فلسفه وجودی انسان، چرایی وجود دنیا و طبیعت، از کجا آمدهایم و به کجا میرویم و بسیاری دیگر از پرسشهای اینچنینی همیشه در ذهن آدمی وجود دارند؛ اما چقدر دنبال پاسخ آنها بودهایم؟ عموما افراد خاصی مشتاق یافتن پاسخ این پرسشها هستند؛ دوستداران فلسفه. در واقع این دسته از مخاطبان، همیشه به دنبال موضوعات چالش برانگیز و جذاب هستند، شاید یکی از این موضوعات چالش برانگیز و فلسفی، مسئله باورهای متعصبانه باشد. اینکه چرا و به چه چیزهایی در زندگی باور داریم؟ تا چه حد نسبت به باورهایمان منعطف یا متعصب هستیم؟ آیا حاضر هستیم درباره باورهایمان بیشتر فکر کنیم و آنها را به چالش بکشیم.
کتاب غروب بت ها اثر فردریش نیچه کتابی است که بر همین موضوع متمرکز است، شکستن بت ها؛ کتابی که آن را پختهترین اثر این نویسنده مشهور دانستهاند.
نویسندگان بزرگ و افراد سرشناس زیادی درباره نیچه صحبت کردهاند. جان گری ، یکی از فیلسوفان بزرگ، درباره او چنین گفته است:
«بیخدایان جدید بهندرت از فردریش نیچه نام میبرند و هنگامی هم که به او اشاره میکنند، برای انکار او است. دلیل این مسئله نمیتواند این باشد که میگویند ایدههای نیچه الهامبخشِ نابرابری نژادی بوده است که نازیها به آن اعتقاد داشتند. این داستان باتوجهبه ادعای نازیها مبنیبر علمیبودن نژادپرستیشان نامحتمل است. دلیل اینکه نیچه از اندیشههای جریانِ اصلیِ بیخدایی حذف شده، این است که او به مشکل میان الحاد و اخلاق اشاره کرده است. این بدان معنا نیست که بیخدایان نمیتوانند اخلاقی باشند. موضوع بسیاری از جنجالهای سبُک همین است. پرسش این است که یک ملحد به چه اخلاقی باید پایبند باشد؟»
آخرین اثر نیچه کتاب غروب بت ها است. کتابی که از نظر پختگی یک سروگردن بالاتر از سایر کارهای نیچه به حساب میآید. این کتاب را نمیتوان فقط یک کتاب فلسفه دانست. شاید توصیف کاملتر و بهتر برای کتاب غروب بت ها این باشد که بگوییم یک اثر هنری است نه صرفا یک اثر فلسفی. نیچه در کتاب غروب بت ها، مرزهای نوشتن در باب فلسفه را جابهجا کرد.
او فلسفه را در تاروپود ادبیات نهاده و با بهرهبردن از بینش تند انقلابی خودش، طنز، ریشخند و ستیزهجویی بیپروا را در نوشتارش وارد کرده است. به همین دلیل است که با سبکی متفاوت و خاص اندیشه فلسفی در این کتاب بیان شده است. در ادامه، یک جمله کوتاه از این کتاب را میخوانیم تا بهتر این سبک جدید را بشناسیم:
متن کتاب غروب بت ها بهگونهای است که گاه یک بند از کتاب چند سطر کوتاه است و گاه تا چند صفحه ادامه دارد. گرچه درونمایه بارها و بارها تغییر میکند، با هنری مثالزدنی، ارتباط بین تمام متن حفظ شده است. درمجموع میتوان گفت که نیچه در این کتاب، بر اصل تناقض متمرکز بوده است و همه چیز را مانند دایره خیروشر (دایره یین و یانگ) ضد هم میداند و درعینحال، در امتداد هم و بر هم مؤثر … . نوعی از این پیوستگی را میتوان در جمله زیر بهخوبی برداشت کرد:
هر دردِ بزرگ، خواه تَنانی خواه روانی، بازگویندهٔ آن است که سزاوارِ چیستیم؛ که اگر سزاوارِ آن نمیبودیم به آن دچار نمیشدیم.
کتاب غروب بت ها بر یک مفهوم متمرکز است؛ درهمشکستن تمام بت ها: چه آنهایی که بشر در نسلهای گذشته برای خود در نظر گرفته است و چه انواع بت های مدرن. بشر باید آزادانه بیندیشد و به هیچچیزی وابستگی فکری نداشته باشد. این همان چیزی است که نیچه میخواهد بگوید. گرچه بسیار جمله سادهای به نظر میرسد، درک و هضم آن بهشدت سنگین است! البته کار به همین جا ختم نمیشود. این مفهوم حتی اگر درک و هضم هم شود، پذیرش آن سخت خواهد بود.
بهراستی نیچه بهدنبال چه بود؟ آیا واقعا بشر در طول سالیان درازی که گذرانده است، فلسفه دنیا را بهنادرستی درک کرده است؟ آیا میزان سنگینی این فلسفه باعث دیوانگی نیچه شد یا ناتوانیاش در اثبات آنچه که به آن باور قلبی داشت؟ کتاب غروب بت ها ما را به این فضا میبرد و لذت خواندن یک کتاب فلسفی ـ هنری را به ما هدیه میدهد.
اگر آدمی برای “چرا”ی زندگانی خود پاسخی داشته باشد، کموبیش با هر “چگونه”ای میسازد.
خواندن این کتاب سترگ را به دوستداران فلسفه و نیچه پیشنهاد میکنم.
شب خوش