مطلب زیر در اصل برای اتحادیه طرفداران بایرن مونیخ در سایت طرفداری نوشته شد که متاسفانه به دلیل گم شدن زیر مطالب دیگر و همچنین دسترسی نداشتن بچههای اتحادیه به ابزار مناسب برای تنظیم بهتر و زیباتر از چشم بسیاری دور نماند. تقریبا همان اتفاقی که برای توماس مولر افتاده!
اتحادیه هواداران بایرن مونیخ/ جوانهای از لابلای آسفالت سیاه خیابان سر بر آورده. چرخریسک، وسط سر و صدای ماشینها و دست فروشها جرثقیلها آواز میخواند. در شلوغی شهری کثیف و هزاران هزاران صفحه دنیای مجازی چیزهایی زیادی را فراموش کردهایم. چیزهایی از جنس زندگی که نه با جستجو در گوگل پیدا میشود و نه با خرج میلیونها تومان پول و نه در تصاویر شفاف تلویزیونها و مبایل ها و ... کافیست چشم دیگری را باز کنیم....
"دیدن" سادهترین دارایی ماست. ذکاوت میخواهد و دقت و ذوق رهایی. تمام چیزهایی که توماس مولر داشت. پسری با موهای طلایی. پسری که ساده بود و ساده ماند. پسری با دست و پاهای دراز و لاغر که آزادانه به آسمان میرفت. با قهقههایی که هیچگاه برای تصویر جلد مجلات و خوشامد خبرنگاران پشت لبهای او مخفی نمیشد.
دستهایش به آسمان میرفت و فریادی از ته قلبش این شادی کودکانه توماس مولر است...
عجب پسر شیرینی
آلمانیها به دلیلی بسیار سادهتر از از یک نمایش درخشان در جام جهانی برابر انگلستان عاشق توماس مولر شدند. این داستانی است که اولی هسه از شهرت یافتن توماس مولر نقل میکند:
بازی یک هشتم نهایی جام جهانی 2010 میان آلمان و انگلستان جدالی نمادین بود. طراوت نسل جدید پسران یوگی لوو در برابر آخرین تلاشهای مردان نسل طلایی انگلستان به رهبری فابیو کاپلو.
در نیمه دوم بازی، ترازوی برابر آرام آرام به سمت ژرمنها سنگین شد. توماس مولر در اولین و آخرین نقطه ضدحملهای چشمنواز بازی را 3-1 کرد. چه کسی بازیکن فصل قبل بوندسلیگای 3 را میشناخت؟
مولر، انگلیسیها را ناامید کرد. یک ساعت پس از تلاش آنها برای جبران گل صحیح و نادیده گرفتهی لمپارد. 3 دقیقه بعد، پاس گل درخشان مولر، مسوت اوزیل را به گل دوم خود و گل چهارم آلمان رساند. یک نمایش بزرگ، با نقش اولی به نام توماس مولر.

با داستان عشق بلندمدت آلمانیها به مولر، فقط به خاطر آن دو گل و نمایش او در آن بازی نبود. پس از بازی خبرنگار آلمانی به سراغ مولر رفت و پس سوال و جوابهای روتین و تکراری، به توماس گفت میتواند به رختکن برود و با هم تیمیهایش جشن بگیرد.
توماس ، با همان لبخند احمقانهی دوست داشتنی که آن روزها برای همه در قاب تلویزیون تازگی داشت میگوید:
میتوانم از اینجا به یک نفر سلام کنم؟
خبرنگار مبهوت و متعجب میگوید البته
و مولر میگوید:
فقط میخواستم به پدربزرگ و مادربزرگم سلام کنم... کاری که زودتر از این باید انجامش میدادم!
بلافاصله و روز بعد، خبرنگاران روزنامه سوددویچه سایتونگ راهی روستای پل در 25 مایلی جنوب مونیخ میشوند. جایی که ارنا بوگارت مادربزرگ 81 سالهی توماس آنجا زندگی میکند.
خانم بوگارت به خبرنگاران میگوید که همیشه وقتی توماس بازی دارد شمعی روشن میکرده اما برای آن بازی فراموش کرده این کار را انجام دهد و برای همین از گلزنی نوهاش متعجب است! سپس خبرنگارسوددویچه سایتونگ دربارهی آن سلام تلویزیونی مولر بعد از بازی میپرسد و پاسخ مادربزرگ این است:
جالب بود نه؟ عجب پسر شیرینی....
فاتح فضاها
ارنا، مادربزرگ توماس مصاحبه را با تمجید از همسر توماس، به پایان میرساند. با افتخار لیسا را یک "دختر محلی" معرفی میکند و به زندگی او با پسرش میبالد.
6 سال بعد و پیش از بازی مقدماتی آلمان برابر جمهوری ایرلند در راه یورو 2016، مولر خاطرات آن بازی را به یاد میآورد:
من برای آن حرفها برنامهریزی قبلی نداشتم. طبیعی است. چون انتظار نداشتم دو گل در آن بازی بزنم! همه چیز خود به خود اتفاق افتاد. من چیزهای زیادی را نمیدانستم. هنوز یک سال نمیشد که به دنیای فوتبال حرفهای پای نهاده بودم و فکرش را نمیکردم قرار است اینطور در مرکز توجه رسانهها قرار گیرم، همچنین هجوم خبرنگاران به سمت مادربزرگهای من برای مصاحبه!

پس از بازی با انگلیس، مولر آتش رادر مقابل چشمان مارادونای بزرگ روشن میکند، دیگو، در روزهایی که همه منتظرند زودتر آن کت و شلوار بدترکیب مربیگری آرژانتین را در بیاورد، پیش از بازی در پاسخ به سوال راجع به توماس مولر میگوید:
او دیگر کیست؟ نمیشناسمش...
مولر کارها را راحتتر از آنچه تصور کنید انجام میدهد. 3 دقیقه کافیست تا ارسال شواینی را در میان انبوه مدافعان آرژانتینی به گل تبدیل کند و با شادی گل مخصوص خود را به دیگو آرماندو مارادونا و میلیونها تماشاگر تلویزیونی بشناساند.
پس از آن جام جهانی، نام مولر بر سر زبانها میفتد. مشتریان برای شکار او مقابل درب باشگاه بایرن صف میکشند. اگرچه اولی هونس و رومنیگه برای حفظ توماس کاری بسیار آسانتر از حفظ فرانک ریبری، روبن و دیگر ستارههای خود دارند. او نمیخواهد باوارایا را ترک کند.
در سال 2013 توماس مولر واژهای تازه برای پست بازی خود به فرهنگ لغات فوتبال اضافه میکند؛ "raumdeuter" کلمهای که به همان اندازهی غیرقابل تعریف بودن پست بازی توماس مولر غیر قابل ترجمه نیز هست، شاید شکارچی فضاها. با بایرن فاتح لیگ قهرمان میشود و سپس در ماراکانا بزرگترین جایزهی دنیای فوتبال جام جهانی را میرباید.
مولر، در تمام این سالها، عادی و معمولی باقی مانده. شبیه نام خود: مولر، یکی از رایجترین نامها در آلمان است. لااقل فوتبالیها از هر نسلی یکی دو مولر خوب را در تیم ملی و بوندسلیگای آلمان میشناسند.
ترکیب اسم و فامیل توماس مولر، در آلمان به قدری رایج است که گاهی هنگام مثال زدن یک فرد ثالث میگویند : خوب فرض کنیم توماس مولر به مغازهی شما آمده! چیزی شبیه محمد محمدی خودمان.

در زمین بازی نیز شما وقتی بازی مسی یا رونالدو را میبینید با دهانی باز میگویید: عجب دریبل خارقالعادهای. عجب شوتی... اما در مورد بازی مولر خواهید گفت خب، این کار را من هم میتوانم انجام دهم...
مولر، یک شماره 10 مثل زیدان یا رونالدینیو نیست اما پشت سر مهاجمان، به قدری خوب است که بارنی رونای، نویسندهی گاردین او را "فاتح فضاها" توصیف میکند و نقش او را آخرین مرز باقی مانده در فوتبال میخواند.
مولر یک وینگر تخصصی شبیه روبن و ریبری هم نیست اما در جام جهانی 2010 و 2014 در همین پست 10 گل میزند و 6 پاس گل ثبت میکند.
اغلب بازیکنان خصوصا در پستهای هجومی برای عبور از نفر روبروی خود دریبل میزنند. اما مولر راه دیگری را انتخاب میکند. مولر، شبیه ستارهی همنام خود گرد مولر، از هیچ کجا ظاهر میشود. خود توماس در مورد نوع بازی اش میگوید:
مهم نیست در کدام عرصهی زندگی باشید، در هر جایی انسانها، ذاتا به دنبال کشف علتها هستند. از طرفی همه ما به دنبال راحت کردن کار خود نیز هستیم و به همین دلیل وقتی چیزی را در کسی میبینیم میگویدیم "علت آن استعداد ذاتی یا حتی شانس اوست" اما همیشه این دلایل صحیح نیست. هر حرکت موفقیتی یا توانمندی، ناشی از طی یک روند است.
این همان روشی است که من دنبال رسیدن به هر چیزی در زندگی با آن هستم. گاهی اوقات دویدن من در زمین برای این نیست که خودم را در موقعیت قرار دهم. بیایید به بسکتبال نگاه کنیم. در آنجا، سه بازیکنان موقعیت را برای پرتاب یک نفر فراهم میکنند. من هم در خط حمله دنبال همین هستم.
تو بازیکن خوبی هستی اما...
دویدن و حرکات مولر در خط حمله به تیم مربوط است. گاهی ایجاد فضا برای بازیکنان دیگر، گاهی ارسال یک پاس گل معرکه و البته گاهی هم قرار گرفتن خود او در موقعیت گلزنی.
گل اول بازی معروف 7-1 آلمان- برزیل توسط او دقیقا محصول همین روش است. گلی که به نظر میرسد به خاطر کم کاری مدافعان برزیلی کسی مولر را یارگیری نکرده اما حقیقت چیز دیگری است:
هر کس آن گل را ببیند همین را میگوید. چرا؟ چون وقتی من در حال حرکت به سمت آن فضا هستم، دوربین تلویزیونی حال پخش ارسال کرنر تونی کروس است. من و میرو کلوزه در آن زمان درست در کنار هم بودیم و توسط مدافعان برزیلی یارگیری شده بودیم.
چند ثانیه پیش از ارسال توپ ما شروع به دویدن بر خلاف جهت حرکت هم کردیم مدافعان در شلوغی محوطه گیج شدند میدانستم اولویت آنا مهار میرو بود. برای همین در فضایی دیگر حرکت کردم و توانستم بدون مزاحم دروازه را باز کنم.

مولر، توسط لوییس ونگال به ترکیب بایرن راه پیدا میکند و در دوران یوپ هاینکس به اوج میرسد. پس از هاینکس، به نظر میرسد گواردیولا نظر دیگری راجع به مولر دارد
مولر بازیکن خوبیست اما زیاد خود را درگیر تمرین نمیکند. از طرفی او علاقهی زیادی به در اختیار داشتن توپ هم ندارد...
اظهار نظر گواردیولا همزمان با پیشنهادهای بزرگ وسوسه کننده از منچستریونایتد و رفتن تونی کروس و شواینی از مونیخ نگرانی را بیشتر و بیشتر میکند اما مولر میگوید:
ابدا نگران نبودم. میدانستم در بایرن و برای مربی بزرگی مثل پپ در نهایت این عملکرد است که تعیین کننده خواهد بود...
داستان، بار دیگر به سادگی حل میشود؛ بیشترین بازی مولر در رقابت باشگاهی، زیر نظر پپ گواردیولا اتفاق میفتد. و بیشترین دقایق حضور در زمین در میان 7 مربی بزرگی که مولر زیر نظر آنها در بایرن بوده.
طبق تعریف خود مولر، این یکی هم به شانس یا چیزی از این دست ربطی ندارد. مولر، خود را با مربیان تطبیق میدهد. با توجه به علاقهی پپ به مهاجم کاذب، او بیشترین تعداد گلهای خود را زیر نظر مربی اسپانیایی به ثمر میرسند. و در دوران درخشان هانزی فلیک و فتح شش جام، رکورد حیرتاگیز 45 پاس گل در 81 بازی را ثبت میکند.

با وجود تمام اینها، نه خود توماس و نه طرفداران و شیفتگان او، علاقهای به شمردن اعداد و بالا و پایین کردن آمارها ندارند. کافیست چشم دیگری را باز کنیم.... ما عاشق سادگی پسر شیرین مادربزرگ شدهایم. شیفتهی قهقهی توماس مولر