⚜ترجمه از وبسایت اتحاد نور⚜
https://www.etehadenoor.com/?p=5521 ⚜
http://recreatingbalance1.blogspot.com/2017/11/13-rays-and-planes.html?m=1
همانطور که کبرا شرح داد، جهان زاده تعامل میان منبع (اصل مطلق)، و ضد منطقی آن، یعنی ناهنجاری اولیه (احتمال، بیمعنایی) است.
منبع در جهان دخالت میکند تا آن را اصلاح و درمان کند، و مجددا به خودش متصل سازد، و در این کار از اراده الهی خودش بهره میگیرد، اما قدرتش توسط این ناهنجاری محدود شده است.
جهان خودش را در سطوح مختلفی سازمان داده است که حالات ماده هستند، و نسبتهای مختلفی از حضور منبع و ناهنجاری را ابراز میکنند. بالاترین سطوح تقریبا تماما مملو از حضور منبع هستند، و هرچه پایینتر بیاییم ناهنجاری بیشتری موجود است.
اراده منبع خودش را در جهان به شکل ۱۲ اشعه هماهنگ و سازمانیافته متجلی میکند. اشعه مرکزی سیزدهم اراده منبع است، و ۱۲ اشعه دیگر به شرح زیر است (طبق گفته کبرا):
۱. سفید/آبی الکتریکی – اراده
۲. صورتی – عشق
۳. آبی روشن – هوش خلاق
۴. سفید مروارید – هماهنگی
۵. آبی زبرجد – دانش عینی
۶. قرمز یاقوتی – آرمانگرایی
۷. بنفش – تجلی
۸. صورتی مایل به خرمایی – لطف الهی
۹. آبی خاکستری/بنفش – نبوغ
۱۰. سفید رنگینکمانی – یکپارچگی
۱۱. آبی بنفش – اتصال بین ابعاد
۱۲. آبی آکوامارین – مثبت مطلق
من دریافتهام که میتوانیم با استفاده از آتش یا نور مربوط به هر رنگ، به آن اشعه متصل شویم. احتمالا شما قبلا با اشعه هفتم، یا شعله بنفش، و نیز با اشعه دهم، آتش سفید AN، آشنایی دارید. ما از همه اشعهها دقیقا به همان روش میتوانیم استفاده کنیم.
این اشعهها، کهنالگوهای اصلی ۱۲ نشان زودیاک هستند. با این حال، پرده، انرژیهای این اشعهها را در هنگام رسیدن به زمین تحریف میکند و بیشتر افراد آنها را به شکلی تحریفشده و منفیتر تجربه میکنند. میتوانیم با اتصال به کهنالگوهای مثبت اصلی به حل این مشکل کمک کنیم. این ۱۲ کهنالگو در سراسر جهان حضور دارند، و هر صورت فلکی و سیستم ستارهای یک اشعه معین را لنگر میکند، و در عین حال، همه اشعهها در هر سیستم خورشیدی حاضر هستند. این یک نظام بسیار پیچیده و سازمانیافته فرکتال است. برای مثال، ۱۲ صور فلکی مشهور ما این ۱۲ اشعه را ارسال میکنند، و صورتهای فلکی دیگر نیز آنها را به قسمتهای دیگر کهکشان ارسال میکنند. سیستم خورشیدی ما اشعه دوم را لنگر میکند، به عبارت دیگر، اشعه دوم در سیستم خورشیدی ما غالب است، و در عین حال، همه اشعهها نیز در سیستم خورشیدی ما وجود دارند و توسط سیارات مختلف لنگر شدهاند. همین نظام فرکتال را در افراد نیز میبینیم، و در هر فرد، اشعههای معینی مسلط هستند، و در عین حال سایر اشعهها نیز در هر فرد وجود دارند. خانوادههای روحی نیز به شکلی سازمان یافتهاند که گروههای سولمیت از ۱۲ فرد تشکیل شدهاند که هر یک به یکی از اشعهها اتصال بیشتری دارد.
باید به یاد داشته باشیم که منبع، یک آگاهی خارج از ما نیست که جایی دور از ما در آسمانها باشد، یا اینکه در سطحی بالاتر از ما باشد. او یک ایزد خالق نیست، بلکه بیشتر یک اصل است، اصل اولیه، و علت نخست هر آنچه وجود دارد. واقعا نمیتوان با توصیفش به آن دست یافت، اما همه جا هست و ما تناسخهای وی هستیم چراکه او عمیقترین و خالصترین جنبه وجود ما است…
… در قلمروهای بالاتر همه چیز کمتر تمایزیافته است، و بیشتر منعطف، وحدتیافته، منسجم، و هماهنگ است. به عبارت دیگر، هرچه ناهنجاری کمتری موجود باشد، آفرینش، بیشتر انعکاس دهنده وحدت خواهد بود. بنابراین همه ما در حقیقت در بالاترین سطح، یک حضور واحد نور هستیم. در آن قلمرو، ما بالاترین جنبه خویشتنهای برتر خودمان را مییابیم، که در واقع یک کل منسجم و سازمانیافته هستند، پس میتوانیم به جای اینکه بگوییم، خویشتن برتر من یا تو، بگوییم خویشتن برتر ما. با کمی پایین آمدن در قلمروها، یعنی با کمی متراکم شدن ماده، این کل واحد وحدتیافته شروع میکند به تفکیک شدن و به طور فزایندهای میتوان چندین جنبه را تمییز داد، که البته هنوز هم به شکل یک کلیت سازمانیافته و منسجم وجود دارند. در آنجا میتوانیم ببینیم که این خویشتنهای بالاتر مختلف، تجسمات این ۱۲ اشعه و ذات هستند، و هر اشعه در یک فرشته آرک معین تجسم یافته است. همانطور که میدانیم، اشعه هفتم در زادکیل و اشعه دهم در متاترون تجسم یافته است. و مشخص میشود که خویشتن بالاتر قدیس جرمین نیز تجسمی از اشعه هفتم است. این دو اشعه روی سیاره ما بیشتر شناخته شدهاند و مورد استفاده قرار گرفتهاند چراکه به علت خواص تبدیلیشان بیشتر مورد نیاز بودهاند، و ما در فرایند پاکسازی سیاره قرار داریم (اشعههای ۲، ۸، و ۹ نیز ویژگیهای درمانی و تبدیلی قدرتمندی دارند).
به عنوان تناسخهای منبع، ما دعوت شدهایم که هرطور که هدایت میشویم اشعهها را در زندگی خود و برای سیاره استفاده کنیم و به این ترتیب آنها را به این واقعیت لنگر کنیم تا این دنیا را درمان و سازماندهی مجدد کنیم تا یک کل هماهنگ شود.
با پایینتر رفتن در سطوح، به نحو فزایندهای همه چیز بیشتر تفکیک میشود، و من در اینجا از آنی بسانت نقل میکنم که سطح ذهنی را وصف کرده است، یعنی سطحی که در آن جدایی بین خویشتن بالاتر و خویشتن پایینتر/شخصیت مقرر است، و سطح ذهنی بالاتر مربوط به خویشتن بالاتر و سطح ذهنی پایینتر متعلق به شخصیت است. این نقل از کتاب «انسان و کالبدهایش» است، که فکر میکنم برای فهمیدن این اصل بسیار مفید است:
« [کالبد ذهنی] بر خلاف کالبد اختری، هنگامی که در ارتباط با کالبدهای اختری و فیزیکی عمل میکند، بازنمایی واضحی از فرم و شکل انسان نمییابد؛ بلکه بیضی شکل، و تخممرغی است، و در کالبدهای اختری و فیزیکی رسوخ میکند و همینطور که رشد میکند و با تکامل آگاهی بزرگ و بزرگتر میشود، آنها را با یک اتمسفر درخشان احاطه میکند. بدیهی است که این فرم تخممرغی هنگامی که فرد ظرفیتهای بالاتر ذهنیاش را توسعه دهد بسیار زیبا و باشکوه میشود. این فرم برای دید اختری قابل روئیت نیست، اما توسط دید بالاتر دنیای ذهن روئیت میشود. همانطور که یک فرد عادی که در جهان مادی زندگی میکند تا زمانی که حواس اختریاش باز شوند چیزی از جهان اختری نمیبیند گرچه توسط آن احاطه شده است، به همین شکل نیز فردی که فقط حواس فیزیکی و اختریاش فعال هستند، گرچه توسط جهان ذهنی احاطه شده است، چیزی از جهان ذهن نمیبیند، و همینطور چیزی از فرمهای تشکیل شده از مواد این جهان نمیبیند، مگر زمانی که حواس ذهنیاش باز شوند.
این حواس تیزتر، یعنی حواسی که به جهان ذهن تعلق دارند، بسیار با حواسی که ما میشناسیم تفاوت دارند. در واقع واژهی «حواس» یک نام نادرست است، چراکه صحیحتر این است بگوییم «حس» ذهنی. ذهن با اشیای جهان خودش مستقیما و بر کل سطح آن وارد تماس میشود. ارگانهای متمایزی برای دید، شنوایی، لمس، چشایی و بویایی وجود ندارد؛ تمام ارتعاشاتی که در اینجا باید از طریق ارگانهای حسی متمایز دریافت کنیم، در قلمروی ذهنی یکجا با ذهن تماس میگیرند. کالبد ذهنی همه آنها را با هم و همزمان دریافت میکند، و بر هر آنچه که هرگونه اثری بر آن دارد همزمان آگاه است.
به سادگی نمیتوان در قالب کلمات بیان کرد که این حس چگونه مجموعی از تأثیرات را بدون آشفتگی دریافت میکند، اما شاید بهترین روش این باشد که بگوییم، اگر یک رهروی تربیتشده به آن قلمرو وارد شود، و در آنجا با یک رهروی دیگر ارتباط برقرار کند، ذهنی که ارتباط برقرار میکند، همزمان رنگ و صدا و شکل را منتقل میسازد، بنابراین «فکر» به شکل کامل و تمام یعنی تصویری رنگین و آهنگین منتقل میشود و نه صرفا جزئی از آن، یعنی نه آنطور که ما افکار را جزء به جزء توسط سمبلهایی به نام کلمات منتقل میکنیم. برخی خوانندگان احتمالا درباره کتابهای بسیار قدیمی که توسط تشرفیافتگان بزرگ به زبان رنگین یا زبان خدایان نوشته شدهاند شنیدهاند. این زبان برای بسیاری از رهروان شناخته شده است، و تا آنجا که به شکل و رنگ مربوط است، از زبان جهان ذهن برگرفته شده است…
این زبان برای بسیاری از رهروان شناخته شده است، و تا آنجا که به شکل و رنگ مربوط است، از زبان جهان ذهن برگرفته شده است، که در آن ارتعاشات یک فکر واحد، همزمان تداعیگر شکل، رنگ و صدا است. اینطور نیست که ذهن رنگ را فکر کند، یا صدا یا شکل را؛ بلکه ذهن فکری میکند که ارتعاش پیچیدهای در مادهی ظریف است، و این فکر خودش را به وسیلهی ساخت ارتعاشیاش به همه این اشکال ابراز میکند. مادهی جهان ذهن دائما به ارتعاشاتی در میآید که این رنگها، صداها و اشکال را میآفریند؛ و اگر فردی در کالبد ذهنی، یعنی فارغ از کالبدهای فیزیکی و اختری عمل کند، خودش را کاملا آزاد از محدودیتهای ارگانهای حسی آن دو کالبد خواهد یافت، و در هر نقطه نسبت به هر ارتعاشی که در جهان پایینتر خودش را به عنوان یک فرم جدا و متفاوت از همردیفانش نشان میدهد پذیرنده است.»
کالبد ذهنی گرچه معمولا تخممرغی شکل است، اگر فرد تسلط و مهارت کافی در آن قلمرو داشته باشد میتواند خودش را به اشکال مختلفی در آورد. توصیف کالبد ذهنی به عنوان فرمی که نسبت به بدن فیزیکی بسیار منعطفتر و بسیار کمتر متمایز است، کمک میکند بهتر تصور کنیم که چگونه در سطوح بالاتر از ذهنی هم، همه چیز باز هم کمتر متمایز و بیشتر منعطف است. خویشتن بالاتر ما هم شبیه یک بدن انسانی فوقالعاده زیبا نیست، بلکه حضوری از نور است که فراتر از جهان اشکال است، بنابراین وقتی میگوییم ما موجودات نوری هستیم، به معنای واقعی کلمه حقیقت دارد.
معمولا بذرهای ستارهای، از آنجا که ارواحی هستند که از سطوح بالاتر به سطوح پایینتر آمدهاند، کالبدهای بالاتر توسعهیافتهتری دارند، اما گاهی بر جهان فیزیکی تسلط کمتری دارند. این موضوع در این واقعیت انعکاس مییابد که بسیاری از کارگزاران نور ادراکات و ایدههای ذهنی شفاف و واضح و نیازها و خواستهای اختری بیشتری از انسان متوسط دارند، اما این ادراکات اغلب در واقعیت فیزیکی موفق به تجلی نشدهاند. این موضوع تا حد زیادی به این دلیل است که سطوح اتریک و پلاسمای روی سیاره زمین بسیار آلوده به تاریکی بوده است که مسیر تجلی به سطح فیزیکی را سد میکند. در اینجا ضروری است که یک انضباط و دیسیپلین محکم پاکسازی و اخلاقیات در همه سطوح داشته باشیم، و فرایند تجلی و آفریدن در همه سطوح را، از بالا به پایین دنبال کنیم.
عمدهی انسانها، یا ارواح غیر بذر ستارهای، از سطوح پایینتر تکامل یافتهاند و به سطوح بالاتر رسیدهاند. و در طول تاریخ انسانیت میبینیم که، با کمک و الهام نیروهای نور، جامعه انسانها به طور پیشروندهای آموخته که کالبدهای مختلف را توسعه دهد، و کالبد اختری در اواخر قرن هجدهم پیشرفت بزرگی داشت که با تجلی اصول اخلاقی مثل اعلامیه حقوق بشر و چند قانون اساسی در چند کشور همراه بود و عمدتا قدیس جرمین در این موضوع ایفای نقش کرد، و سپس در اواخر قرن نوزدهم، همراه با انقلاب صنعتی و تعالیم اصلی تئوسوفیستها کالبد ذهنی توسعه بیشتری یافت. گرچه نیروهای تاریکی به ایجاد اختلال و خرابکاری ادامه دادهاند، اما پیشرفت واضح و مشخصی وجود داشته است. اکنون ما در سیاره به سمت سطح بعدی در حرکتیم، که گذار از غشای ذهنی به سطوح خویشتن بالاتر است، که این موضوع بزرگترین و مشخصترین تغییرات را به همراه خواهد داشت. این مهمترین گذار است که جدایی و اشتقاق بین جهانهای پایینتر دوگانگی و تاریکی روی این سیاره و سطوح بالاتر نور و وحدت را پایان خواهد داد و باعث خواهد شد که نور به سطوح پایینتر ببارد و تاریکی را پایان دهد و نور خالص در تمام آفرینش واقعیت بیابد. میتوان این فرایند را به ساختن پلی میان سطوح بالاتر و سطوح پایینتر در سطح سیارهای تشبیه کرد، که به این پل آنتاکارانا یا پل رنگینکمانی گفته میشود. هر فردی که رابطه خودش را با خویشتن بالاترش توسعه میدهد، بر میدان انرژی سیاره اثر میگذارد و به این فرایند کمک میکند. همچنین، تکنیک ورتکس الهه (و ورتکس رنگینکمانی که یکشنبهها در مدیتیشنهای صعود تصویرسازی میکنیم) به این فرایند کمک میکنند، و نیز بسیاری از اشکال دیگر کار با نور.
پیروزی نور!
http://recreatingbalance1.blogspot.com/2017/11/13-rays-and-planes.html?m=1
⚜ترجمه از وبسایت اتحاد نور⚜
⚜ https://www.etehadenoor.com/?p=5521 ⚜