بعد تحقیقات
من نهایتاً به وجود خدا و نتیجه ضرورت وجود بهشت و جهنم از وجود خدا رسیدم ولی نتیجه مهم ترم ((((هیچ نیازی به دین نیست ))) هیچی و استدلال عقلی کافیه 😅
بزارید بهتون توضیح بدم ؛ ببینید نه اینکه هیچ نیازی بع دین داری نیست و درست نیستن شاید باشن
بلکه برای اثبات خدا و وجود عدالت بعد مرگ نیازی به اثبات شدن دینی نیست
...
من قبلاً این اشتباه رو میکردم ؛ خیال میکردم ضرورت وجود معاد اینه که یک دینی حتما حق باشه درحالیکه اصلا اینطور نیست همون استدلال عقلی برای اثباتش کافیه
....
کاری که باید کنید
۱_اثبات وجود خدا (واجب الوجود علت الععل بی علت منشأ همه چیز)♦️
۲_اثبات صفات خدا و کمال مطلق بودن خداست که از طریق صفاتش ضرورت عدالت بعد مرگ به وجود بیاد♦️
...
وقتی خدا هست و حکیم و عادل و خیر خواه هست و اینو از طرفی استدلال عقلی بشه اثبات کرد ضرورت وجود جایی مثل بهشت و جهنم هم ضروری میشه .
چون ۱_حکمت و خیر خدا مجاب میکنه موجوداتی خلق کنه و بهشون امکان کمال بده ۲_وقتی خلق کرد که توی چنین دمایی امتحان بشه که ناعدالتی هست و فانی ۳_ خدای عادل مطلق باید عدالت رو برقرار کنه و بر اساس عملکرد پاداش بده و ذات انسان بی نهایت طلبه عدالت و خیر خواهی درست نسبت به انسان یعنی دادن کمال یا جایزه بی نهایت بهش (همون بهشت)
...
...
مرحله اول اثبات وجود خدا 🟢
فکر کنم ساده ترین مرحله کار همین باشه ؛ اثبات وجود یک علت الععل و واجب الوجود اولیه که همه موجودات مادی و غیر مادی ازش منشأ میگیردن و توی فلسفه اتفاقا حل شده است و براهین مخالف اصولا همون صفات شو به چالش میکشن
اینجا دو تا برهان قطعیت آور میارم
از شما خواستار هستم که صحت هر گزاره را بر اساس استدلال عقلی بررسی کنید خودتون .
.
.
۱_از عدم مطلق هیچ چیز به وجود نمی آید 🔸
هیچ+هیچ=هیچ یا ۰+۰=۰
پس اگه الان وجودی داریم این از عدم مطلق نیومده و خود اصل وجود ضروری هست
....
۲_اصل علیت عقلی است🔸
از هیچ هیچ چیز نمی آید گفتیم ( خارج از اینکه در علم اثبات شده اصل عقلیه)
فرض کنیم در بستر یک وجود ضروری چیز هایی بی علت پدید آیند باز هم محال است عدم بودن چیزی + عدم بودنش (ادامه)+ عدم هیچ علت و دلیلی برای بود شدنش = نبودنش
....
۳_🔸پس هرچه میتوانست نباشد یا زمانی به وجود آمده علتی برای بودنش دارد
...
۴_🔸ماده میتوانست نباشد و نبودش هیچ تناقض منطقی ایجاد نمی کند ولی وجود دارد پس طبق علیت باید دلیلی برای بودنش باشد پس ممکن الوجود است
ماده وابسته به قوانین حاکم درونش است اما اصل وجود وابسته به هیچ چیز نیست
...
۵_🔸جهان آغاز دارد بی نهایت گذشته بالفعل محال است زیرا بی نهایت هرگز تمام نمی شود و در ریاضیات بی نهایت مفروض گرفته میشود پس مدل های ریاضی به کار نمیان ولی در واقعیت بالفعل بی نهایت نداریم پس ماده حادث است چون بی نهایت واقعی نداریم و هرگز تمام نمی شود ( اما ختی اگه ماده ازلی باشه بازم یک ممکن الوجود ازلی هست)
...
۶_ 🔸تسلسل علتها هم محال است ؛ سلسله چیز هایی که برای بودن شون نیاز به علت قبلی دارن بدون یک علت اولیه محاله
در دنیای واقعیت نه مفروض گرفته شده چون سلسله نیاز هرگز تمام نمی شود . باید به علت الععل برسی
مثال : شاخه های درخت که همگی به هم وصل هستند تا بی نهایتی بدون تنه درخت! بدون تنه شاخه بهش اصلی هیچ شاخه ای نداریم ؛ یا سلسله چراغ های که نور رو از قبلی گرفتن تا بی نهایت عقب بدون منبع نور ؛ حالتی جای نور رو با وجود عوض کنیم برای موجوداخادث و ممکن الوجود و وابسته باید به منبع وجود برسیم پس تسلسل علت محال است (در واقعیت نه ریاضی)
اگر هیچ نقطه آغازین (علت بینیاز) نباشد، هر حلقه وابسته به حلقه قبل خواهد بود و این وابستگی هرگز تأمین نمیشه.
مثل چراغهایی که همگی برق را از چراغ قبلی میگیرند، اگر هیچ منبع اولیه برق نباشد، حتی یک چراغ هم روشن نمیشود، فرقی نمیکند زنجیره بینهایت باشد یا کوتاه.
این «محال» در واقع از اصل نیاز به تکیهگاه ناشی میشود، نه از بحث ریاضیات یا فرض بینهایت.
در ریاضی هم این درسته شما ۰ رو سلسله نیاز بگیر یک رو وجود الان وجود داریم بدون یک منبع وجود اون صفر یک نمیشه تا بی نهایت صفر رو ببر عقب نیاز داره به منبع وجود
...
۷_🔸سلسله موجودات نیازمند علت ممکن الوجود یا حادث نهایتا باید به یک وجود ضروری برسید زیرا گفتیم از عدم مطلق وجود نمی آید و تسلسل علت محال است
نکته « قوانین حاکم بر فیزیک چگونگی کارکرد آن را توضیح میدهند نه چرایی بودن آنها
...
۸_👈ضرورتا خدا وجود دارد
.
.
.
مرحله دوم : اثبات صفات خدا 🟢
.
این همون مرحله ای هست که ازش ضرورت وجود عدالت و جاودانگی بعد مرگ میاد
.
۱_🔹تعریف کمال
کمال یعنی واقعیتی مثبت که وجود اشیاء را از حیث هستی بیشتر میکند یا غنیتر میسازد.
نقص یعنی فقدان کمالی که برای مرتبهٔ خاصی از وجود شایسته و مناسب است.
.
۲_🔹دلیل فلسفی:
هر چیزی هست سهمی از وجود داره، و افزایش اون سهم یا شدت وجود، افزایش کمال هست
نبود یک کمال خاص، به خودی خودش، نوعی فقدان (عدم) هست، نه یک وجود منفی.مثلاً جاهل بودن به معنای نبودِ معرفت هست، نه وجود داشتن نوعی جهل به صورت موجود مستقل.
چون کمالات اضافهشدنی، همگی از سنخ وجودن، و نقصهای قابل شناسایی همگی از سنخ فقدان وجود، بنابراین کمال = امر وجودی و نقص = امر عدمی.
.
۳_🔹نقش اصل بساطت وجود در استنتاج کمالات مطلق🔹
بساطت وجودی واجبالوجود یعنی ذات او ترکیبپذیر نیست و هیچ حد و مرزی که مایهٔ محدودیت شود نداره
هر محدودیت در یک کمال، یا از ترکیب با امر غیرکامل ناشی میشود یا از رابطه با عدم.
واجبالوجود به دلیل بساطت، نمیتونه ترکیب نواقص داشته باشد. بنابراین:
هر کمال وجودی که ممکن هست در مرتبهٔ وجود تحقق یابد، واجبالوجود آن را به نحو کامل داره
فقدان هر کمال در او، به معنای ارتباط ذاتش با عدم است، که با بساطت و ضرورت وجود ناسازگار است.
.
۴_🔹ضرورت عالم بعدی با اصل عدم تناقض در کمال واجبالوجود
اصل:🔹
اگر واجبالوجود دارای صفت مطلقی باشه، باید شرایط تحقق کامل اون در نظام آفرینش فراهم باشه؛ نبودِ چنین شرایطی یعنی تناقض بین ادعای «مطلق بودن صفت» و واقعیت آفرینش.
کاربرد در عدالت مطلق:
عدالت مطلق ایجاب میکنه هر فعل و نیت موجود، پاداش یا جزای کامل بگیره
جهان فعلی امکان تحقق کامل این الزام را ندارد (موارد بیجزای ظالمان، بیپاداش نیکان).
اگر عالم دیگری نباشه، عدالت مطلق در عمل نقض میشود → تناقض با اصل عدم نقص واجبالوجود.
برای رفع تناقض، باید عالمی ورای این عالم باشد که پس از پایان نظام مادی، تحقق عدالت را به کمال برسونه
حکمت مطلق: خلقت انسان با ظرفیتها و میل بینهایت، بدون تحقق آن بیغایت خواهد بود
خیرخواهی بی نهایت خدا هم باعث میشه انسان رو امکان کمال نهایی بهشت بعش بده ولی به شرط اینکه از امتحانش سربلند بیرون بیاد چون بی دلیل بعش بهشت بده بدون رد شدن از امتحان هم خلاف حکمت و عدل هست
.
خیر خواهی خدا :
تعریف فلسفی خیر:
خیر، همان وجود از حیث مطلوبیت ذاتی برای کمالیابی است. یعنی هر چه سهم بیشتری از وجود به حیث کمال داشته باشد، به همان میزان خیر بیشتری دارد.
گامها:
کمال = امر وجودیفقدان هر کمال، امر عدمی و نقص است.
واجبالوجود دارای بساطت وجودی است → هیچ حد یا ترکیبی از عدم در ذات او نیست.⇒ هر کمال وجودی را به نحو کامل داراست.
«خیر» یکی از کمالات وجودی است: چون شامل همهٔ آنچه مطلوب و کمالبخش است.⇒ واجبالوجود خیر را دارد.
چون ذاتش بسیط و بیحد است، خیر در او به نحو نامتناهی و بدون محدودیت وجود دارد.⇒ واجبالوجود = خیر مطلق.
نتیجه: خیر مطلق یک لازمهی منطقی بساطت وجود واجبالوجود است، نه برهان از مشاهدهٔ اخلاق انسانی.
.
.
.
یه استدلال قطعیت آور دیگه هم پلانتینگا آورده
۱_موجود واجد همهٔ این صفات مثل عدالت و خیرخواهی و حکمت و ...در یک عالم ممکن وجود دارد.(ممکن است باشد)
۲_طبق قاعدهٔ S5 → در همهٔ عوالم ممکن وجود دارد.
بنابراین واجبالوجود با این صفات مطلق، در عالم واقعی نیز هست.!! این استدلالش از منطق موجهات هست و کسی نمیتونه ردش کنه چون تناقضی ندارن این صفات
.
اگر تحقق کامل عدالت/خیر/حکمت در عالم مادی ممکن نباشع، باید عالمی دیگر باشد که امکان تحقق کامل بده.
نبود عالم دیگر = نقض صفات مطلق = تناقض → محال.
.
نتیجه
چه دینی حق باشه چه نباشه
ضرورت وجود خدا و داشتن تمام صفات وجودی
باید زندگی بعد مرگ و کمال مطلقی نهایتا برای انسان باشه و عدالت در جایی مثل بهشت و جهنم برقرار بشه
.
.
حالا چه اسلام و هر دینی حق باشه چه نباشه !
ولی من میگم دین رو کنار بزاریم و با همین استدلال عقلی کافیه
چون دین و ایدئولوژی آدم رو محدود میکنه و درستی و غلطی کار ها به طور کلی مشخصه یعنی سود رسوندن به بقیع خوبه و ضرر زدن به بقیه بده
((((من میگم هر کاری دوست دارید کنید ولی به بقیع آسیب نزنید تا همین حد کافیه ؛ هیچ نیازی هم به دین نیست ))))
.
و نهایتا بهشت و جهنمی ضرورتا هست
دوستان اگه مخالفتی داشتن حتما بگن