پَنجرم یه چشم انداز به سویِ جهنم، سوت و کورُ درندشت
روزای کوتاهُ دوباره از اولِ اول، لعنت به هرچی رفتن که رفتن
این منم که فقط موندم و هستم،
آره زمستونو سرد یه ایوون و بَرف
تو حیاطم یه تک درختِ خم، چشام دوخته به مُردنش و اونم به مردنِ من
گرد و خاکِ تنهایی پُر شده رو طاقچه هام، میگذره آخرشم چند خط میشم تو خاطرات
که میشه بهونه واسه تَداعی تویِ نگات
من یه خونم که خیلی وقته دراش بسته شدن
بی نور و چراغم، منو دریاب مثه یه دریام که تنهاست چشام به راهن ( 2 )
شاید این تقلاها بی فایدستُ فقط خودتو دیدی و منم بی آیِنم
با این اوصاف فازم نمیشه دل بکنم، با خودم میگم شاید یه درصد صدامو بشنون
تَرَکایِ دیوارام بیشتر میشَن، دارن پیغام از فروریختن میدن
ولی من براشون هیچ جوابی ندارم، جز یه زمزمه که تکراری نمیشه برام، نه!
من یه خونم که خیلی وقته دراش بسته شدن
بی نور و چراغم، منو دریاب مثه یه دریام که تنهاست چشام به راهن ( 2 )
من شدم سنگین تر پایه هام ضعیفن آخرشم میدونم چی میشه دقیقا
اما دیگه همسایه ای به اسم ترس نیست، لرزش نکن!
منو تهدید! منو سرشار از طاقتم کن یا اینکه بشکنو و راحتم کن!
ولی بدون من از بین نمیرم هیچوقت..
چون از جنس "خاکم"..