سومین کتاب پرفروش سال ۲۰۰۳
نویسنده: خالد حسینی
تعداد صفحات: ۳۱۲
قیمت:22500
رمان بادبادک باز ما را به ایّامی می برد که رژیم سلطنتی افغانستان در میان بی خبری مردم سقوط می کند و این کشور دستخوش تحولاتی می شود که تا امروز شاهد آنیم. اما در این رمان حوادث سیاسی گذرا و حاشیه ای است و داستان اصلی آن زندگی دو پسر است که با هم در یک خانواده بزرگ می شوند و دوستی عمیقی بینشان شکل می گیرد. ولی دنیای این دو در عین حال از هم جداست: امیر ارباب زاده است و مالک خانه و ثروت پدر و حسن نوکرزاده و از قوم هزارَه و پیوسته پامال تاریخ.
بادبادک باز دربارۀ دوستی و خیانت و بهای وفاداری است. دربارۀ علایق پدر و پسر است و تسلط پدر، دربارۀ عشق و ایثار است و دروغهاشان، دربارۀ دور ماندن از اصل است و تمنّای بازگشت به آن.
..........
یه تیکه از کتاب
توی اتاق مطالعه بودیم که به بابا گفتم ملا توی مدرسه چه درسی به ما داده ( ملا گفته بود شراب خوردن حرام است ). بابا داشت از توی گنجه ای که کنج اتاق درست کرده بود، ویسکی می ریخت . خوب گوش کردی ، سری جنباند و جرعه ای از مشروبش را خورد . بعد توی کاناپه ی چرمی فرو رفت ، لیوانش را گذاشت کنار و بلندم کرد و نشاند روی پاهایش ، نفس عمیقی کشید و از بینی اش هوا را بیرون داد ، فش فش هوا روی سبیل هایش انگار تمامی نداشت .
با صدای کلفتش گفت : می بینم که چیز هایی را که از مدرسه یاد می گیری ، با آموزش حقیقی قاطی کرده ای.
« اما اگر حرفهایش درست باشد با این حساب شما گناهکاری بابا ؟ »
تکه یخی را زیر دندانش فشرد :« هوووم . می خواهی بدانی در نظر بابایت گناه چیست ؟»
« بله » .
بابا گفت :« پس بگذار بهت بگویم . اما اول این یکی را یاد بگیر و خوب گوشهایت را باز کن و ببین چی می گویم . امیر تو هیچ وقت از آن ابله های ریشو چیز به درد بخوری یاد نمی گیری .»
« ملا ها را می گویی ؟»
بابا با تکان دادن لیوانش تایید کرد . یخ ها تلق تلق صدا کردند . « همه شان را می گویم . تف به ریش هر چی عنتر حق به جانب است .»
خنده ام گرفت .
«غیر از تسبیح انداختن و از بر کردن کتابی که اصلا زبان آن حالیشان نمی شود ، هنر دیگری ندارند .» جرعه ای سر کشید . « خدا آن روز را نیاورد که افغانستان بیفتد دست اینها »
خنده کنان گفتم :« اما ملا آدم خوبی به نظر می رسد »
بابا گفت :« چنگیز خان هم همین فکر را می کرد . ولش کن ، دیگر حرفش را نزنیم . تو در مورد گناه از من پرسیدی و من می خواهم جوابت را بدهم . گوشت با من هست ؟»
« بله بابا .»
بابا گفت :« خوبه ، هرچی ملا یادت داده ول کن، در دنیا فقط یک گناه وجود دارد والسلام آن هم دزدی ست . هر گناه دیگری هم نوعی از دزدی است . می فهمی چی می گویم ؟»
« نه »
بابا گفت :« اگر مردی را بکشی ، یک زندگی را می دزدی . حق زنش را از داشتن شوهر میدزدی ، بچه هایش را از داشتن پدر می دزدی . وقتی دروغ می گویی ، حق کسی را از دانستن حقیقت می دزدی . وقتی تقلب می کنی ، حق را از انصاف می دزدی . می فهمی ؟»
.............