در اينكه شما مثل ايرانيها خيلي زود احساساتي ميشويد، شكي نيست اما حتي با اينكه ميدانيم مردم كرواسي مثل ايرانيها احساسي هستند، باز هم اشك ريختن شما در اولين تمرين بدون نوروزي جالب بود...
(با تعجب) مگر شما در تمرين بوديد؟
نه، ولي عكاس روزنامه بود و عكسي از شما گرفت كه وسط تمرين كششي و نرمش سرخپوشان اشكتان درآمده...
ميتوانم عكس را ببينم...
عكس همراه مصاحبه منتشر ميشود و ميبينيد... البته در عكس هم معلوم است كه خيلي تلاش كردهايد جلوي گريه خودتان را بگيريد...
نه، نميخواستم جلوي گريهام را بگيرم، دستمال كاغذي همراهم نبود كه اشكم را پاك كنم.
شما كه از لحظه شنيدن خبر كنار خانواده نوروزي بوديد، در مراسم وداع در آزادي و تشييع جنازه بابل و خاكسپاري در كپورچال حضور داشتيد و به نظر ميرسيد گريههايتان را كردهايد.
بله، صبح پنجشنبهاي كه هادي درگذشت، خبر شوكهكننده فوت نوروزي مثل آوار روي سر من خراب شد. انگار پاي كوهي ايستاده بودم و آن كوه روي سرم ريخته است. خيلي به هم ريختم... از درون فروريختم.
حس آدمي را داشتيد كه عزيزي را از دست ميدهد؟
حس؟ چرا حس؟ من دقيقاً آن روز آدمي بودم كه يك عزيزش را از دست داده است. هادي واقعاً براي من عزيز بود.
سر تمرين ياد هادي افتاديد و...
ببينيد... ميخواهم اعتراف كنم تا لحظهاي كه سوت به دست نگرفتم و پرسپوليس را بدون هادي تمرين ندادم، نبود او را درك نكرده بودم. ما روزهاي قبلش در مراسم بوديم. به هر كسي ميرسيديم يا به ما تسليت ميگفت يا ما به او تسليت ميگفتيم... همه به هم دلداري ميداديم، همدردي ميكرديم و همين باعث تسكين دردمان ميشد اما آن روز به زندگي عادي برگشتيم. به عكس هادي اداي احترام كرديم و وارد زمين شديم. سوت را كه دستم گرفتم و تمرين شروع شد، يك دفعه نگاه كردم و ديدم در صف اول جاي هادي خالي است. رضا (نورمحمدي) بود، محسن (بنگر) بود ولي هادي نبود. نتوانستم خودم را كنترل كنم. با خودم گفتم يعني چي تا تمرين قبل هادي با ما بود، او كنار من حضور داشت، حالا قرار نيست باشد؟ حال بدي داشتم، سوت را به همكارم دادم و اندكي از جمع فاصله گرفتم.
كه گريههايتان را كسي نبيند؟!
كه كمي آرام شوم. دقايقي قبل خودم به بچهها گفتم با غمي كه در دل داريم، كنار بياييم و به زمين برويم تا براي شادي روح كاپيتان بهترين نمايش را ارائه بدهيم اما حالا خودم نميتوانستم با اين غم كنار بيايم. اگر آن لحظه در جمع ميماندم، ميزدم زير گريه و بچهها هم تمرين را تعطيل ميكردند و گريه ميكردند. همين شد كه كمي فاصله گرفتم.
شما را درك ميكنيم، ما هم هنوز باورمان نميشود ديگر هادي را نبينيم و صداي او را نشنويم.
واقعاً سخت است. جاي خالي هادي احساس ميشود... فقدان او غم بزرگي است ولي چارهاي نيست و بايد كنار بياييم و بايد سرنوشت را بپذيريم.
هادي بازيكن بااخلاقي بود و درگذشت او هم يك اتفاق اخلاقي جالب را رقم زد و باعث اتحاد هواداران دو تيم شد...
كم و بيش در جريان اين اتحاد هستم. شنيدم در فضاي مجازي هواداران دو تيم با احترام از هم ياد ميكردند و هواداران استقلال با هواداران تيم ما همدردي ميكردند.
البته حرفهاي بازيكنان پرسپوليس هم تأثير داشت. مثلاً محسن بنگر كه گفت معرفتي مقابل استقلاليها كم آورديم.
اين حرف را يك ورزشكار حرفهاي ميزند. يك ورزشكار حرفهاي براي رقيب احترام قائل است. اصلاً زيباترين بخش فوتبال همين است... رقابت داخل زمين و رفاقت بيرون زمين.
الان خوشبختانه اين شرايط ايجاد شده؟
خيلي عالي است و اميدوارم پايدار باشد. فوتبالدوستان بايد به اين نكته توجه كنند كه بازيكنان استقلال و پرسپوليس با هم دوست هستند. آنها در زمين تلاش ميكنند دوستان خود كه پيراهن تيم حريف را پوشيدهاند، شكست بدهند ولي وقتي به تيم ملي ميروند، دست در دست هم براي سربلندي كشورشان تلاش ميكنند.من در روزهايي كه همه عزادار هادي بوديم صحنههاي جالبي ديدم. عاشقان فوتبال فقدان هادي را احساس ميكردند، آنها بدون توجه به رنگها در مراسم يك كاپيتان خوشاخلاق شركت ميكردند. هر كس هادي را ميشناخت، چه استقلالي بود و چه پرسپوليسي دلش به درد ميآمد... من اميدوارم خانوادهاش در آرامش باشند.
ما هم اميدواريم پرسپوليسيها شرايطي را به وجود بياورند كه پسرش هاني جاي هادي را بگيرد...
قطعاً باشگاه شرايطي را به وجود ميآورد كه خانوادهاش اذيت نشوند. بايد از همسر و اعضاي خانواده نوروزي حمايت شود، دوست دارم پسرش بزرگ شود و آرزوهاي نيمهتمام هادي را به سرانجام برساند اما دلم براي دختر هادي هم ميسوزد، او خيلي كوچك است (رضا چلنگر به ما توضيح ميدهد برانكو خودش هم يك دختر و يك پسر دارد و...) در مراسم، هانا روي تابوت پدرش نشسته بود و اصلاً نميدانست چه اتفاقي افتاده، شما اگر دنيا را از زاويه ديد يك بچه چند ماهه نگاه كنيد، متوجه ميشويد اين كودك فكر ميكرده همه مردم در حال انجام يك بازي هستند. او بزرگ ميشود و اين هم غمانگيزترين بخش ماجراست. (برانكو تمايلي به ادامه اين بحث ندارد. ابتداي مصاحبه قبراق به نظر ميرسيد اما حرف زدن درباره هادي داغش را تازه كرده و ناچار ميشويم بحث را عوض كنيم.)
بازي تيم ملي را ديديد؟
بله و حتماً سهشنبه هم بازي ايران و ژاپن را از نزديك ميبينم.
بازي ايران- عمان چطور بود؟
از من نخواهيد درباره تيمهاي ديگر حرف بزنم. اين جزو وظايف من نيست. اگر مفسر يا روزنامهنگار بودم، نظرم را حتماً بيپرده ميگفتم اما الان مربي تيم ديگري هستم و حق ندارم درباره تيم ملي حرف بزنم. خواهش ميكنم از اين بخش عبور كنيد.
اتفاقاً در كلاسهاي مربيگري هم توصيه ميشود هيچ وقت درباره همكار خود حرف نزنيد، مگر اينكه از او تعريف يا حمايت كنيد...
من به اين قاعده وفادارم. هميشه بهتر است شما درباره تيم خودتان حرف بزنيد.
ولي به هر حال مردم دوست دارند نظر شما را درباره تيم ملي بدانند.
تنها حرفي كه ميتوانم بزنم چند جمله است، صبور باشيد و اجازه بدهيد اين تيم چهره واقعياش را به نمايش بگذارد. اين تيم تغييراتي داشته و در حال شكلگيري است و زمان ميبرد شكل واقعياش را پيدا كند... بهترين تايم هم براي تغيير شكل همين بازيهاي مرحله مقدماتي انتخابي جام جهاني و جام ملتهاست. شما نميتوانيد در بازيهاي حساس، نيروي جديد و شيوه جديد محك بزنيد. وقتش همين مقطع است.
حرفتان درست اما خيليها معتقدند بايد عمان را ميبرديم؟
من هم مثل سايرين انتظار برد داشتم اما چون شرايط داخلي تيم را نميدانم، نميتوانم حرف بزنم. من نميدانم سرمربي و همكارانش چه نقشهاي را ترسيم كردهاند و بهتر است از بيرون تماشاگر باشم تا مفسر...
احساس ميشود چون خودتان سرمربي تيم ملي بودهايد، كروش را درك ميكنيد؟
من همه مربيان را درك ميكنم چون همه مثل هم هستيم. سرنوشت ما به يك سانتيمتر بالا و پايين يا چپ و راست بستگي دارد. اگر توپ برود داخل دروازه، ما معجزهگر و قهرمان ملي ميشويم و اگر توپ گل نشود، ما به دردنخور هستيم و بايد بركنار شويم. به هر حال اين هم شغل ماست و بايد با آن كنار بياييم.
منبع: روزنامه خبر ورزشی