رونالدو
رونالدو با استعدادترین بازیکن دوران مربیگری من بود. او از تمام بازیکنان عالی دیگری که تحت مربیگری من بوده اند بالاتر بود. البته من بازیکن عالی زیادی داشتم. تنها بازیکنهایی که میتوان آنها را در سطحی نزدیک به رونالدو قرار داد دو بازیکن محصول خود یونایتد یعنی پل اسکولز و رایان گیگز هستند چون آنها در طول دو دهه کمک بسزایی به منچستر یونایتد کردند. آنها بازیکنان بی نظیری از نظر تداوم ، ثبات و الگوهای اخلاقی بودند.
ما در نهایت کریستیانوی جادویی را از دست دادیم و او به رئال رفت ، اما به زمانی که او با ما بود با افتخار و قدردانی نگاه میکنیم. رونالدو در شش فصل حضورش با ما از سال 2003 تا 2009 ، 118 گل در 292 بازی به ثمر رساند و موفق به کسب یک چمپیونز لیگ ، سه پرمیرلیگ ، یک جام حذفی و دو جام اتحادیه شد. او در فینال چمپیونزلیگ 2008 در مسکو مقابل چلسی گلزنی کرد و دوازده ماه بعد در فینال چمپیونزلیگ مقابل بارسلونا در رُم برای آخرین بار برای ما به میدان رفت.
در این حین ما یک استعداد ناب در زمین تمرین خود در کارینگتون و در ترکیب 11 نفره داشتیم که همچین استعدادی در طول سالهای میانی دهه 2000 کمتر پیدا میشد. ما به رونالدو کمک کردیم تا به بازیکنی که دلش میخواهد تبدیل شود و او هم به ما کمک کرد تا هیجان و شخصیت تیمی منچستر یونایتد را دوباره باز گردانیم.
مادرید 80 میلیون پوند نقد برای او میداد ، آیا میدانید چرا ؟ این روش رییس رئال فلورینتو پرز بود که به دنیا بگوید : ما رئال مادرید هستیم ، ما بهترین هستیم. این یک حرکت هوشمندانه از سوی آنها بود و اعلان موضع آنها در قبال جذب معروفترین بازیکنها.
رامون کالدرون مدیر رئال پیش از پرز ، یک سال قبلتر اعلام کرده بود که کریستیانو روزی بازیکن رئال میشود. من بخوبی میدانستم که اگر آنها 80 میلیون پوند بدهند او مجبور به رفتن خواهد شد. ما نمیتوانستیم مانع آرزوی دیرینه ی او یعنی بازگشت به ایبریا و پوشیدن لباس سفید دی استفانو و زیدان شویم. حقیقت مربیگری رونالدو ، همانند سایر استعدادهایی که از نوجوانی به یونایتد می آمدند این بود که شما دید مشخصی از آینده ی آنها داشتید به همین دلیل سالهای ابتدایی کارتان نسبتاً راحت بود چون آنها هنوز چهره ای جهانی نشده بودند و در راه پیشرفت بودند. زمانی که تبدیل به یک فوق ستاره میشدند همانطور که رونالدو شد ، سوالی برای شما پیش می آید که من و کارلوس کیروش همیشه در حال بحث کردن سر آن بودیم و آن سوال این است که : "چه مدت قادر به حفظ کردن کریستیانو رونالدو خواهیم بود ؟"
کارلوس آدم بی نهایت دقیقی بود . او میگفت : الکس تو اگر بتوانی پنج سال رونالدو را اینجا نگه داری شاهکار کرده ای ! تا به حال سابقه نداشته که یک بازیکن پرتغالی از 17 سالگی به یک کشور خارجی برود و پنج سال در آنجا دوام بیاورد ! این حقیقت که ما توانستیم او را شش سال داشته باشیم یک پیروزی بود. در آن بازه زمانی ما موفق شدیم یک قهرمانی چمپیونزلیگ و سه قهرمانی لیگ را بدست آوریم. از نظر من این یک بازگشت خیلی خوب بود.
هنگامیکه احتمال جدایی رونالدو قوت گرفت ، من و او با هم یک توافق مردانه کردیم. من به خانه ی کیروش در پرتغال رفتم تا با رونالدو در مورد تمایلش برای پیوستن به رئال مادرید صحبت کنم و به او گفتم : تو امسال نمیتوانی بروی ، بخاطر این شیوه ای که کالدرون برای خریدنت اتخاذ کرده است. به او گفتم : میدانم دلت میخواهد به رئال مادرید بروی اما من ترجیح میدهم تو را بکشم تا اینکه به اون یارو (کالدرون) بفروشمت. اگر به عملکرد درخشانت ادامه بدهی و ما را تحت فشار برای انتقالت قرار ندهی در آن صورت کسی از مادرید به اینجا می آید که بزرگترین رقم تاریخ را برای خریدنت پیشنهاد میکند آن موقع ما به تو اجازه میدهیم که بروی. من پیش تر این پیغام را به مدیر برنامه های او یعنی جرج مندز هم داده بودم.
من بخوبی او را آرام کردم . به او گفتم دلیل اینکه اجازه فروشش در آن سال را نمیدهم کالدرون است. گفتم اگر چنین کاری را انجام دهم تمام عزت و آبرویم که با ارزشترین دارایی ام است به باد میرود . حتی اگر مجبور باشی روی سکو ها بنشینی من اهمیتی نمیدهم ! البته من میدانم که کار به آنجا نخواهد کشید فقط میخواهم بهت بگویم که اجازه ترک باشگاه را امسال بهت نمیدهم.
من این گفتگو را به دیوید گیل گزارش دادم تا از طریق او به گلیزرها هم منتقل شود.
من مطمئنم رونالدو راه رفتنش به رئال مادرید را بخوبی درک کرده بود. در آن زمان ما نگران این بودیم که جزئیات توافق بین ما و رونالدو به بیرون درز کند . در این باره به کریستیانو هشدار دادیم و فکر نمیکنم او چیزی به رئال مادرید گفته باشد. من باید بگویم مدیر برنامه های او جرج مندز ، بدون شک بهترین مدیر برنامه ای بوده است که تاکنون با آن کار کرده ام. او آدم مسئولیت پذیری بود ، بطور باورنکردنی ای مراقب بازیکنانش بود و برخوردی بسیار منصفانه با باشگاه ها داشت. من احساس میکردم مندز از انتقال کریستیانو به اسپانیا نگران است. دلیلش کاملا واضح است چون ممکن بود رئال او را فرو ببرد. مدیر برنامه های مختلف اخلاق های مختلف داشتند. من فکر میکنم او نگران از دست دادن رونالدو بود.
چیزی که من همیشه در مورد رونالدو فکر میکردم این بود که حتی اگر او نمایشی ضعیف در یک بازی از خود نشان دهد می تواند حداقل سه شانس گلزنی در هر بازی ایجاد کند. به ویدیوهای موجود از تمام بازی های او نگاه کنید ، نمیتوانید یک نمونه پیدا کنید که در آن حداقل سه شانس گلزنی توسط رونالدو خلق نشده باشد. او دارای استعدادی باورنکردنی بود. من میتوانم هر چیزی را در لیست استعدادهای او قرار دهم : عملکرد خوب در تمرینات ، قدرت ، شجاعت ، مهارت بازی با هر دو پا ، توانایی هد زنی .
در روزهای اولیه ، شکی نیست که او کمی پیشرفت داشت . اولین درسهای او در مورد فرهنگ فوتبال نمایشی بود. بی عدالتی همیشه در مورد او وجود داشت اما او شرایط را تغییر داد . یکی از جنبه هایی که اغلب توسط منتقدان او نادیده گرفته میشد سرعت بالایش بود. شما باید از بازیکنی که همچین سرعت بالایی دارد حد اکثر بهره را ببرید خود رونالدو هم تمایل شخصی زیادی به انجام این کار داشت. انسان قادر نیست که در دویدن با سرعتی بسیار بالا و غیر طبیعی تعادل بدن خود را حفظ کند و سرنگون نشود. کوچکترین برخوردی از سمت پا یا آرنج حریف به بدن فرد دونده وارد شود تعادلش بهم میخورد. داشتن همچین فاکتوری برای حفظ تعادل بدن در هنگام دویدن چیز بسیار نادری است که رونالدو آن را داشت.
من قبول دارم که در روزهای اولیه ، او بسیار حرکات خودنمایانه از خود نشان میداد ، کارلوس به سختی در این زمینه روی او کار کرد. او همیشه به کریستیانو میگفت : تو فقط زمانی یک بازیکن بزرگ محسوب میشوی که مردم بیرون از باشگاه هم بزرگ بودنت را تایید کنند. بازیکن بزرگ بودن اینجا در منچستریونایتد برای ما کافی نیست . بازیکنان بزرگ زمانی مشخص میشوند که بتوانند پاس یا سانتری را ارسال کنند که مردم عادی قادر به خواندن دستشان هنگام دادن آن پاس نباشند.
حریفان میدانستند انتظار چه چیزی را از او داشته باشند. آنها میدانستند او بخوبی با توپ کار میکند. اگر شما به گل او در نیمه نهایی مقابل آرسنال نگاه کنید قدرت انتقال توپ او را می بینید . ما ضد حمله زدیم ، رونالدو با پشت پا توپ را برای جی سونگ پارک انداخت و ما در عرض 9 ثانیه به دروازه حریف رسیده بودیم ، فقط 9 ثانیه طول کشید تا توپ را به تور دروازه بچسبانیم.
این تحولی برای آن باریکن خودنمای کوچک بود که همه را متقاعد میکرد چقدر خوب است. بله ، این چیزی است که او واقعا بود. چیزی که بسیاری از بازیکنان با استعداد نیاز دارند تا شایستگی های خودشان را به این ترتیب ثابت کنند و هیچ کس نمیتوانست او را از این درخشش دور کند.
مهم نیست چقدر تکل یا خطا بر روی او انجام گرفت ، او بی اعتنایی خود را به این شکل بیان میکرد : شما نمیتوانید مرا در این بازی متوقف کنید ، من رونالدو هستم! او چنین شجاعت و اعتماد بنفس فوق العاده ای در وجود خود داشت. رونالدو جایگاهش را در ذهن من و بازیکنان یونایتد تا نقطه ای بالا برد که اطرافیانش از استعدادش شگفت زده شدند .
بازیکنان با او رابطه خوبی در تمرینات داشتند و به یاد گیری او کمک میکردند. اوایل در کارینگتون وقتی بر روی او تکلی زده میشد او به شدت فریاد میکشید . آووووه ! بازیکنها به این کار او میخندیدند. او زود یاد گرفت که نباید از این داد و بیداد ها بکند . ذکاوتش به او کمک میکرد ، او پسر بسیار با هوشی بود. پس از اینکه متوجه شد بازیکنان در تمرینات به جیغ و فریادهای کسی اهمیت نمیدهند به این کارهایش پایان داد. با گذشت زمان او کم کم رفتارهای نمایشی خود را اصلاح کرد . در آخرین فصل حضورش چند بار سعی کرد که با صحنه سازی از حریفان خطا بگیرد اما او این کار را بیش از سایر بازیکنها انجام نمیداد. سال 2008 او موفق شد یک پنالتی در مقابل بولتون بگیرد که هرگز یک خطای پنالتی نبود. او سعی به گرفتن این پنالتی نکرده بود این فقط یک اشتباه بد از جانب داور آن بازی بود. مدافع حریف در حال تلاش برای تصاحب توپ بود که توانست بدرستی این کار را انجام دهد و رونالدو در آن صحنه توپ را از دست داد. گرفتن این پنالتی شرم آور بود اما نه بخاطر رونالدو ، بلکه بخاطر تشخیص اشتباه داور بازی راب استایلز.
علیرغم اینکه بعضی ها میگویند میتوانستند با رونالدو قرارداد امضا کنند ( رئال مادرید و آرسنال چنین ادعایی کرده اند) ، ما با اسپورتینگ ، باشگاه اول او در پرتغال روابط دوجانبه خوبی داشتیم ، بین ما و آنها مربیان زیادی رفت و آمد داشتند. زمانیکه کارلوس در سال 2002 به ما ملحق شد به من گفت : یک پسر جوان در اسپورتینگ وجود دارد که ما باید او را زیر نظر داشته باشیم .
من پرسیدم : کدام یک منظورته ؟ چون دو یا سه بازیکن با این شرایط وجود داشتند.
کیروش گفت : رونالدو.
ما همه چیز را در مورد او میدانستیم در آن زمان رونالدو در پست مهاجم نوک بازی میکرد.
کارلوس گفت ما باید فورا اقدام بکنیم چون این پسر یک استعداد خاص است. بنابرین ما تصمیم گرفتیم جیم رایان را برای مشاهده تمرینات اسپورتینگ بفرستیم تا بخشی از کارهای مقدماتی صورت گیرد. جیم پس از بازگشت با شگفتی گفت : من یک بازیکن فوق العاده دیدم ! فکر میکنم او یک وینگر باشد اما در تیم جوانان در خط حمله بکار گرفته شده است. من نمیتوانم بیش از این برای جذب او صبر کنم بر روی یک بازیکن هفده ساله باید قمار کرد.
بنابرین ما شروع به مذاکره با اسپورتینگ برای جذب این پسر که اسم عجیبی هم داشت کردیم. پاسخ آنها این بود که میخواهند برای دو سال دیگر او را در تیم خود نگه دارند. من پیشنهاد یک معامله را دادم که بر اساس آن اسپورتینگ باید دو سال دیگر رونالدو را برای ما حفظ میکرد و سپس ما او را به انگلیس می آوردیم. در آن زمان ما با نماینده این بازیکن صحبتی نکرده بودیم این صرفاً یک صحبت ضمنی بود که بین دو باشگاه صورت گرفته بود.
در آن تابستان کارلوس از ما جدا شد تا هدایت رئال مادرید را بعهده بگیرد و ما به تور آمریکا رفتیم. پیتر کنیون (مدیر اجرایی وقت یونایتد) و خوان سباستین ورون هم ما را ترک کردند. بخشی از برنامه ما بازی برابر اسپورتینگ در استادیوم جدیدشان بود که برای جام ملتهای اروپا 2004 ساخته شده بود.
بنابرین ما برای انجام این دیدار به پرتغال رفتیم. جان اوشی دفاع راست ما بود. مردم اصرار دارند که بگویند گری نویل در آن روز دفاع راست ما بود ، اما در آن دیدار جان اوشی بود که در آن پست بازی میکرد. اولین پاسی که رونالدو دریافت کرد فریاد مرا بر انگیخت : اوه خدای من ، جان ، او را مهار کن!
جان شانه هایش را بالا انداخت. درد و سرافکندگی در چهره اش دیده میشد. بازیکنانی که روی نیمکت نشسته بودند میگفتند : اوه لعنتی ، رییس ، این پسره عجب بازیکن محشریه.
من گفتم : درسته ، من او را زیر نظر داشته ام. انگار که چنین قراردادی ده سال پیش انجام شده باشد من به آلبرت مسئول تدارکات تیم گفتم : بلند شو برو به جایگاه مدیران و کنیون را در وقت استراحت بین دو نیمه به پایین بیاور. ما تا وقتیکه با این پسر قرارداد امضا نکردیم اینجا را ترک نخواهیم کرد!
کنیون از من پرسید : یعنی اون بازیکن اینقدر خوبه ؟
من گفتم : جان اوشی از دست اون سر درد گرفت تا بازی تمام شد! برو باهاش قرار داد ببند .
کنیون با لیسبونی ها صحبت کرد و از آنها اجازه خواست تا با رونالدو صحبت کنیم. آنها به ما خاطرنشان کردند که رئال مادرید برای خرید این بازیکن پیشنهاد 8 میلیون پوندی داده بوده است.
سپس من به کنیون گفتم: به آنها 9 میلیون پیشنهاد کن!
رونالدو پایین در یک اتاق کوچک با مدیر برنامه هایش حضور داشت ، ما در آنجا گفتیم که چقدر مشتاق هستیم تا با او قرارداد امضا کنیم. در حضور جرج مندز من به رونالدو گفتم: قرار نیست تو هر هفته به میدان بروی این را از الان بهت میگویم اما کم کم تبدیل به یک بازیکن اصلی در تیم خواهی شد من شکی در این مورد ندارم. تو هفده سال داری ، یک مقدار زمان خواهد برد تا با شرایط وفق پیدا کنی. ما مراقبت هستیم و حواسمان به تو خواهد بود.
روز بعد یک هواپیمای اختصاصی برای آوردن او ، مادرش ، خواهرش ، جرج مندز و وکیلش فرستاده شد. ما میخواستیم تا آن معامله را هرچه سریعتر جوش دهیم. سرعت عمل ما در این کار بسیار عالی بود. من خودم یک زمانی عادت داشتم صبحهای شنبه در گلاسگو استعدادیابی کنم و همیشه به استعداد یابهایی که استخدام میکردم میگفتم : این کار بسیار عالی است که بتوانی روی کسی که می دانی آینده درخشانی دارد سرمایه گذاری کنی .
یک شب داشتم فیلمی به نام سپید دندان (White Fang) برگرفته از کتاب جک لاندن را تماشا میکردم، که موضوع آن در مورد رفتن به کلوندایک به قصد کشف طلا بود. این دقیقا مانند کاریست که یک استعداد یاب انجام می دهد. شما در یک صبح شنبه مشغول تماشای یک بازی هستید که یک جرج بست ، یک رایان گیگز یا یک بابی چارلتون را کشف میکنید. این احساسی است که من آن روز در لیسبون داشتم. یک کشف بزرگ.
این هیجان انگیزترین احساس آینده نگرانه ای بود که من در دوران مربیگری فوتبالم تجربه کرده بودم. تجربه دیگرم پل گاسکوئین بود ، بخاطر دلیل دیگری.
نیوکاسل برای سقوط نکردن میجنگید و گاسکوئین مصدوم بود . ما در استادیوم St James' Park در روز دوشنبه ی عید پاک باید با آنها بازی میکردیم. من نُرمن وایتساید و رمی موزس را در پست هافبک مرکزی قرار دادم. این دو هافبکهای بسیار سرسخت و خشنی بودند که هیچ کس نمیتوانست براحتی از آنها عبور کند. خب ، گاسکوئین دقیقا جلوی چشم من جایی که روی نیمکت نشسته بودم به موزس لایی زد و سپس دستی بر سر او کشید. من از روی نیمکت بلند شدم و داد زدم "اون فلان فلان شده را بگیرید..." .
وایتساید و موزس تلاش میکردند تا گاسکوئین را متوقف کنند اما گاسکوئین براحتی از آنها عبور میکرد.
ما تمام تلاش خود را در آن تابستان کردیم تا او را جذب کنیم اما نیوکاسل او را به تاتنهام فروخت.
وقتی که شما تجربه دیدن چنین استعدادی را با چشمان خودتان داشته اید می دانید که چه زمانی دارید یکی دیگر از آن لحظات را تجربه میکنید که در تمام طول مدت مربیگری خود دنبالش هستید. حس آن کشف بزرگ مرا واداشت تا در همان روز سعی کنم با گاسکوئین قرارداد ببندیم ولی موفق نشدیم.
اما در مورد رونالدو ، برخلاف زمان گاسکوئین این بار کنیون توانست قرارداد را به سرانجام برساند. من احساس میکردم که اسپورتینگ دوست ندارد رونالدو را به یک باشگاه اسپانیایی بفروشد. این قرارداد به سرعت رقم خورد. با مبالغ افزوده شده ، حدوداً 12 میلیون پوند برای خرید او هزینه شد همراه با یک شرط فروش در قرارداد او ، به این صورت که هر وقت ما بخواهیم او را به تیم دیگری بفروشیم اسپورتینگ میتواند با پرداخت همان مبلغی که تیم خریدار میخواهد به ما بدهد رونالدو را دوباره از ما پس بگیرد. چند رو قبل از اینکه ما رونالدو را به رئال مادرید بفروشیم ما باید به اسپورتینگ اطلاع میدادیم که آنها میتوانند رونالدو را به تیم خود برگردانند ، اما 80 میلیون پوند برایشان خرج دارد ! بنابرین جای تعجب نیست که چرا آنها هیچ اقدامی برای خرید مجدد رونالدو نکردند.
زمانی که رونالدو شروع به زندگی اش در چشر (منطقه ای در حوالی منچستر) کرد ، مادر و خواهرش هم همراه او آمده بودند. این بسیار خوب بود. همانطور که انتظار میرفت مادرش بسیار هوای کریس را داشت و آدم خوبی بود. او زنی رک و رو راست و بی افاده بود. حس مادرانه بسیار خوبی به کریس داشت. من به رونالدو گفتم که لین و بری مورهاوس کارهای مربوط به خانه ، حساب بانکی و غیره را برای آنها انجام میدهند. ما برای آنها یک خانه زیبا و دنج در منطقه Alderley Edge گرفتیم و به این ترتیب مسائل مربوط به اقامت آنها به سرعت حل و فصل شد.
بس از بازگشت ما از آمریکا و بعد از بازی با اسپورتینگ لیسبون ، در هواپیمای متعلق به Dallas Cowboys که آنرا برای تابستان به ما اجاره داده بود فردیناند ، گیگز ، اسکولز و نویل تحت تاثیر بازی رونالدو قرار گرفته بودند و تا زمان رسیدن به مقصد در مورد او صحبت میکردند و میگفتند: باید بخریمش ، باید بخریمش.
به این ترتیب رونالدو در شرایطی پا به زمین تمرین یونایتد گذاشت که میدانست بازیکنان ما همه چیز را در موردش میدانند و او را تحسین میکنند، این باعث بالا رفتن اعتماد بنفسش شد. به نظر من این اتفاق به او کمک کرد.
اولین حضور او در 16 آگوست 2003 در یک دیدار خانگی برابر بولتون بود که در ابتدا او روی نیمکت نشسته بود. با ورود رونالدو مدافعان بولتون دچار آشفتگی شدند . دفاع راست آنها رونالدو را تا میانه میدان تعقیب کرد و توانست توپ را از او بگیرد ، اما کریستیانو بلافاصله به عقب بازگشت و دوباره درخواست پاس کرد . من فکر میکنم او به هر شکلی که شده دنبال تصاحب توپ بود.
یک دقیقه بعد او را سرنگون کردند و توانست یک پنالتی برایمان بگیرد. اما نیستلروی پنالتی را از دست داد.سپس رونالدو به سمت راست رفت و دو سانتر فوق العاده ارسال کرد ، یکی از آنها به اسکولز رسید که پاس داد به ون نیستلروی و شوت او توسط دروازه بان برگشت داده شد که گیگز آن را تبدیل به گل دوم ما کرد. تماشاگران حاضر در ورزشگاه چنان شوری به پا کردند که گویی معجزه ی مسیح را با چشمان خود دیده اند . آنها بازیکنی را دیدند که پاسخ تشویق ها و ابراز احساسات آنها را بلافاصله میدهد. رونالدو پس از کانتونا بیشترین تاثیرگذاری را بر روی هواداران منچستر یونایتد داشت. البته او هرگز نمیتواند از لحاظ محبوبیت با کانتونا مقایسه شود ، زیرا اریک کاریزمای بی نظیری داشت اما با این حال استعداد ناب رونالدو هم کاملا آشکار بود.
گلی که رونالدو در نیمه نهایی چمپیونزلیگ 2009 در برابر آرسنال به ثمر رساند توانایی فوق العاده او در ضد حملات را نشان داد. انتقال توپ از پارک به رونی و از رونی به رونالدو با سرعت ویران کننده ای انجام گرفت. من همیشه به رونالدو میگفتم : هنگامی که میخواهی به سمت دروازه حریف حرکت کنی ، گامهایت را بلند بردار با این کار میتوانی از سرعت خودت کم کنی ولی در عوض زمان تصمیم گیریت را افرایش دهی . زمانی که با حداکثر سرعت میدوی هماهنگی بین اعضای بدنت کاهش پیدا میکند ولی زمانی که سرعت ماهیچه هایت را کم کنی مغزت قدرت تصمیمگیری بهتری خواهد داشت. شما اگر به بازی او نگاه کنید متوجه میشوید که او به این توصیه من گوش کرده است.
در بهار 2004 پیش از فینال جام حذفی در کاردیف ، جایی که ما سه بر صفر میلوال را شکست دادیم ، والتر اسمیت که از ماه مارچ بعنوان کمک مربی به ما ملحق شده بود از من در مورد سطح استعداد تک تک بازیکنها پرسید. گفت : در مورد رونالدو چطور ؟ آیا او سطح بالایی دارد ؟
من گفتم : بله صد در صد ، او باورنکردنی است. حتی در هوا . او قدرت هد زنی فوق العاده ای دارد.
بعدها والتر به من گفت : تو کماکان به من میگویی که رونالدو یک هد زن فوق العاده است. من ضربات سر او را در تمرینات دیده ام ولی تا به حال در بازیهای رسمی ندیده ام او این کار را انجام دهد.
همان شنبه در دیدار مقابل بیرمنگام ، رونالدو یک گل فوق العاده با ضربه سر زد. من رو کردم به والتر و او گفت : فهمیدم ، فهمیدم!
من پیروزی میلوال در برابر ساندرلند را در مرحله نیمه نهایی دیده بودم به دستیارم گفتم : تیم کیهیل (مهاجم میلوال) بازیکن بدی نیست. در حد خودش خوبه. در کار با توپ فوق العاده نیست اما میتواند برای مدافعان ایجاد زحمت کند. میشد او را با یک میلیون خرید. او اگر در تیم خوبی بازی میکرد میتوانست گلهای زیادی به ثمر برساند. هرچند دنیس وایز هم در آن بازی بسیار جنگنده ظاهر شد اما بازیکنهای ضعیف و به درد نخور زیادی همانند او در طول آن سالها وجود داشتند که کیفیت آنها شما را به این فکر می انداخت که : ای کاش منم همچنان میتوانستم بازی کنم ! افراد زیادی بودند که همچین نظری در مورد دنیس وایز داشتند. من مطمئنم او در فوتبال ایام گذشته نمیتوانست دوام بیاورد. اگر کسی در فوتبال مدرن بتواند به اندازه کافی جذاب بازی کند میتواند ضعفش در فیزیک نامناسب را جبران کند. وایز بخوبی میتوانست با دراز کردن پاهایش و متوقف کردن حریفان ، دیر رسیدنش به صحنه را جبران کند. او بازی اش را بخوبی انجام داد. در فوتبال مدرن پیدا کردن بازیکنان مستعد خشن کار سختی است ، بازیکنانی که بتوانند هوشمندانه حریف را بزنند و متوقف کنند . داشتن همچین بازیکنانی برای مهار حریف بسیار مهم است ، چون رونالدو آن روز میلوال را نابود کرد.
یکی از اتفاقات تلخی که بین ما و رونالدو پیش آمد مربوط به جام جهانی 2006 است ، زمانی که پس از اخراج وین رونی بخاطر خطا بر روی ریکاردو کاروالیو ، رونالدو به طرف نیمکت پرتغال چشمک زد. پس از این اتفاق اینجور برداشت میشد که شاید این دو بازیکن بخاطر شدت تنشی که بین شان بوجود آید دیگر هرگز قادر به بازی کردن با یکدیگر نباشند. چیزی که رونالدو را از این اتفاق نجات داد رفتار فوق العاده رونی بود. در تعطیلات ، من به رونی اس ام اس دادم و ازش خواستم که با من تماس بگیرد. او پیشنهاد کرد که آنها با هم در یک مصاحبه مشترک شرکت کنند و نشان دهند که مشکلی با یکدیگر ندارند .
روز بعد من این را به مایک فیلان گفتم ، او فکر میکرد این کار ممکن است به نظر کمی مصنوعی و غیر واقعی جلوه کند. من احساس کردم فیلان درست میگوید. اما این سخاوت و بخشندگی رونی بود که رونالدو را درحالیکه احساس میکرد دیگر بازگشت به منچستر برایش غیرممکن است تحت تاثیر قرار داد. او احساس میکرد تمام پلهای پشت سرش خراب شده است و روزنامه های انگلیس او را خواهند کشت. رونی چندین بار با او تماس گرفت تا به او اطمینان خاطر دهد که اتفاقی برایش نمی افتد. این اولین باری نبود که دو بازیکن یونایتد در بازیهای ملی با یکدیگر به مشکل بر میخوردند. من شما را به سال 1965 و بازی انگلیس و اسکاتلند ارجاع میدهم ، اولین بازی نابی استایلز برای کشورش . دنیس لاو در سمت اسکاتلند ایستاده بود که نابی به طرفش رفت و به او گفت : "تو بهترینی ، دنیس" . در واقع نابی دنیس را تحسین کرد. اما دنیس به او گفت: برو گمشو انگلیسی فلان فلان شده. نابی با دل آزردگی آنجا را ترک کرد.
بله ، رونالدو به طرف داور دوید تا به اخراج شدن رونی کمک کند. این در فوتبال مدرن طبیعی است. اما رونالدو در آن زمان تنها به یک چیز فکر میکرد آن هم پیروز شدن کشورش در آن بازی بود. او به این فکر نمیکرد که باید در فصل آینده برای منچستر یونایتد به میدان برود. آن یک بازی در جام جهانی بود اما او از کاری که انجام داده بود پشیمان شده بود . زمانی که ما با او ملاقات داشتیم کاملا مشخص بود که او تاثیر آن کارش را فهمیده است. از آن چشمک بد برداشت شده بود. مربی پرتغال به او گفته بود که وارد دردسر نشو ، بنابرین چشمک او به نیمکت به معنی این نبود که او از نقشی که در اخراج رونی داشته است خوشحال است. من حرف او را باور کردم وقتی که به من گفت : قصدم از چشمک زدن به نیمکت پرتغال به این منظور نبود که بگویم من باعث اخراج رونی شده ام.
ما در یک ویلا در پرتغال با یکدیگر نهار خوردیم و ملاقات داشتیم. جرج مندز هم آنجا حضور داشت. تماس رونی با رونالدو به تغییر ذهنیت او کمک کرده بود و باعث آسوده خاطر شدنش شده بود. من به رونالدو گفتم : تو یکی از دلیرترین بازیکنانی هستی که تا به حال به منچستریونایتد آمده است ، اما ترک باشگاه برای فرار کردن از این شرایط کار شجاعانه ای نیست. من به وضعیت بکهام در سال 1998 اشاره کردم و گفتم اون دقیقا موردی مانند مورد تو بود. مردم در میخانه های لندن صورتک های بکهام را به دار می آویختند و او را همچون شیطان مجسم میکردند . اما بکهام برای جنگیدن با این افکار فقط توپ را در اختیار داشت.
اولین بازی بکهام پس از آن اتفاق در برابر وستهام بود ، بدترین جای ممکن که میشد پس از آن حادثه ی تلخ در آن حضور پیدا کرد همانجا بود ، اما بکهام در آن بازی فوق العاده ظاهر شد. من به رونالدو گفتم : تو باید از این چالش عبور کنی. بازی بعدی رونالدو در لندن مقابل چارلتون در یک شب چهارشنبه بود. ابتدای بازی من دیدم در قسمت جایگاه ویژه تماشاگران یک مرد بومی حضور داشت که به شکل باورنکردنی ای فریاد میکشید " آهای پرتغالی حرامزاده" و این یکی از مودبانه ترین شعارها نسبت به بقیه شعارها بود! پنج دقیقه پیش از پایان نیمه اول رونالدو توپ را گرفت ، چهار پنج بازیکن را دریبل زد و شوتی زد که به تیرک دروازه برخورد کرد. پس از این صحنه دیگر آن مرد بی ادب از جایش بلند نشد. شاید فکر میکرد که فریادهایش باعث انگیزه بیشتر رونالدو می شود.
رونالدو خوب بود ، فصل را بخوبی آغاز کرد و رابطه اش با رونی هم رفته رفته بهتر میشد. این نوع درگیریها بین بازیکنان جوان طبیعی است. رونی در هر صورت باید در آن بازی اخراج میشد ، اما مداخله ی رونالدو در آن صحنه کار نادرستی بود. من از اینکه آن حادثه ختم به خیر شد خیالم راحت شده بود ما توانستیم او را در تیم حفظ کنیم و او به پیشرفتش ادامه داد و با او قهرمانی چمپیونزلیگ 2008 را در فینال مسکو بدست آوردیم.
در تابستان 2012 من در یک برنامه پرسش و پاسخ بی بی سی که توسط دَن واکر انجام شد همراه با پیتر اشمایکل و سام آلردایس شرکت کردم. یک نفر پرسید: " رونالدو بازیکن بهتری است یا مسی؟ " من گفتم : خب ، رونالدو دارای فیزیک بهتری نسبت به مسی است ، او در هوا بهتر است ، او توانایی بازی با هر دو پا را دارد و سریعتر از مسی است. اما مسی هم هنگامی که توپ زیر پایش است دارای قدرتی جادویی است. او به قدری در زمین راحت بازی میکند که انگاری بر روی یک تختخواب از پَر و کاه فرود آمده است . توانایی رد شدن او از بازیکنان ویران کننده است .
اشمایکل معتقد بود که رونالدو میتواند در یک تیم ضعیف هم بخوبی بازی کند اما مسی نمیتواند. این حرف منطقی بود. اما مسی هم میتواند صحنه های بی نظیری را در حرکاتش با توپ خلق کند. منظور پیتر از اینکه مسی نمیتواند در یک تیم ضعیف بخوبی بازی کند این بود که مسی به پاس های ژاوی و اینیستا وابسته است. به نظر من رونالدو هم وضعیت مشابهی از این نظر دارد یعنی حتما باید توسط بازیکنان دیگر تغذیه شود. این سوال (مسی بهتر است یا رونالدو؟) همیشه از من پرسیده میشود ولی به نظر من امکان ندارد که بطور قطع بگوییم کدامیک بازیکن بهتری هستند زیرا قرار دادن هرکدام در رتبه ی دوم به نظر کار اشتباهی میرسد.
ما بخاطر بازیهای درخشانی که رونالدو در لباس یونایتد برای ما انجام داده بود پس از رفتنش به مادرید هم با او روابط نزدیکی داشتیم. پیوندی که بین ما با او وجود داشت پس از جدایی هم بینمان باقی ماند.