[اثبات واجب الوجود (خدا) ]🔻
۱. تعریفِ واجبالوجود بالذات🔸
واجبالوجود بالذات یعنی موجودی که وجودش از خودِ ذات اوست و عدمش محال است.
به زبان سادهتر:
ممکنالوجود: چیزی است که میتواند باشد یا نباشد، و وجودش از خودش نیست و وابسته به علت بیرونی.
واجبالوجود: چیزی است که وجودش از خودش است و نمیتواند نباشد، چون ذاتش مساوی با وجود است.
۲. اگر واجبالوجود نباشد، همه چیز ممکن میشود🔸
فرض کنیم واجبالوجود وجود نداشته باشد.
در این صورت، هر موجودی که هست، لازم میآید ممکنالوجود باشد — یعنی وجودش را از دیگری گرفته باشد.
اما این سلسلهی امکان اگر تا بینهایت ادامه یابد، هر حلقه از زنجیر وجودش را از دیگری میگیرد،
ولی هیچکدام از خود وجود ندارد.
نتیجه:
هیچ موجودی بالفعل نخواهد شد،
چون هیچکس وجود را آغاز نمیکند.
و این با وجود داشتن که الآن موجود است در تناقض است
(این تسلسل علت وجودی هست که محال هست ولی تسلسل زمانی محال بودنش مشکلی نداره)
۴. نتیجهی نهایی🔸
پس باید یک موجودِ واجبالوجود بالذات باشد؛
زیرا او سرچشمهی وجودِ همهی ممکنات است،
و بدونِ او هیچ چیزی نمیتواند تحقق یابد.
واجبالوجود ضرورتاً وجود دارد، چون نبودش مستلزمِ نبودِ همه چیز است.
[واجبالوجود چگونه است ؟ (ذات واجب) ]🔻
۱️⃣ تعریف واجبالوجود بالذات🔹
واجبالوجود بالذات یعنی:
موجودی که ذاتش مساوی با وجود است، عدم در او راه ندارد، و وجودش به هیچ علت یا عامل بیرونی وابسته نیست.
به زبان خیلی ساده
وجودش از خودش است (نه از چیزی دیگر).
نبودنش محال است.
هر چه هستی و کمال وجودی هست، در او بالفعل و بدون نقص است.
۲️⃣ ویژگیهای واجبالوجود🔹
فلاسفه (ابنسینا، ملاصدرا، علامه طباطبایی) براساس تحلیل عقلی و فلسفی، این ویژگیها را برای واجب اثبات کردهاند:
1. ضروریالوجود بالذات🔸
وجودش واجب است، یعنی محال است که نباشد.
هیچ عدم و امکان در ذاتش نیست.
2. عدم نیاز به علت🔸
همهٔ ممکنات نیازمند علتاند، ولی واجب علتش ذات خودش است.
واجب تنها موجود «غیرمعلول» در نظام هستی است.
3. بساطت🔸
یعنی هیچ ترکیب و اجزاء در ذاتش نیست.
ترکیب یعنی نیاز به اجزاء و امکان فساد؛ واجب اینگونه نیست.
4. فعلیت محض🔸
واجب هیچ قوه و استعداد بالفعل شدن ندارد، چون همهٔ کمالات را بالفعل دارد.
هر وجودی که بالقوه باشد، ممکن است معدوم شود و نیازمند علت است.
5. جامع همهٔ کمالات وجودی🔸
هر کمال وجودی (علم، قدرت، حیات، خیر، وحدت…) در او بالفعل و نامحدود است.
نداشتن هر کمالی یعنی پذیرش نوعی نقص و امکانی که واجب ندارد.
6. وحدت حقیقی🔸
واجبالوجود واحد است؛ تعدد واجبالوجودهای مستقل محال است، چون اگر دو واجب باشند باید در چیزی متفاوت باشند، و این تفاوت یعنی نقص.
7. علت اول و غنی مطلق🔸
سرچشمهٔ همه مراتب وجود است.
در همهٔ سلسلههای علّی، در نهایت به واجب میرسیم.
۳️⃣ چرا ماده واجبالوجود نیست؟
حالا با توجه به ویژگیهای بالا، مادهی فیزیکی (هر نوع ماده، انرژی یا جرم-انرژی که در فیزیک تعریف شود) را بررسی کنیم:
📌 الف) ماده ممکنالوجود است
ماده میتواند باشد یا نباشد (در تجربه و فیزیک، نابود یا تبدیل میشود).
به علت وابسته است: تغییر شکل، حرکت، پیدایش، و نابودیاش نیازمند علل فیزیکی یا علت هستیبخش.
📌 ب) ماده ترکیبپذیر است
ماده ساختار دارد (اتم، ذرات، نیروها).
ترکیب یعنی وابستگی به اجزاء → وابستگی یعنی امکان زوال → امکان یعنی غیرواجب.
📌 ج) ماده تغییرپذیر و زمانمند است
هر ذرهٔ ماده در زمان حرکت میکند، حالت عوض میکند، فرسایش دارد.
تغییر یعنی خروج از قوه به فعل → قوه یعنی نقص → واجب فعلیت محض است، نه ناقص.
📌 د) ماده در همهٔ صفات وجودی ناقص است
ماده آگاه نیست، بیقدرت به معنای فلسفی، غیرحیّ، غیرخیر بالذات.
کمالات وجودی را ندارد، پس واجب نیست.
📌 هـ) ماده نمیتواند علت خودش باشد
هر جرم یا انرژی در فیزیک نرخ تغییر دارد و از شرایط اولیه آمده است.
نیاز به علت، یعنی امکان، یعنی غیرواجب.
۴️⃣ نتیجه
با توجه به تعریف و ویژگیهای واجب:
ماده وجودش وابسته، ترکیبپذیر، تغییرپذیر، نیازمند علت، و فاقد بسیاری از کمالات است.
بنابراین ماده ممکنالوجود است، نه واجبالوجود.
واجبالوجود همان «وجود بسیط کامل» است که علت بودنش برای ماده و همهٔ ممکنات براهین فلسفی و برهان امکان و وجوب نشان میدهند.
[اثبات صفات واجب الوجود (خدا) ]🔻
۱. منظور از «کمال وجودی» چیست؟
۲. چرا واجبالوجود باید همهی آنها را بالفعل دارا باشد؟
.
۱. کمالات وجودی یعنی چه؟
«کمال» در فلسفه یعنی جنبهی مثبت و وجودیِ یک چیز هر آنچه مایهی هستی، فعلیت، و استقلال بیشتر باشد.
🔹 تفاوت کمال و نقص
- کمالها: امورِ وجودی هستند (مثل علم، قدرت، حیات، خیر، وحدت، فعلیت، بساطت).
- نقصها: جنبهی عدمی دارند (جهل، ضعف، مرگ، شر، کثرت، امکان، ترکیب).
پس هر چه «مایهی بودنِ بیشتر» و «فعل و استقلال بیشتر» باشد، کمال وجودی است.
🔹 مثالها
- علم→ وجودِ آگاهی است، یعنی هستی در مرتبهی شعور.
- قدرت→ توانِ تحقق دادن به فعل، یعنی مرتبهی بالاتر از وجودِ صرف.
- حیات → حضور و فعلیت کامل.
- بساطت → نبودِ ترکیب و وابستگی، یعنی استقلالِ کاملِ وجود.
- خیر → نتیجهی تمامیت وجود و فقدانِ عدم.
۲️⃣ چرا باید همهی کمالات در واجبالوجود بالفعل باشند؟
این نکته قلب استدلال است، و دلایلش چند لایه دارد 👇
---
دلیل اول: 🔹واجبالوجود یعنی وجودِ محض
واجبالوجود «وجودِ خالص» است — یعنی هیچ حدّ، قید، یا عدمی در ذاتش راه ندارد.
هر نقصی، در واقع نوعی عدم است (نبودِ چیزی)، و عدم نمیتواند در وجودِ محض باشد.
بنابراین، واجبالوجود چون وجودِ محض است، تمام جنبههای مثبتِ هستی را در خودش دارد.
اگر چیزی از آن کم شود، معنایش این است که در ذاتش «عدم» راه یافته، و این تناقض است.
---
دلیل دوم: 🔹اگر کمالی نداشته باشد، امکان پیدا میکند
فرض کنیم واجبالوجود فاقدِ یکی از کمالات وجودی است، مثلاً علم یا قدرت.
در این صورت ذات او «چیزی را دارد و چیزی را ندارد» — یعنی مرکب از وجود و عدم میشود.
چنین ترکیبی نشانهی امکان است (ممکنالوجود بودن)، نه وجوب.
به بیان فلسفی:
> فقدانِ هر کمال وجودی، در ذات، نقص و امکان ایجاد میکند.
و واجبالوجود نمیتواند ممکن باشد. پس باید همهی کمالات را بالفعل داشته باشد.
---
دلیل سوم: 🔹صفاتِ وجودی از هم جدایی ندارند
در موجود بسیط، صفات عین ذاتاند
مثلاً واجبالوجود علم را دارد نه مثل ما که «عالم است»، بلکه چون ذاتش عینِ علم است
بساطت یعنی همهی صفاتِ کمالی در ذاتِ او یکی هستند؛ نه به شکل مجموعهای از اجزاء، بلکه به نحوِ وحدتِ کمالی
---
دلیل چهارم: 🔹واجب علتِ همهی وجودهای دیگر است
چون واجبالوجود سرچشمهی تمام وجودهاست، هر کمالی که در ممکنات یافت شود، باید در واجب به نحو کاملتر و برتر وجود داشته باشد.
> چیزی نمیتواند از علتش بیرون بیاید مگر آنکه علت به نحوی آن کمال را داشته باشد.
پس هر علم، قدرت، حیات و خیرِ موجودات، پرتوی از علم و قدرت و حیات و خیر واجب است.
اگر در واجب نباشد، نمیتواند به ممکناتاش افاضه کند.
جمعبندی🔻
نکته | توضیح
| کمال وجودی | هر جنبهای از فعلیت و استقلال در هستی (مثل علم، قدرت، حیات، خیر، وحدت، بساطت) |
| واجبالوجود | وجودِ محض که هیچ عدمی در ذاتش راه ندارد |
| نتیجه | واجب باید همهی کمالات وجودی را بالفعل داشته باشد؛ چون فقدان یکی از آنها یعنی پذیرشِ عدم و امکان، که با وجوب تناقض دارد |
.
به زبان خیلی ساده:
> واجبالوجود چون کلِ «بودن» است، هیچ جنبهای از بودن برایش ممکن نیست که هنوز نباشد؛ چون بودنش کامل و مطلق است.
> و هر چه «بودن» دارد، به نحوی در اوست.
پس خدای کامل مطلق وجود دارد .