کیا تو دوران سربازیش پاسداری زیاد دادن من خودم ۶ماه ۲۴ ۲۴ پاسدار بودم و میخام یکی از چندین خاطره باحالی که تو دوران پاسداری داشتمو براتون بگم
من خودم یه شب تو سرمای دی ماه پاسدار بودم شب زمان سرکشی افسر جانشین موقع اخذ کلمه عبور ساعت حدود ۳ نصفه شب بود و من سر پشت بودم فک کنم پاس ۱ بودم کمای عجیبی زده بودم تو پادگان ما موقع روز ما فقط بالای برجک بودیم و شبا باید میرفتیم پایین برجک پست میدادیم
تو اون شب سرد که سوز سرما عین شلوغ تو صورت آدم میکوبید و منم حسابی حالم بد بود و کما زده بودم تصمیم همه چیو دایورت کنم و برم بالای برجک بشینم تو اتاقک
آقا ما رفتیم بالا داخل اتاقک در اتاقک رو هم بستیم و سینه خوابمو باز کردم و نشستم روی یه حالت طاقچه مانند تو برجک که تلفن رو هم اونجا میزاشتن هوا سرد بود ولی وقتی در اتاقکو بستم صدای سوز باد کم شد و کمی تحمل سرما هم برام بیشتر شد آقا چشمتون روز بد نبینه خلاصه همین ک نشستم تو دیگ نفهمیدم چی شد تا اینکه با صدای داد از خواب بیدار شدم افسر نگهبان خودش شخصا به همراه پاسبخش برا تعویض پست و سرکشی با ماشین اومده بودن شما نگو من همون لحضه که میرم خوابم برده بود شما نگو افسر نگهبان میاد و منو از پایین تو برجک میبینه وقتی بچه ها برام تعریف میکنن میگن افسر نگهبان اولش فک میکنه من سر پا هستم و شروع میکنه به صدا زدن من و منم که رفته بودم تو خواب عمیق و صدایی نمیشندیم پس افسر نگهبان میاد بالا تا ببینه اوضاع از چه قراره ک میفهمه من خوابم و اول سلام بر میداره و بعدش شروع میکنه به داد زدن تا من از خواب بپرم به جرعت میتونم بگم اون خواب شاید نیم ساعته یکی از لذت بخش ترین خوابای عمرم بود افسوس ک زود تموم شد اونم با صدای داد جناب سروان وقتی از خواب پریدم افسر نگهبان کمی صداشو آورد پایین تر و گفت :زنده ای فک کردم یا سکته کردی یا خودکشی بیا گمشو برو تو ماشین تا به خدمتت برسم احمق
منم زمانی که پاهامو گذاشتم رو کفه برجک متوجه شدم پاهام خواب رفته رفته چون نشسته بودم رو طاقچه جا تلفنی و پاهامم زده بودم به شیشه برجک چون برجکمون عرضش کم بود
وقتی میخاستم از پله ها بیام پایین تلو تلو میخوردم به خاطر خواب رفتن پاهام و این افسر نگهبان دهن سرویس این دفعه که خیالش راحت شده بودم من خودکشی یا سکته نکردم این بار میگفت چیزی مصرف کردی ک من با صدای خواب آلود گفتم نه بابا چه چیزی جناب
و خلاصه خودمو رسوندم پایین برجک و با کمک پاسخش نشستم پشت نیسان و رفتیم پاسدار خونه اونجا هم افسر نگهبان یه نیم ساعتی مارو سیم جیم کرد و به رئیس پاسدار گفت جیباشو بگرد این بیشعور احتمالا چیزی میزی مصرف میکنه گرتی بدبخت
خلاصه رئیس پاسداری نا مردی نکرد فقط کم مونده بود فرنچ شلوارمو در بیاره از تنم بعد اینکه متوجه شد واقعا ما فقط به قصد خوابیدن رفتیم بالای برجک یه گزارش نوشت برام بابت سهل انگاری و سستی هنگام انجام پشت و متاسفانه شیفت استراحت من ک ساعت هشت صبح شروع میشد اول گفت میخام لغو کنم و حبس در یگانه کنه اما بعدش یکم نرم شد و گفت تا ۱۲ ظهر بازداشته و بعد اونم بره خونه خلاصه تا دوازده نگهمون داشتنو بعد رفتیم خونه.
یا علی مدد