تاریخچهٔ روابط بریتانیا و هندوستان، داستانی است که از تجارت آغاز شد و به تسلط کامل، استثمار وحشیانه و نهایتاً تقسیم خونین شبهقاره انجامید. این رابطه که بیش از سه قرن به طول انجامید، نمونهای بارز از گره خوردن سرمایهداری غارتگرانه و استعمار سیاسی است.
۱. طلوع کمپانی، غروب حاکمیت
کمپانی هند شرقی (East India Company - EIC) در سال ۱۶۰۰ میلادی به عنوان یک شرکت تجاری ساده برای رقابت با پرتغالیها و هلندیها تأسیس شد. هدف اصلی کمپانی، سودآوری بود و نه فتح سرزمین. اما همین هدف اقتصادی، بهتدریج آن را به یک نیروی نظامی و سیاسی تبدیل کرد.
تبدیل قدرت اقتصادی به سلطهٔ سیاسی
پس از پیروزی کمپانی در نبرد پلاسی (۱۷۵۷)، که بیشتر یک توطئهٔ سیاسی-مالی بود تا یک نبرد نظامی بزرگ، کنترل ایالت ثروتمند بنگال به دست کمپانی افتاد. این نقطهٔ عطف، پایان دورهٔ تجاری و آغاز دورهٔ استعماری-سرمایهداری بود. کمپانی هند شرقی از یک تاجر، به یک حاکم مطلق تبدیل شد که وظیفهاش انتقال ثروت هند به لندن بود. این دوران، اوج استثمار و آغاز فجایع بزرگ انسانی بود.
۲. ۱۰ جنایت بزرگ امپراتوری بریتانیا در هندوستان
جنایات بریتانیا علیه مردم هند، تنها شامل کشتار نظامی نبود؛ بلکه یک سیستم استثماری فراگیر بود که اقتصاد، فرهنگ و حتی جان میلیونها نفر را در خدمت منافع امپراتوری قرار داد.
الف. قحطیهای ساختگی و مدیریتشده
قحطی بزرگ بنگال (۱۷۷۰): این اولین فاجعهٔ بزرگ تحت حاکمیت کمپانی هند شرقی بود که تخمین زده میشود بین ۱ تا ۱۰ میلیون نفر در آن جان باختند. سیستم مالیاتی بیرحمانهٔ کمپانی، ممنوعیت انبار غله و صادرات مواد غذایی توسط بریتانیا به خارج از هند، عامل اصلی این قحطی بود.
قحطیهای عصر ویکتوریا (۱۸۷۶-۱۸۷۸ و ۱۸۹۶-۱۹۰۰): این قحطیها که در زمان حکومت مستقیم تاجوتخت بریتانیا رخ داد، بیش از ۱۵ تا ۲۹ میلیون نفر را به کام مرگ کشاند. پژوهشگرانی چون «مایک دیویس» در کتاب «هولوکاستهای اواخر عصر ویکتوریا» نشان دادهاند که در حالی که مردم در اثر گرسنگی میمردند، معاونان بریتانیایی، علیرغم وجود غلات کافی، سیاستهای لیبرالیسم بازار آزاد را اجرا کرده و از توزیع مواد غذایی در مقیاس وسیع خودداری کردند تا به روند عادی بازار لطمه نزنند. این یک قتلعام اداری بود.
قحطی بنگال (۱۹۴۳): در طول جنگ جهانی دوم، به دلیل تصمیمهای جنگی وینستون چرچیل (صدراعظم وقت بریتانیا) و ممانعت او از ورود مواد غذایی به بنگال (زیرا آن را برای سربازان بریتانیایی مهمتر میدانست)، حدود ۲ تا ۳ میلیون نفر جان باختند.
ب. جنایات نظامی و سرکوبگری
شورش بزرگ ۱۸۵۷ (نخستین جنگ استقلال): پس از شورش گستردهٔ مردم و سربازان هندی (سپویها) علیه کمپانی، بریتانیا با وحشیانهترین روشها آن را سرکوب کرد. هزاران نفر بدون محاکمه اعدام شدند و بسیاری از شهرها غارت شدند.
کشتار جالیانوالا باغ (۱۹۱۹): در آوریل ۱۹۱۹، در شهر آمریتسار، ژنرال دایر دستور داد تا سربازان به سمت یک تجمع مسالمتآمیز هندوها و سیکها که در یک فضای بسته محاصره شده بودند، آتش گشوده شود. صدها نفر در این کشتار وحشتناک کشته و هزاران نفر زخمی شدند.
ج. استثمار اقتصادی و فرهنگی
تخریب سیستم نساجی هند: بریتانیا با تحمیل تعرفههای سنگین بر منسوجات هندی و سوبسید دهی به کارخانههای لانکاشایر انگلستان، صنعت نساجی پررونق هند را که تا پیش از آن بیش از ۲۵ درصد سهم بازار جهانی را داشت، نابود کرد. این اقدام، میلیونها بافندهٔ هندی را به فقر و کشاورزی اجباری کشاند.
انتقال ثروت (Drain of Wealth): اقتصاددانانی چون «اوتسا پاتنایک» نشان دادهاند که بریتانیا بین ۱۷۶۵ تا ۱۹۳۸ حدود ۴۵ تریلیون دلار (بر اساس نرخهای امروز) از هند خارج کرده است. این ثروت از طریق مالیاتهای ظالمانه و اجبار هند به پذیرش تمام هزینههای اداری، نظامی و جنگهای بریتانیا به لندن سرازیر میشد.
دزدی آثار باستانی و الماس کوه نور: بریتانیا هزاران اثر باستانی، جواهرات، و دستنوشتهها را از هند خارج کرد. مشهورترین نمونه آن، الماس کوه نور است که اکنون در تاج پادشاهی بریتانیا نگهداری میشود و هنوز هندیها خواستار بازگرداندن آن هستند.
تحمیل کشت اجباری: کشاورزان هندی به اجبار به کشت محصولات صادراتی (مانند تریاک) وادار شدند تا منافع امپراتوری تأمین شود، حتی اگر این کار به قیمت کاهش تولید غذای محلی و تشدید قحطیها تمام میشد. همین تریاکها به چین تجارت میشدند تا از دیگر قدرت آسیایی هم کشوری ضعیف بسازند که البته آن داستان دیگری از استعمار و سرمایهداری است.
شکستن عمدی سیستمهای اجتماعی-آموزشی: بریتانیا با اجرای سیستم آموزشی «ماکائولیسم» (Macauleyism)، نهادهای سنتی آموزشی و فکری هند را تضعیف کرد و طبقهٔ جدیدی از بوروکراتهای هندی را تربیت کرد که صرفاً برای خدمت به ماشین اداری استعماری به زبان انگلیسی آموزش دیده بودند.
۳. سرمایهداری و استعمار: گره ناگسستنی
استعمار بریتانیا در هند صرفاً یک ماجراجویی سیاسی نبود، بلکه یک پروژهٔ سرمایهداری بود.
نقش بازار: هند به عنوان یک تأمینکنندهٔ مواد خام ارزان (پنبه، تریاک، نیل) برای انقلاب صنعتی بریتانیا و یک بازار انحصاری برای فروش کالاهای تولید شده در کارخانههای بریتانیا عمل میکرد.
مالیات به جای تجارت: کمپانی هند شرقی با استفاده از قدرت حاکمیت خود، نظام مالیاتی را به قدری افزایش داد که عملاً از تجارت به غارت سیستماتیک روی آورد. پول مالیاتی مردم هند مستقیماً برای خرید کالاهای هندی و صادرات آنها به بریتانیا استفاده میشد، که نوعی سرقت مضاعف بود.
سود در برابر زندگی: همانطور که در قحطیهای عصر ویکتوریا مشاهده شد، ایدئولوژی سرمایهداری لسه فر (عدم مداخلهٔ دولت) بر جان میلیونها نفر برتری داده شد. بریتانیا اجازه نداد دولت برای جلوگیری از قحطی در بازار مواد غذایی دخالت کند، چرا که این کار را مغایر با اصول بازار آزاد میدانستند، حتی اگر نتیجهٔ آن مرگ انسانها بود.
۴. میراث خونین: نقش بریتانیا در دوپاره شدن هند
موضوع نهایی و بسیار حیاتی، نقش بریتانیا در تقسیم هندوستان (Partition) و ایجاد پاکستان در سال ۱۹۴۷ است.
بریتانیا هنگام خروج از هند، نقش مهم و ویرانگری در تقویت و تسریع این تقسیم داشت:
الف. سیاست «تفرقه بینداز و حکومت کن» (Divide and Rule)
استعمارگران بریتانیایی در طول دههها، عمداً تفاوتهای مذهبی میان مسلمانان و هندوها را برای منافع سیاسی خود بزرگنمایی کردند.
تقسیمات اداری: آنها تقسیمات اداری را بر مبنای مذهب انجام میدادند (مانند تقسیم بنگال در سال ۱۹۰۵) تا نارضایتیها متوجه یک گروه مذهبی به جای استعمارگر اصلی شود.
نظام انتخاباتی جداگانه: بریتانیا سیستم انتخابات مجزا را معرفی کرد که در آن مسلمانان و هندوها فقط میتوانستند به نامزدهای جامعهٔ خود رأی دهند. این اقدام، به جای ادغام، هویتهای سیاسی مجزا بر اساس مذهب ایجاد کرد و زمینه را برای ظهور «اتحادیه مسلمانان» به عنوان یک نیروی جداییطلب فراهم نمود.
ب. خروج عجولانه و بدون برنامهریزی (عملیات رادکلیف)
در سال ۱۹۴۷، بریتانیا به جای خروج تدریجی و انتقال مسئولیت منظم، به صورت ناگهانی و عجولانه تصمیم به ترک هند گرفت.
بیطرفی نمایشی: لرد مونتباتن، آخرین نایبالسلطنهٔ بریتانیا، جدول زمانی خروج را جلو انداخت. تقسیم هند و پاکستان تنها در چند هفته با عجله انجام شد.
مرزسازی کورکورانه: مرز بین هند و پاکستان توسط یک وکیل بریتانیایی به نام سیریل رادکلیف ترسیم شد که هرگز پیش از آن به هند سفر نکرده بود و هیچ دانش عمیقی از جغرافیا یا ترکیب جمعیتی منطقه نداشت. او تنها با استفاده از نقشهها و آمارهای قدیمی، خط مرزی را ترسیم کرد و مناطق را بر اساس اکثریت مذهبی تقسیم کرد.
فاجعهٔ انسانی: نتیجهٔ این عجله و تقسیم کورکورانه، یکی از بزرگترین فجایع تاریخ مهاجرت بود: جابجایی اجباری حدود ۱۵ تا ۲۰ میلیون نفر و کشتار فجیع بین ۵۰۰ هزار تا ۲ میلیون نفر در جریان درگیریهای فرقهای در حین مهاجرت. نیروهای بریتانیایی در طول این کشتارها، در بسیاری موارد نقش ناظر بیتفاوت را ایفا کردند.
بنابراین، بریتانیا نه تنها با سیاستهایش زمینهٔ تقسیم را فراهم کرد، بلکه با خروج ناگهانی و غیرمسئولانه، تضمین کرد که این تقسیم با خونریزی و فاجعهٔ انسانی همراه باشد. میراث بریتانیا در هند، استثمار اقتصادی و شکاف مذهبی است که تا به امروز منطقهٔ شبهقاره را تحت تأثیر قرار داده است.