«کنستانتین کوستا گاوراس»، کارگردان فرانسوی یونانی تبار را به عنوان یک فیلمساز سیاسی می شناسیم، زیرا که بیشتر آثارش موضوعات و فضایی سیاسی دارند. از این رو فیلم های این کارگردان از رویکردی انتقادی و معترضانه نیز برخوردارند. «گاوراس» زمانی به فیلمسازی روی آورد که کشور محل اقامت اش «فرانسه» و کشور زادگاه اش «یونان» آبستن حوادث تازه ای شده بود که البته همچنان در شرف تغیرات سیاسی و اجتماعی بود؛ و «گاوراس» نیز که تحت تاثیر این شرایط و خود هم در ان فضا قرار گرفته بود شروع ساخت فیلم کرد و در همان دوران یعنی در سال 1969، نخستین فیلم مطرح اش را کارگردانی کرد. فیلم «زی» z یا «زد» فیلمی بود که گاوراس را به شهرتی جهانی رساند. «زد» هم اکنون نیز در رده بهترین آثار سیاسی تاریخ سینما جای دارد، اثری که توانست با همه انتقادات و مشکلاتی که در زمان اکران اش به آن نسبت داده شود، همچنان موفق نشان داده شود زیرا که توانست به لحاظ تصویر صریح اش از واقعیت، نگاه مردم را به خود جلب کند و همچنین اعتبار خاصی به فیلم های سیاسی ساخته شده در زمانه خود بدهد، و این نوع فیلم ها را وارد مسیر تازه ای کند. برای کارگردان فیلم هم «زد» جدای از اینکه برایش موفقیت و شروع فوق العاده ای باشد، فیلمی سرنوشت ساز بود که گاوراس پس از آن در مسیری قرار داد که هیچگاه از آن خارج نشد و یا بهتر میتوان گفت از آن فاصله نگرفت؛ به گونه ای که هم اکنون نیز دغدغه اصلی فیلمساز است. گاوراس، تمایل خاصی به ساخت این نوع فیلم ها دارد، او فیلمسازی متعهد است. تعهد به سبک ی که در آن قابلیت هایش را نشان داده و به آن ایمان دارد.
«زد» z، که در اصل به معنای «او زنده است» می باشد از فرهنگ یونانی می آید و اشاره ای است به یک عضو سرشناس پارلمان (چپگرای) یونانی، به نام دکتر «گریگوریس لامبارکیس». او در آن سال ها (دهه 60) از مخالفان حکومت وقت بوده است.
فیلم، با نمایش تعدادی مدال و نشان های نظامی به همراه «تیتراژ ابتدای فیلم» آغاز می شود و با یک موسیقی شنیدنی و تاثیرگزار که نظر تماشاگر را مشتاقانه به دیدن فیلم جلب می کند. سپس در سالنی، عده ای از روسای دولت و نظامیان بلندپایه را می بینیم که در یک جلسه گرد هم جمع شده اند و در مورد موضوعی بحث می کنند. شخصی نظامی شروع به حرف زدن می کند، او رئیس پلیس است. اما حرف هایش برای تماشاگر کمی عجیب و غیرعادی ست. رئیس پلیس درمورد معضلات گیاهان و پیشگیری از قارچ زدگی سخن می گوید. این نوع حرف ها، آن هم در یک فضای خشک و نظامی و با تصاویری که می بینیم تا حدودی حالتی طنز به خود می گیرد. به طور مثال در گوشه ای از حرف های رئیس پلیس که می گوید: (درمان مردم با روش های درست لازم الاجراست و بیماری ایدئولوژیکی مثل قارچ زدگی میمونه) با تصویر سَر بی موی یکی از شخصیت های حاضر در جلسه همراه است و یا در ادامه حرف های او که می گوید: (ما باید از عناصر سالم جامعه پاسداری کنیم) با تصویر یک شخصیت حاضر دیگر در جلسه همراه است که که موهای سالم و مرتبی دارد. کارگردان عمدتا فضا و شخصیت های جدی را با مایه های طنز درهم می آمیزد و تا این لحظه از فیلم معلوم نیست موضوع از چه قرار است. احتمالا کارگردان می خواهد غیرمستقیم موضوع فیلم اش را به تماشاگر نشان دهد، چیزی که تا پایان فیلم نیز چه از طریق شخصیت ها و چه از طریق تصاویری که می بینیم شاهد آن هستیم. اما اینک از زبان رئیس پلیس است که می فهمیم قرار است یک گردهمایی در شهر صورت بگیرد که گویا باب طبع روسای دولت نیست. ولی انها و به قول رئیس پلیس که می گوید: (اما ما جلوی انها را نمی گیریم، چون ما خواهان دموکراسی هستیم) و حالا این گفته برای تماشاگر سوال است که آیا حقیقت دارد یا نه؟... و حالا به صحنه ای می رویم که حامیان جبهه مخالف دولت (کسانی که قرار است گردهمایی را تشکیل بدهند) به دنبال اجاره یک سالن مناسب هستند که بتوانند آن را برای گردهمایی آماده کنند؛ اما تلاش آنها بی فایده است، زیرا معلوم می شود از طرف روسای دولت (به طور غیرمستقیم) از اجاره سالن منع شده اند که نهایتا موفق می شوند یک سالن بسیار کوچک و محدود، برای سخنرانی دکتر (نامزد ریاست جمهوری) با بازی «ایو مونتان» آماده کنند. به زودی شاهدیم که دکتر، زمانی که از هواپیما پیاده و به دوستانش ملحق می شود تحت نظر قرار می گیرد و اینجاست که پی میبریم خطر آنها را تهدید می کند و این حس خطر نیز وارد فضای فیلم می شود. شروع اوج فیلم زمانی فرا می رسد که قرار است دکتر برای سخنرانی به سالن برود. جمعیتی در بیرون از سالن که یکطرف حامیان و طرف دیگر مخالفان هستند جمع شده اند، پلیس نیز در میان جمعیت حضور دارد که گویا قصد دارد امنیت را برقرار کند. روبروی سالن، هتل محل اقامت دکتر قرار دارد، و دکتر باید از میان جمعیت عبور و طول خیابان را طی کند. جو عجیب و ناخوشایندی بر محیط حاکم است، گویی که هر لحظه قرار است اتفاقی رخ بدهد. حالا دکتر از هتل بیرون می آید و آرام به طرف سالن حرکت می کند. همه چیز فضایی شبیه به صحنه تئاتر به خود می گیرد. دکتر مانند یک بازیگر به روی صحنه می رود و تماشاگران در تاریکی حس بدی را منتقل می کنند. این یکی از تلخ ترین تئاترهای تاریخ است. دکتر قبل از اینکه وارد سالن شود، توسط شخصی ناشناس از میان جمعیت ضربه ای به سرش وارد می شود و این اتفاق دوباره هنگامی که دکتر پس از ایراد سخنرانی به بیرون می آید رخ می دهد. و اینبار توسط شخصی که سوار بر یک ماشین است مورد حمله قرار می گیرد و به وسیله یک باطوم ضربه ای به سرش وارد می شود که همین ضربه باعث مرگ دکتر می شود. پس از مرگ دکتر، فیلم وارد مرحله دیگری می شود. یک دادستان، با بازی «ژان لویی ترنتینان» مسئول پیگیری مرگ دکتر می شود. اما نکته مهم اینجاست که عاملان قتل، افرادی ضعیف و از طبقه پایین جامعه هستند که نه سواد سیاسی دارند و نه عضو جناح خاصی هستند و تنها به خاطر اینکه سختی های زنده گی شان را بگذرانند و به هدف ی برسند دست به اعمال خشونت آمیز می زنند. به طور مثال در صحنه هایی از فیلم، افرادی که متهم به سوءقصد هستند و هنگامی که نزد دادستان مجبور به اعتراف می شوند؛ علت شرکت در تجمع و سوءقصد به دکتر را، در ازای دریافت جواز کسب برای دستفروشی انجام داده اند و یا در صحنه ای دیگر که یک شاهد، وقتی برای ادای شهادت قصد دارد به پلیس مراجعه کند، مورد حمله افرادی ناشناس قرار می گیرد که بعدا معلوم می شود عاملان حمله از همان افراد محروم و ستم دیده بوده اند که مجبور به این کار شده اند.
قسمت های دیگر فیلم به وقایع و ماجراهای پشت پرده ای مربوط می شود که توسط دادستان انجام می گیرند و در پی آن همه عاملان سوءقصد و مقامات نظامی که در طراحی مرگ دکتر شرکت داشته اند به بازجویی فراخوانده می شوند و همه آنها از جمله سرهنگ رئیس پلیس به قتل عمد محکوم می شوند. پس از این برای تماشاگر اینگونه بنظر می رسد که عدالت اجرا و همه چیز تمام شده است در حالی که اینگونه نیست و در دادگاهی که برگزار می شود همه آن مقامات نظامی که به قتل عمد محکوم شده اند، تبرعه می شوند. عاملان قتل و افراد سوءقصدکننده به جرائم سبک محکوم می شوند. دادستان از کار برکنار می شود. همه شاهدان ماجرا و دوستان دکتر، کشته یا زندانی می شوند و در پایان آن عکاس خبرنگار به جرم افشاگری و گفتن حقیقت علیه دولت به زندان محکوم می شود.
فیلم «زد» پیش از هر چیز به دلیل اینکه از یک ماجرای واقعی الهام گرفته، مورد توجه است. فیلمی که به یک دوره تاریخی می پردازد. و هر چند شاید امروزه به یک موضوع قدیمی و کهنه تبدیل شده باشد (موضوعی که متاثر از زمانه خودش است) اما به عنوان یک اثر سیاسی ناب که واقع گرایانه و شجاعانه عمل می کند، فیلمی باارزش و فوق العاده است. «زد» را باید تصویری کلی از سیاست ها و موقعیت های رژیم های دیکتاتوری و سرکوبگر دانست که برای رسیدن به خواسته ها و اهداف شان به هر عملی متوسل میشوند. کارگردان فیلم «گاوراس» به خوبی توانسته در به تصویر کشیدن این موضوع، کارش را انجام بدهد. البته باید به این نکته هم اشاره کرد که فیلم به لحاظ ساختار چندان هم قوی نیست. تصاویر و شخصیت ها، گاه به طریقی است که حالت ی کارتونی و کاریکاتوری به خود می گیرند و حتی در بعضی موارد بسیار ضعیف؛ مانند صحنه تعقیب و گریزی که یکی از دوستان دکتر، توسط یک اتوموبیل مورد حمله قرار می گیرد که خیلی غیرمنطقی و ضعیف کارگردانی شده است. از این مورد که بگذریم به نکات مهمی از فیلم نیز می توان اشاره کرد، از جمله ریتم سریع فیلم و موسیقی به یادماندنی «تئودوراکیس» که تاثیر بسیاری بر احساس تماشاگر نسبت به موضوع فیلم می گذارد و هیجان و تنش فیلم را دوچندان می کند.
در پایان این یادداشت و در رابطه با فیلم به این گفته از «ناپلئون» بسنده می کنم که گفته است: «سیاست فاقد قلب است و فقط مغز دارد.»