زندگینامه سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686922
دیوان سلطان سلیم عثمانی:
https://www.tarafdari.com/node/2686927
---
در روزگاری که سلطنتها همچون سایههای بلند در خاک و زمان گسترده بودند، سلطان سلیم، سلطان عثمانی، شوقی عجیب در دل داشت. شوق دیدن طاق کسرا، آن بنای افسانهای که هر سنگش از حکمت تاریخ سخن میگفت، او را به راهی پنهانی کشاند.
در شب سردی، سوار بر مرکبی خاموش، از دیاری به دیار دیگر گذشت، تا به مرزهای ایران رسید. دلش به تپش آمد، اما نه از بیم دشمن، که از شوق دیدن جمال هنر و هنرِ عشق به تاریخ.
در این میان، قصیدهای بر زبانش جاری شد:
"بوم نوبت میزند بر درگه افراسیاب،
پرده داری میکند از قصر قیصر عنکبوت."
بوم، نمادی از خبر و زمانه بود که همچنان نوید اسرار میداد. پردهداری عنکبوت، حکایت مراقبت ظریف و ریزبینانه در هر گوشه قصرها را یادآوری میکرد؛ حتی بزرگترین سلطانها نیز نمیتوانستند رازها را از چشم جهان پنهان کنند.
سلطان ایستاد و نگریست. در سکوت طاق، صدای تاریخ و نجواهای گذشته را شنید. آموخت که عظمت، نه در تسخیر و فرمانروایی، بلکه در درک ناپیدای زیبایی و احترام به هنر و خرد نهفته است. همانجا بود که دریافت: گاهی باید پردهها را شکست، اما با نرمی عنکبوت، با حوصله و دقت، تا اسرار جهان را درک کنیم، نه تا بر آن فرمان رانی.
سلطان بازگشت، و با خود عهد کرد که حکمت تاریخ را نه تنها برای تاج و تخت، که برای جان و دل مردمان نگه دارد. و این قصه، تا امروز، یادآور سفر درونی هر انسانی است که به دنبال دیدن «طاق کسرا»ی دل خود است، در حالی که دنیا پر از بومها و پردههای عنکبوتی اسرار است.
---
غزل شکوه جان و فَرِّ ایزدی
دل به یادِ خسروان و فَرِّ ایزدی خوش است
جان به ذکرِ پیرِ بلخ و جامِ سرمدی خوش است
نغمهخوان شد رستمِ اندیشه در میدانِ عشق
در نبردِ نفس، آن پُرزور و صفدری خوش است
خاکِ طاقِ کسریٰ از جَورِ زمان لرزید و گفت:
در فنایِ تخت و تاج، این فقر و ابجدی خوش است
پردهداری میکند در قصرِ قیصر عنکبوت
بوم نوبت میزند بر تارمِ افراسیاب
این همان رازیست کآن دهقانِ طوس از دل سرود
در شبِ تاریک، شمعِ خُلد و احمدی خوش است
فَرِّ شاهان رفت و ماند آن حکمتِ شاهنامهای
خرقهٔ درویش را میراثِ موبدی خوش است
دیرِ ساسانی و دِیرِ عارفان یک منزل است
در هوایِ کویِ حق، این وجد و بیخودی خوش است
شاهِ عالم شو ولی در پیشِ جانان بنده باش
ای سلیم! این سلطنت بر مُلکِ امجدی خوش است
« سلطان یاووز سلیم »