سلام سال ۲۰۱۱ من وقتی خواستم تو قوری شربت دست کنم شربت پرتقال رو ک ریختم هی همینجوری قوری رو میچرخوندم هی میچرخوندم تا هم بخوره
بعد یدفعه قوری از دست رفتم و شکست
آژیر خطر خورد و کاراگاه پشندی اومد گفتش کی قوری شکست ها قوری شکستی دستا بالا
گفتم خونه خودمه بعد کاراگاه پشندی افتاد دنبال ساعد
من زنگ زدم به مسی گفتم قوری شکست
مسی گفتش همین الان خودمو میرسونم چ رنگی میخوای زرد یا آبی
گفتم سبز میخوام ک هم ترکیب زرد هست هم آبی
مسی : آها بله این ی درس بزرگ بزرگ علاقه مندان به هنر خوب گفتی آره ترکیببندی این رنگ ها میشه سبز
بعد مسی با قوری سبز اومد ولی قوری سبز نبود و قرمز بود
گفتم ک مسی قرمزه عه البته خب قرمز رنگ مورد علاقه جفتمون هست
مسی: سبز نداشت گفت مکمل سبز رو دارم
من: خب آها بچه ها اینم ی درس دیگه ک مکمل رنگ سبز میشه؟ آفرین قرمز
بعد مسی رو به دوربین لبخند زد
من گفتم مسی قورمه سبزی بار گذاشتم
مسی: آها من میگم این بوی چیه
بعد گفتم وایسا شربت هم درست کنم دوباره شربت ریختم رو قوری شروع کردم هم زدن مینداختم بالا تا پایین بچرخه تا هم بخوره
مسی: چیکار داری میکنی؟
من: شربت درست کنم
مسی: اون ک واسه شربت نیست این چاییه چایی باهاش میدارن
من: مگه اون با پارچه نیست
مسی: پارچه؟
من: چیزپارچ
مسی: خخخخ نه برعکسه کاملا بله
من: خب اینم ی درس برای دخترای امروزه و متولد دهه ی ۸۰ میشه ک خیلی تنبل هستن و حتی فرق قوری و پارچ نمیدونن ی چایی بهشون بگو دم کن اگه دم کردن
مسی: بله این یک نمایش مشترک بود بین من و رفیق عزیزم تا به شما دخترها یاد بدیم که پدر مادرتون بیچاره شد
تا ی روز دیگه و ی قصه ی خدا نگهدار