طرفداری- رک بگویم؛ طرفدار رئال مادرید و بارسلونا بودن آسان ترین کار ممکنی است که از عهده هرکسی بر می آید. دوران باشکوهی که هر دو تیم اسپانیایی از گذشته تا به امروز داشته اند هر هوادار تازه به دوران رسیده ای را هم ترغیب می کند که از این برگ برنده به راحتی نگذرد. ناگفته نماند در این میان البته هوادارانی بوده اند که پیش از این مسائل، مفتونِ رئال مادرید و بارسلونا بوده اند. از مکتب کرایوف و اشک های شوستر بر روی تخت بیمارستان بر شانه های دیگو مارادونا می دانند، تا دورانی که رئال مادرید به معنای واقعی مملو بود از ستاره. اما به شخصه اعتقاد دارم معنای هواداری زمانی تعبیر درست تری به خود می گیرد که پای اعتقادات بد یا خوب ایستاد و جا نزد. شبیه به هوادارانی که زخم زبان خوردند اما در سری بی هم دست از حمایت یوونتوس برنداشتند. شبیه به پدی لاولر که در آخرین روزهای عمرش در بیمارستان هم نتایج ناامید کننده پس از دوران سرالکس فرگوسن را دید، پیراهن یونایتد را پوشید و مُرد. طرفدار بایرن مونیخ شدن همان اندازه که آسان است، همان اندازه ماندن به انتظار امپراتوری تیم های میلانی سخت است. طرفدار لیورپول ماندن سخت است، پای فیورنتینا و وفادار ماندن به فلورانس سخت است. این روزها پوشیدن لباس های منچسترسیتی و پاری سن ژرمن آسان است اما ماندن پای آرسنال و بایرن لورکوزن سخت است. پای پارما ماندن و همراه والنسیا سوختن سخت است. درست یا غلط تیم های از پیش بازنده را بیشتر از غرور تیم های قدرتمند دوست دارم. تیم هایی که بازیکنانشان جلوی تماشاگرانشان طوری به آب و آتش می زنند که بیا و ببین، بیشتر از فیزیولوژی بدنشان می دوند تا هوادارانشان، مردمان شهرشان سرافکنده نباشند. آن موقع آنچنان اهمیت ندارد آن تیم قعرجدولی چهارگل می خورد یا شش گل، آنها به آن یک گلی که زده اند خوش هستند. مساله معنای هواداری است، غرور هواداری است.
اعتقاد دارم تیم هایی مثل رم، بسیار معدود هستند. شاید در این سالهای اخیر تنها تیم هایی که به رم کمی شباهت دارند فیورنتینا باشد و تا حدودی لیورپول. با علم بر اینکه نه فیورنتینا خیال اسکودتو در سر دارد و نه رم از لحاظ افتخارات اروپایی شبیه به لیورپول است. تیمهایی با پتانسیل نسبتا متوسط، آرمان های منسوخ، آرزوهای بر بادرفته، و غرق در محالات. با این تفاوت که آنفیلدی ها به خیلی اتفاقات خوب و ارزشمندی دست پیدا کرده اند اما رم هرگز. رمی ها تا آستانه فتح اسکودتو هم در این سالها آمدند اما هربار پشت تورینی ها بازماندند. تیم ثروتمند، تیم قدرتمند، تیمی که موقعیت های ممتازی در هر عرصه ای دارد قهرمان شد. معجزه ای برای رم در کار نبود. اما با این حال رم نشان داده بود که تا فتح اسکودتو دست از تلاش برنخواهد داشت، حتی اگر سالهای زیادی این اتقاق به درازا بکشد.
در شبی که نگاه ها معطوف به نیوکمپ بود که آیا طلسم لیونل مسی مقابل جانلوییجی بوفون شکسته می شود یا نه، رم پذیرای دیگر تیم اسپانیایی اتلتیکومادرید بود. این بازی آغاز عصری نو برای رم بود. منظور از عصر نو اشاره به زمانه ایست که فرانچسکو توتی دیگر در زمین مسابقه حضور ندارد. هیچ هواداری با این بدعت ناسپاس عادت نکرده بود ولی یک فرضیه روانشناسی تاکید دارد که «اجبار» باعث خوی گرفتن با هر رویدادی می شود. امروز همان فرضیه باعث می شود که افراطی ترین هواداران رم هم به این واقعیت نزدیک و نزدیک تر شوند. بیایید روراست باشیم، رم تیمی است که حریف آنچنان قدرتمندی در اروپا به حساب نمی آید اما همواره یکی از تیم های محترم و باشخصیت اروپا تعریف می شود. از همان زمان قرعه کشی جام باشگاه های اروپا که فرانچسکو توتی گوی را در آورد و از گروه رم آنچنان راضی نبود مشخص بود که تنها یک اتفاقی شبیه به معجزه باعث صعود رم از مرحله گروهی می شود. جایی که آنتونیو کنته به نظر می رسد قصد دارد به جاه طلبی هایش این بار در اروپا ادامه دهد، دیگو سیمئونه می خواهد طلسم قهرمانی در اروپا را بشکند، و دی فرانچسکو آمده تا ثابت کند که مدیران و البته هواداران رم با انتخاب او به بیراهه نرفته اند. در روزی که در استادیوم سلتیک پارک، تیم اسکاتلندی مقابل تیم متمول فرانسوی گل باران شد، دیگر میزبانی که در روز اول این رقابت ها به معنای واقعی اسیر بود «رم» بود. بازی متعادل در نیمه اول از جانب تیم نسبتا کم تجربه رم به نظر راضی کننده می آمد، اما نیمه دوم این تاکتیک دیگو سیمئونه بود که تمام قد بر اوزه بیو دی فرانچسکو چربید. بازیکنان اتلتیکو مادرید بارها و بارها به رم همانند یک شهر بی دفاع حمله کردند و این تنها الیسون بود که رم را در همین هفته اول رقابت ها در کورس صعود زنده نگه داشت. نشان به آن نشان که در پایان بازی دیگو سیمئونه به تمجید از آلیسون پرداخت و دی فرانچسکو از شانسی که نصیب او و تیمش شده بود صحبت کرد. البته سرمربی جدید رم در اواسط نیمه دوم برای رهایی از تاکتیک سیمئونه تعویض های نسبتا قابل قبولی انجام داد و حتی سیستم رم را نیز تغییر داد که همین امر باعث شد شدت حملات تیم شایسته اتلتیکومادرید کم شود. -مابقی مباحث فنی و آنالیز بر عهده دیگران!-
اما مساله ای که می خواهم بگویم این است که صورت مساله تغییری نکرده است. حقیقت اینجاست در این سالهای اخیر رم در اروپا افتضاحات کمی به بار نیاورده بود، از هفت گلی که مقابل منچستریونایتد و بایرن مونیخ دریافت کرده بودند تا حذف ناباورانه مقابل پورتو پرتغال، بخشی از همین ناامیدی مطلق بود. اما با این حال هیچ کدام از این نتایج نماینده جسور ایتالیا را به خفقان نبرده بود، آن ها را به رغم شکست های اسفناک خار نکرده بود. پیروزی مقابل چلسی، پیروزی رفت و برگشت مقابل رئال مادرید و حذف کهکشانی ها، و این اواخر تساوی مقابل بارسلونا در شبی که الساندرو فلورنزی به روی سن برای دریافت بهترین گل جهان رفته بود بخش کوچکی از نتایج خوب رم بود. در این سالها اگر کسی بازی رم را کمی هم دنبال کرده باشد به خوبی شهادت می دهد که تیم پایتخت ایتالیا حتی در بدترین روزهایش هم فوتبال زیبایی ارائه می دهد، اما شب گذشته هیچ خبری از فوتبالی که از رم سراغ داشتیم نبود. خبری از جسارت و زیبایی نبود. تیمی که به رغم هزینه های کمتر نسبت به دیگر غول های ایتالیایی غوطه می خورد به وقتش جرقه هایی هم می زد تا ثابت کند هیچوقت خیال غرق شدن ندارد، اما در بازی دیشب مقابل اتلتیکو مادرید همه چیز را زیر سوال برد. گلادیاتورها از آن معدود بازی هایی انجام دادند که در این سالهای اخیر کمتر در ورزشگاه المپیکو دیده بودیم. نیمه دوم رم در المپیکو، در خانه خودش حبس شده بود. روزی که رم بی برو برگرد مستحق شکست بود به یک امتیاز دست پیدا کرد. سوال اینجاست آیا همه توان دی فرانچسکو همین بود؟ آیا این رم می خواهد در سری آ برای اسکودتو مبارزه کند؟ و آیا این تیم می خواهد از گروه مرگ صعود کند؟ با عرض پوزش اما مسخره است، احمقانه است. رم یکی از بدترین بازی هایی که می توانست را به جهان نشان داد. نه خبری از احترام بود، نه خبری از شخصیت. همه چیز آنقدر افتضاح پیش رفت تا از ادین ژکو گرفته تا مدیریت باشگاه انتقادهای زیرپوستی خود را آغاز کنند.
من هم می دانم با یکی دوبازی نمی توان انتقاد کرد، نمی شود قضاوت کرد. باید فرصت داد و به انتظار نشست. شاید با رفع مصدومیت پاتریک شیک جای خالی محمدصلاح پر شود، و چه بسا با هماهنگ شدن خط دفاعی نبودِ آنتونیو رودیگر احساس نشود. شاید خط هافبک قدرتمند رم با لورنزو پلگرینی کمتر خلا خداحافظی فرانچسکو توتی را احساس کند، و شاید هم چنگیز اوندر تبدیل به یکی از پدیده های این فصل شود. هر اتفاقی امکان دارد به وقوع بپیوندد، اما سوال اینجاست آیا همه این اتفاقات جای خالی مغز متفکری همچون لوچیانو اسپالتی را پر می کند؟ آیا دی فرانچسکو به آن منزلتی رسیده است که به هواداران القا کند هرگز از کاری که با اسپالتی کرده اند پشیمان نمی شوند؟ مساله عیار مربیان است. رم به عنوان یکی از نماینده های ایتالیا حق ندارد تبدیل به تیمی شود که محلی برای به روز شدن مربیان جوان باشد. رم آن سالهایی که هرشش ماه یکبار مربی عوض می کرد را گذرانیده، دیگر امروز برای بزرگ ماندن نیاز به یک جاه طلبی دارد. شبیه به بخشی از دوران رودی گارسیا، شبیه به دوران فابیو کاپلو و این اواخر شبیه به عصر لوچیانو اسپالتی. باید بپذیریم دوران وینچنزو مونتلا، لوییس انریکه، دل نری و چنین مربیانی که با بی تجربگی رم را سلاخی کردند به پایان رسیده. بیایید صادق باشیم؛ رم با حضور دوباره لوچیانو اسپالتی به ساختار درستی دست پیدا کرده بود، حریف سرسختی در راه قهرمانی برای یوونتوس بود، مورد احترام اروپا بود و حتی ذره ای اهل مماشات نبود. آیا دی فرانچسکو این قدرت را دارد که راه کاپلو و اسپالتی را برود؟ و یا مسیر مربیانی بی تجربه همانند انریکه و مونتلا را طی می کند؟
نقل و انتقالات اروپا هم تمام شد، مثل همیشه عده ای از هواداران راضی، عده ای هم ناراضی. از همان شروع انگار تکلیف بمب نقل و انتقالات مشخص شده بود. لئوناردو بونوچی بی سروصدا رفته بود اما آنچنان آشوبی به پا شد که جایش تا سالها می ماند. همواره حکایت نقل و انتقالات همین بوده، و بیراه نیست که گاهی اضطراب نقل و انتقالات به اندازه دورخیز یک پنالتی در یک تورنمتِ آنچنانی هیجان انگیز است. همه چیز با لئوناردو بونوچی آغاز شد. جایی که قلب تپنده تورین یک شبه میان هواداران یوونتوس از عرش بر فرش افتاد تا با لقبِ خائن کثیف به استقبال موزه پرافتخار میلان برود. جایی که لئوناردو جام قهرمانی باشگاه های اروپا را از نزدیک ببیند و در جواب تورینی ها بازوبند را بر بازو ببندد و همراه با گونزلو هیگواین در صدر لیست گران قیمت ترین های سری آ (به عنوان گران ترین مدافع) بایستد. و این اواخر هوادارانی را حتما به یاد دارید که پاتک سخاوتمندانه مالک تیم پاریسی را یک فروپاشی ورزشی و حتی اخلاقی قلمداد می کردند. روزهایی که بارتومئو با پازل مارکو وراتی و دی ماریا رویای اروپا را در سر داشت به یکباره نیمار را از دست رفته دید، تا هواداران بارسلونا به یاد دوران گذشته لاپورتا را صدا بزنند. رفتن آلوارو موراتا و لوکاکو دیگر خریدهای سرسام آوری بود که نمی شود از آنها یاد نکرد. ذخیره نشین کریم بنزما هم با قیمتی نسبتا زیاد شاگردی آنتونیو کنته را پذیرفت. خریدی که خیلی زود به هواداران مادریدی تلنگر زد. با این حال به نقل و انتقالات مادرید نمی شود ایراد گرفت. نشان به آن نشان که ایسکو به مارکو وراتی درس فوتبال می دهد و جوانانی آینده دار بستری مناسب برای کهکشانی ها را بوجود می آورند. نقل و انتقالات بارسلونا هم آنچنان موفقیت آمیز نبود اما از قدرت مردان کاتالان هم به نظر نمی رسد چیزی کم شود.
با این حال رفت و آمدِ مونچی و ساباتینی، خیانت نیمار و بونوچی و پافشاری یورگن کلوپ برای حفظ ستاره اش را فراموش کنید. بزرگترین سیلی در نقل و انتقالات زمانی زده شد که متفکری بزرگ از رم راهی اینترمیلانِ به گل نشسته شد. لوچیانو اسپالتی رفته بود. نقل و انتقالی بزرگ که آنچنان در کرنا نشد. نشان به آن نشان که دروازبان اسطوره ای ایتالیا جانلوکا پالیوکا، این انتقال را یکی از بزرگ ترین و موفق ترین انتقالات سری آ و اینترمیلان قلمداد کرد.
رم در سالهای اخیر اگر بی نظیر نبود، کم نظیر که بود. اگر فاتح سری آ نبود اما همانند یک قهرمان بود. رقابت با یوونتوسی که رکورد امتیاز را در این سالها می شکست و برای خرید مهره های رقبا همانند هیگواین و پیانیچ به بهانه خلع سلاح شدنشان هراسی نداشت و تا یک قدمی فتح اروپا هم رفت، حریفی آنچنانی روی کاغذدر سری آ نداشت.
اما حکایت هواداران رم بار دیگر پرده ای از تفاوت این تیم با سایرین دارد. هوادارانی که پا به المپیکو نمی گذاشتند و به نوعی المپیکو را تحریم کرده بودند دیگر اسپالتی را نمی خواستند. مرد متفکری که بعد از قهرمانی در روسیه رو به خبرنگاران گفته بود «کار نیمه تمامی در رم دارم» و با استقبالی باشکوه به رم بازگشته بود، دیگر کسی او را نمی خواست. همه مسائل مربوط بود به خداحافظی و یا به نوعی بی پرده تر، کنار گذاشتن فرانچسکو توتی. جایی که رم صرفا نتایج قابل قبولی می گرفت اما این خبرنگاران و ژورنالیست ها بودند که قبل و بعد از هر بازی در کنفرانس مطبوعاتی اکثر سوالاتشان در مورد کاپیتان شده بود. خسته کننده شده بودند، هیچگونه نمی شد هضم شان کرد. در روز پیروزی و شکست به هر بهانه ای پشت نام فرانچسکو توتی سنگر می گرفتند . کار به آنجایی رسیده بود که همسر فرانچسکو توتی هم علیه لوچیانو اسپالتی بیانیه داد، شهردار رم در ماجرا دخالت می کرد و شبکه های رم از اسپالتی یک شیطان ساخته بودند. همه چیز آنطور که نباید شد، رم غرق شده بود. آنچنان غرق شد که دیری نینجامید که تنها در یک هفته رم همه چیز را از دست داد. شکست مقابل لیون در لیگ اروپا، شکست مقابل لازیو در کوپاایتالیا، و از دست دادن سری آ، آخرین روزنه را نیز برای اسپالتی و رم بست. لوچیانو اسپالتی هو شد و رفت. اینترمیلان مقصد مردِ محبوب دیروزی رم بود.
از گذشته تا به امروز خط هافبک رم تلفیقی بود از بازیکنان تنومند و فانتزی. خط هافبکی که بدون اغراق یکی از رکن های اصلی قهرمانی ایتالیا در جام جهانی بود. امروز هم خط هافبک رم بی نظیر است. جای فرانچسکو توتی، آکیولانی، سیمونه پروتا، رودیگو تادِی، دیوید پیزارو و حتی ونسان کاندلا، ستاره هایی همچون فرمانده کوین، کاپیتان ده روسی، راجا و پلگرینی حضور دارند. خط هافبکی که تیمی نمانده بود برایشان در نقل و انتقالات پازل طراحی نکرده باشد. اما رم برای ادامه پیشرفت خود آن کسی را که نباید از دست داد. این یک خودزنی وحشتناک بود.
خلاصه اش کنم؛ قرعه کشی سری آ انجام شد. بزرگ ترین بازی فصل به هفته دوم رسید. جایی که لوچیانو اسپالتی خیلی زود به المپیکو بازگشته بود، اما دیگر خبری از کار نیمه تمام نبود، موضوع یک تسویه حساب بود. در روزی که رم برتر از اینترمیلان بود و حتی داور می توانست یک پنالتی نیز برای رم بگیرد اما باز در نیمه دوم این اسپالتی و شاگردانش بودند که در ازای هر دیرکِ رم، تور را به دروازه رم می رساندند. اسپالتی بازی بزرگ فصل را برد و در کنفراس مطبوعاتی جمله تامل برانگیزی گفت: «هواداران رم مرا هو نکردند»، طعنه زیرپوستی و البته وحشتناک لوچیانو اسپالتی در روزی که بازی بزرگ را برده بود تا همیشه در المپیکو به یادگار می ماند.
لوچیانو اسپالتی سبک خودش را دارد. احترامِ عجیبی از سوی مربیان بزرگ دنیا در پشت سرش است. یک تئوریسین ریسک پذیر، که انگار جرعه ای از جسارت انزو بیارزوت را نوشیده، مردی که در زمین مسابقه شطرنج برپا می کند گویی راه آریگو ساکی اسطوره ای را در پیش گرفته. فلسفه ای که از سزار منوتی آموخته و سبکی که روزی بی تردید به نامِ او نام گذاری می شود. لوچیانو اسپالتی شایسته احترام است. همانطور که فرانسوا موریاک اعتقاد داشته که گاهی خط های موازی عشق و نفرت می توانند همدیگر را تکه و پاره کنند. تمام این صحبت ها به زمان بستگی دارد. البته اگر گمان کرده اید که اینترمیلان به شکوه امپراتوری اش در سالیان نه چندان دور بازگشته، سخت در اشتباهید. حتی اگر خیال کرده اید که افعی ها به دوران یاغی ها پایان می دهند به بیراهه آمده اید. برای تغییر خیلی زود است، اما اینترِ اسپالتی پس از هفت سال سه هفته ای است که شایسته احترام است. آنها دوباره سزاوار دشمنی، و مستحق آزادی شده اند. اینترِ اسپالتی در طول فصل بدون شک افت و خیز دارد، پرنوسان می شود، و شکست هم خواهد خورد، چه بسا مقابل تورینی ها یا دربی میلان نتیجه دلخواه را نگیرند، اما این را مطمئنم آنها با اسپالتی با خیلی ها تسویه حساب دارند.
اینترمیلان آلوارو رکوبا و یوری ژورکائف را ندارد، کسی هم نیست با سر بکوبد بر سینه رقیب تا پز مجسمه اش را دیگران دهند، خبری از دیگو میلیتو و کریستین ویری هم دیگر نیست، سرخپوست امریکای جنوبی هم در ترکیب ندارد، خبری از وفاداری خاویر هم نیست، اما آنها به نسبت دیگر رقبا با تیمی ارزان تر، کم ستاره تر، نیمکتی را دارند که آماده هر نبردی هستند،جسور و با قدرت. نیمکتی که مرد متفکری بر روی آن می نشیند که دیر یا زود حسرت از دست دادنش را رم خواهد خورد.