گر شمع تیر جانان ته ته مرا بسوزد
تیری شوم ز پیکان هرگه مرا بسوزد
روز وصال ای کاش پروانه وار سوزم
غم بی رخش مبادا ناگه مرا بسوزد
زین اشک سوزدم جان کان شوخ جور پیشه
آتش زند به غیری وانگه مرا بسوزد
خاکسترم گذارید بر جای من به راهش
نبود روا که قهرش بیره مرا بسوزد
رقصم سلیم چون نور در آتش محبت
کز زندگی بت است این ، کان مه مرا بسوزد
« سلطان یاووز سلیم »