچک دارد. در حالي که مي توانست با کمک به رفیقش حق تمام کارگران را زنده کند، فقط به خریدن یک عروسک برای تولد دختر رفیقش اکتفا می کند. اینکه او بابت خرید این عروسک از همان کارگران معدن پول گرفته است خود یک روضه جداست.
ضربه آخر زمانی به این اعتراض می خورد که داود اشرف با همان کارفرما زد و بند می کند و از مصدوم ماجرا رضایت می گیرد. در کل اگر فکر می کنید که داود اشرف به خاطر بدشانسی اش دچار این مصیبت ها شده سخت در اشتباهید. تمام اتفاقاتی که در این سریال مشاهده شد، صرفا تنها بازگشت بی تفاوتی و گناهان نابخشودنی داود اشرف بود.
سریال در این بازه جنبه اعتراض به جمهوری اسلامی را دارد. حاکمیتی که مدعی اسلام است، دم از برکت فرزند و دوری از غیبت و تهمت می زند، به جای اینکه حق مردم را با نقره داغ کردن سرمایه داران بگیرد، از خود همان مردم می کشد تا به بقیه مردم بدهد. نمونه اش ماجراي یارانه ها، کمک های جهادی و نمونه بین المللی اش پویش ایران همدل که مردم کف جامعه بیشترین فعالیت و سهم را در همکاری داشتند.
تمام سریال تا به الان به صورت کاملا حرفه ای بازگویی فضای جمهوری اسلامی از دوران ریاست جمهوری روحانی تا اعتراضات زن زندگی آزادی را روايت مي کند. از کشته شدن دو کودک فیلم که نماد خبرساز شدن قتل کودکانی مانند آتنا، بنیتا و ایلیا بین سال های ۹۴ تا ۹۶ است گرفته تا فتنه ای که به خاطر يک زن (رها جهانشاهی) به پا مي شود و اراذل و اوباش به جان جمهوری اسلامی می افتند.
اما دلیل اینکه چرا اين لايه از تحلیل مهم می شود، باید آن را در پشتوانه فرهنگی بازیگر اصلی این سریال یعنی جواد عزتی جستجو کرد که نسخه ایرانیزه برایان کرانستون آمریکاییست، کسی که نتیجه سال ها تلاش افراد زیادی برای برندسازی از جمهوری اسلامي بوده است همان طور که برایان کرانستون با سریال بریکینگ بد نماد حاکميت آمريکا مي شود. برای صحت این امر کافی است بدانيد پخش سریال بریکینگ بد باعث شد اعتراضات 99 درصدی ها علیه وال استریت شکست بخورد، تمام معترضان در خانه به تماشای سریال بنشینند و سرمایه داران با پررویی تمام این سریال را 《بهترین سریال جهان با اقبال ۹۹ درصدی》اعلام کنند.
از تمام این ها گذشته، معلوم نیست در فيلمنت واقعا چه می گذرد. علاوه بر حضور سریال وحشی، یک سریال دیگر نیز به نام اجل معلق عرضه می شود که با وجود کمدی بودنش شباهت های عجیبی به سریال وحشی دارد. نام هر دو شخصيت این سریال داود اشرف است. یکی فاميلي اصلی اش اشرف است. ديگري لقب اشرف به خود می گیرد. پیرنگ هر دو سریال درباره مرگ است و هر جا این داود ها هستند مرگ هم هست و از همه مهم تر اول هر دو سریال با اعتراضات کارگری شروع می شود!
خلاصه اینکه اگر فکر می کنید تماشای سریال وحشی اعصاب تان را به هم ریخته. نگران نباشید، اجل معلق هم هست با همان داستان و تفکر. تهش این فيلمنت است که پولش را مي خورد شما باید به فکر خودتان باشید.