مطلب ارسالی کاربران
روایت شبی که واژه ی معجزه لایق ستایش آننیست
امروز ۲۵مه سال۲۰۰۵ سالی که خالق توتال فوتبال پایش را از این جهان بیرون گذاشت سالی که رویای فوتبال توسط مسی اعجوبه با ورودش به واقعیت پیوست سالی که ایتالیا بعد از سالیان سال بدون قهرمان ماند با تبانی و سالی که چلسی با مورینیو رکوردهای فراوانی را فتح کردند اما اصل کار جای دیگری است در شهری که ۱۵۰۰سال پایتخت بود شهری که تمدن اروپا و اسلام را نشان می داد قسطنطنیه اسلامبول و حال استانبول این شهر دوباره ضیافت برای بازگشت به شکوه گذشته ش آماده کرده بود اما از راه جادویی مستطیل سبز جایی که قرار بود فاتح جام نقره ای بر بالای بام بالا رود در یک سو تیمی از شهر مد با شکوه تمام و وصف نشدنی اش حضور داشت و درجای دیگر تیمی از شهر شجاعت و زیرکی پا به میدان نبرد گذاشته بود گویا امپراتوری روم باستان با جنگاوران میلان آماده ی فتح اروپا است بازی شروع میشود مالدینی سریع ترین گل تاریخ فینال را می زند پنجمین جام نزدیک است لشکر حریف قوی بود اما نه به اندازه لشکر هرچه بازی جلوتر می رود پادشاه به تاجش نزدیک تر می شود کرسپو چون صاعقه قلب دشمن را هدف می گیرد و ضربه ای دیگر بر پیکرشان اما هنوز هم می شود از ویرانه ها کاخ ساخت شاهزاده سن سیرو معمارسرزمین چکمه وزیر دفاع ایتالیا و نسیم شرقی می درخشند گویی که دیگر انتظارات تمام شده ضربه ی کرسپو دیگر همه را مطمئن می کند که زئوس هم توانایی شکست این گلادیاتورهارا ندارد مدتی استراحت فرمانده دانا اما با لشکری اندک شاگردانش را توصیه میکند که هنوز زندگی وجود دارد و با زندگی هنوز هم امید هست و با امید هنوز هم شکوه است گویی درونشان را جانی دوباره گرفته با دوای کلام بنیتز هنوز شکست نخوردیم به صحنه ی نبرد باز می گردیم پسرکی جوان که جوش و خروشش از همه بیشتر است استیون با خود عهد بسته که مریدانشان را به رویای دیرینه برساند بالهای او به حرکت در می آیند و فرشته ی نجات درون خیمه ی دشمن غوغا می کند همیشه تیراندازها توانسته اند سرداران را به زانو در آورند اما اسمیچر با ساقهایش توانست این ماموریت را به سرانجام برساند و حال نوبت ماتادور جوان است که زحمات نگهبان آنفیلد را با پنالتی جبران کند دشمن عقب می نشیند اما خطرناک تر از همیشه است دو تیم کاری نمی توانند بکنند تا بازی به وقتهای اضافه کشیده شود دیگر نه راه پس است و نه راه پیش دشمن باز شبیخون می زند اما دفع می شود شوای که با شیاطین دیاولو به قصد گشودن دروازه حریف می رود اما فرشته ای از آسمان به زمین هبوط می کند چند متر فاصله نه او نگهبان دروازه است و شوچنکو مات و مبهوت به او چشم می اندوزد کار این دو با هم هنوز تمام نشده دیگر وقت نبرد تن به تن است هامان گل سرجینیو بیرون سیسه گل پیرلو بیرون ریسه بیرون توماسن گل اسمیچر گل کاکا گل و صحنه ی نهایی شوچنکو روبروی دودک قرار می گیرد چه کسی تاج را بر سر می نهد جوابش نزد دودک است و توپ شوچنکو به دستان مقدس دودک برخورد میکند و پایان این داستان هیچکس باور نمی کند حتی خود تاریخ هم لرزان است ار نوشتن نامشان جایی که لک لک های فاتح بر روی سر اژدها می نشینندجایی که خورشید خوشبختی از مشرق برای فاتحان طلوع می کند حال زمان آن رسیده که رهبر جوان مرسی ساید تاج را که بیست ویک سال از آنفیلد دور شده بود بازگرداند نام جرارد و بنیتز در کنار نام ایلیاد و اودیسه و زئوس و ژوپیتر به افسانه ها می پیونند قلب های شکسته پیوند می خورند زخم ها التیام می یابند و دشمن در هم می شکند می گویند معجزه اما من این واژه را هم لایق آن شب نمی دانم