به نام خدا
مقدمه: در ادبیات فارسی ، به ویژه ادبیات غنایی ما ، «شاهد» حضور پر رنگی داره. در ادبیات ، «شاهد» معنایی چندلایه داره و در سه بافت عرفانی، عاشقانه و بلاغی تفسیر خاص خودش رو پیدا میکنه.
در این مطلب قصد دارم برای دوست داران ادبیات ، «شاهد» رو به طور خلاصه و در حد اطلاعات اندک خودم شرح بدم ، اگر شما اطلاعات بیشتری دارید و یا خطا و اشتباهی رو در مطلب من مشاهده کردید ، خوشحال میشم که در بخش دیدگاه ها با من و دیگر دوستان به اشتراک بگذارید.

شاهد در دید عاشقانه
در شعر عاشقانهٔ فارسی و به ویژه غزل های عاشقانه ، «شاهد» همون معشوق زیباست ؛ یعنی زیبارویی که شاعر در وصفِ او شعر رو بیان میکنه.
در این نوع ادبیات ، چهرهٔ شاهد معمولاً به «آینه»، «ماه»، «گل» و یا «باده» تشبیه میشه.
در غزلهای کلاسیک فارسی مثل آثار حافظ و سعدی و مولوی، منظور از «شاهد» نهتنها انسان زیباست، بلکه گاهی نماد جمال الهی هم هست. یعنی دیدن «شاهد» ، مشاهدهٔ جلوهای از خدا در صورتِ زیباست. آنچنانکه حافظ در غزلی میگه «که بیدیدارِ تو ایمان نمیآرَد به شاهد کس»
پس به طور خلاصه ، شاهد در این معنا ، یعنی معشوقِ زیبا و محبوبِ روحانی.

شاهد در دید عرفانی
در ادبیات عرفانی، «شاهد» دیگه یک انسان نیست، بلکه تجلی حق در صورت زیباست.
اهل تصوّف معتقدن که زیباییهای این جهان، «شاهد حق»اند ، یعنی نشانه و گواه ذات الهی هستن. مثلاً وقتی شما یک دختر خانمی را در خیابان میبینید و از چهره این دختر خانم خوشتون میاد ، این زیبایی ایشون تجلی حق یا همان خداونده.
اصطلاح شاهدبازی عارفانه ( که در آثار روزبهان بقلی یا عینالقضات همدانی داریمش) اشاره به همین دیدنِ جمال حق در خلق داره.
به تعبیر اهل تصوف و عارفان ، دیدنِ جمال و زیبایی اگه از سر شهود الهی باشه ، نگاه به «شاهد حق»هستش و نه نگاه به جسم.
بر همین اساس ، جناب سعدی میگه «که گفت در رخ زیبا نظر خطا باشد؟ خطا بُوَد که نبینند روی زیبا را»

شاهد در دید بلاغت و نقد ادبی
در علم بلاغت و نقد سنتی فارسی، «شاهد» به معنی نمونه و مصداق شعری برای اثبات یک قاعدهٔ ادبیه.
مثلاً وقتی در کتابهای بدیع یا بیان، نویسنده میگه: شاهد بر صنعت تشبیه این بیت است ، منظور از «شاهد» ، نمونهٔ استشهادیه ، نه معشوق و تجلی حق در خلق.
.
اگر پرسش های ادبی دیگهای هست که دوست دارید در قسمت های بعدی مطرح کنیم ، خوشحال میشم که در بخش دیدگاه ها بیانشون کنید.