میاتوویچ نمیخواست لحظه خود در فینال برابر یوونتوس را از دست ندهد، او تحت درمان کادر پزشکی رئال مادرید قرار گرفت و آنها را قسم داد تا در حضور مربی تیم، یوپ هاینکس چیزی از مصدومیتش نگویند. حتی در آخرین جلسه تمرین در آمستردام، میاتوویچ جورابهایش را آنقدر بالا کشید تا هاینکس باندهای بسته شده دور پایش را نبیند. او تمرین پنالتی را هم ترک کرد تا با آمادگی کامل سر بازی حاضر شود...
سید لو، ترس و نفرت در لالیگا
فصل 1997/98 به خوبی برای رئال مادرید و ستاره آنها، نفر دوم توپ طلای فصل قبل، پدراگ میاتویچ پیش نمیرفت؛ مردان یوپ هاینکس، هر دو الکلاسیکو را به بارسلونا باختند، در لیگ چهارم شدند، در دور اول کوپا دلری با مسابقات وداع کردند و کسی انتظار نداشت حتی با وجود پیش روی مرحله به مرحله در لیگ قهرمانان اروپا، آن تیم بتواند به قحطی 32 ساله موفقیت در لیگ قهرمانان اروپا خاتمه دهد.
رکورد خاص 6 قهرمانی اروپا کاملا به گذشته تعلق داشت و از سوی رقبای سرسخت، میلان، بایرن مونیخ و لیورپول در معرض خطر بود، در فصلی ناامید کننده، ناگهان قوهای سپید خود را در آمستردام، برای تحقق رویای لاسپتیما (هفتمی) یافتند. 90 دقیقه برای عبور از رقیبی سرسخت و زخم خورده، یوونتوس که مصمم به جبران شکست در فینال فصل قبل بود. مارچلو لیپی با الکس دلپیرو، زین الدین زیدان، ادگارد داویدز، پیپو اینزاگی و دیدیه دشان سودای قهرمانی اروپا در سر داشت.
میاتوویچ، ستاره مادریدیها که فصل قبل بالاتر از زیزو و پشت سر رونالدو نفر دوم جایزه توپ طلا بود، درست پیش از فینال از ناحیه ساق پا مصدوم شد. اما همانطور که سیدلو در کتاب خود اشاره کرده، به فینال رسید.
شب قبل از بازی، میاتوویچ به هماتاقیاش، داور شوکر، گفت گل پیروزی این بازی را خواهد زد... و روز بعد، مرد یوگسلاو، پس از 32 سال به رویای لاسپتیما جامه عمل پوشاند، ریباند شوت روبرتو کارلوس را به قعر دروازه آنجلو پروتزی چسباند و برای اولین بار جام گوش دراز لیگ قهرمانان اروپا را به ویترین قدیمی باشگاه اضافه کرد.
میاتوویچ حالا بار دیگر به عرصه فوتبال بازگشته. بازگشتی پر هیاهو در سرزمینی پرهیاهو. هیچ فرد اهل فوتبالی در صربستان نبود که از شنیدن خبر بازگشت پردراگ میاتوویچ به پارتیزان تعجب نکند. مردی که داشت از زندگی بیدغدغه در مادرید لذت میبرد، ناگهان به مرکز آتش آمد. باشگاهی که حواشی سیاسی کشور صربستان و جنگهای معروف با ستاره سرخ بر آن سایه افکنده.
در آستانه بازی رئال مادرید برابر یوونتوس مرور خاطرات پردراگ یا به قول هموطنانش پِدا میاتوویچ، مردی که همپای تندبادهای سیاسی بالکان در دهه 90 فوتبال خود را آغاز کرد و سرانجام در رئال مادرید به ساحل آرامش رسید، مردی که در تورنمنتهای ملی با لباس یوگسلاوی محبوب طرفداران بود و در سمت مدیریت فنی رئال مادرید کریستیانو رونالدو را به باشگاه آورد، در مصاحبه ای طولانی با روزنامه vijesti چاپ بلگراد، خواندنی است...
فینالیست های دیروز، قهرمانان امروز
هنوز هم تیر دروازه تولوز میلرزد
شما عضو آخرین تیم یوگسلاوی در تورنمنتهای بینالمللی بودید، از یورو 2000 چه خاطراتی در ذهنتان ثبت شده؟
یک تجربه عالی برای ما بود. همیشه انتظارات از تیم ملی یوگسلاوی بالا بود و در آن مسابقات نتوانستیم آن را برآورده کنیم. اما برای هر بازیکن که عاشق کشورش است، پوشیدن لباس تیم ملی به عنوان سفیر کشور در یک تورنمنت جهانی به خودی خود باارزش است. ما نسل بزرگی داشتیم اما مسابقات در آن زمان با تعداد کمتر تیمها، بسیار فشرده بود. تمام تیمها قدرتمند بودند و چیزی به اسم شانس مجدد، صعود به عنوان تیم سوم و ... وجود نداشت. هر اشتباهی میتوانست به بهای وداع با تورنمنت باشد.
شما همچنین یکی از بازیکنان تیمی بودید که برای یورو ۱۹۹۲ انتخاب شد اما به خاطر تحریم یوگسلاوی نتواستید به سوئد سفر کنید و جای خود را به دانمارکی دادید که قهرمان شد. آیا یوگسلاوی میتوانست به این عنوان برسد؟
چنین چیزهایی هیچوقت مشخص نمیشود. خب، منطق میگوید ما در گروه مقدماتی بالاتر از دانمارک ایستادیم. وقتی یک تیم بالاتر از قهرمان بایستد چه معنایی دارد؟ اما وقایع آن سال برای همیشه در یاد ما حک شد. به دلیل اتفاقات سیاسی و مشکلاتی که در یوگسلاوی رخ داد، نتوانستیم در تورنمنت شرکت کنیم. یک تجربه بسیار تلخ. مجبور شدیم برگردیم. این یک ضربه دردناک بود
و در جام جهانی 98، برابر هلند فقط چند سانتی متر با گلزنی فاصله داشتید.... خیلیها میگویند تیر دروازه تولوز هنوز هم میلرزد...
تناقض عجیبی بود. یک نسل طلایی در تاریخ فوتبال یک کشور، به خاطر وقایع سیاسی هر تابستان مسابقات را از خانه تماشا میکرد. سرانجام در سال 98 درها باز شد. شروعمان با شکنجه همراه بود. سپس بهتر شدیم، آلمان را متوقف کردیم و راهی دور بعد شدیم. بازی برابر هلند میتوانست با کمی شانس بهتر باشد. یاپ استام روی یوگویچ خطا کرد و من پشت توپ ایستادم. میدانستم وندرسار در گرفتن پنالتی ماهر است و سعی کردم با تمام قدرت توپ را به وسط دروازه بچسبانم. اما توپ به زیر تیر دروازه خورد و به زمین برگشت....
همیشه دو لحظه در دوران فوتبال یک بازیکن تا ابد ثبت میشود؛ یکی زیباترین و درخشانترین و دیگری دردناکترین.
برای من این دو لحظه به فاصله 1 ماه با یک فصل مشترک رخ داد: اولی در فینال لیگ قهرمانان 1998 اروپا وقتی دروازه یوونتوس را در آمستردام گشودم و دومی بازهم مقابل چشم هلندیها که با هدر دادن آن پنالتی بازی را واگذار کرده به خانه بازگشتیم. فوتبال همین است، این اتفاقات میافتد. آیا هنوز هم تیر دروازه ورزشگاه میلرزد یا نه؟ فکر نمیکنم، اما قطعاً آن بزرگترین ضربه روحی فوتبالی من بود.
گفتی درخشانترین لحظه در دوران حرفهایات فینال لیگ قهرمانان اروپا در سال ۱۹۹۸ و گلی که زدی بود. وقتی مقابل یوونتوس گل زدی چه حسی داشتی ؟
میدانستم که به چیزی تاریخی نزدیک شدهایم. کاری مشابه اساطیر گذشته باشگاه. از سال ۱۹۶۶ تا ۱۹۹۸، رئال مادرید در لیگ قهرمانان یا جام قهرمانان اروپا قهرمان نشده بود. ما میدانستیم که با یک بازی خوب و یک نتیجه مثبت میتوانیم به بخشی از تاریخ بزرگترین باشگاه جهان وارد میشویم.
ما انگیزه بسیاری داشتیم. شخصاً فکر میکردم، شاید هرگز دیگر چنین فرصتی نداشته باشم، همانطور که واقعا هم همین شد. یوونتوس مدعی اصلی بود، زیرا برای سومین بار متوالی در فینال لیگ قهرمانان اروپا بازی میکرد. بازی بسیار پیچیدهای بود. همه پیشبینیها به نفع یوونتوس بود، اما در فوتبال، هر چیزی ممکن است.
در برنابئو، قهرمان نشدن، گناهی نابخشودنی است
شما به عنوان مدیر ورزشی در رئال مادرید نیز تأثیر خود را گذاشتید. در دوران تصدی شما، رئال مادرید دو بار متوالی قهرمان اسپانیا شد، اتفاقی که برای ۱۸ سال نیفتاده بود. بازیکن یا مدیر رئال مادرید بودن؛ کدام یک فشار بیشتری به شما تحمیل کرد؟
راستش را بخواهید، بازیکن رئال مادرید بودن خیلی بهتر و جالبتر از مدیر ورزشی بودن است. وقتی بازیکن هستید، به ۱۵، ۲۰ بازیکن دیگر وابستهاید که میتوانند اشتباهات شما را به هر نحوی اصلاح کنند. اما وقتی مدیر ورزشی هستید و در باشگاه بزرگی مانند رئال مادرید در مورد یک پروژه تصمیم میگیرید، حق ندارید اشتباه کنید.
من وقتی مدیر بودم، کار بسیار دشوار و پیچیدهای داشتم، برای سه سال، باشگاه حتی یک عنوان قهرمانی هم نداشت و این پروژه اصلی من بود. در تاریخ رئال مادرید، چنین چیزی هرگز اتفاق نیفتاده بود. در برنابئو، قهرمان نشدن، گناهی نابخشودنی است. باید علاوه بر تغییر نسل، حتما یک جام میبردیم. این چالش برای من از یک طرف بسیار پرتنش و استرسزا بود و از طرف دیگر جالب. یک تجربه عالی.
در دو فصل اول، ما دو بار متوالی قهرمان شدیم آنهم در حالی که بارسلونا، قهرمان اروپا بود. سپس نسل را تغییر دادیم، بازیکنان زیادی را آوردیم که تا سالها بعد برای رئال مادرید بازی کردند و جام بردند. این ردپای ما در باشگاه بود.
در طول آن دوران کریستیانو رونالدو را به برنابئو آوردید. روند آوردن رونالدو به رئال مادرید چقدر پیچیده بود؟
کار بسیار پیچیدهای بود. اگر اشتباه نکنم، تقریباً یک سال روی آن کار کردیم و در نهایت توانستیم آن قرارداد را ببندیم. کریستیانو رونالدو، به همراه دیگر بازیکنان، تاریخ نوین رئال مادرید را نوشتند. او چهار لیگ قهرمانان برد و آماری باورنکردنی با پیراهن لوس بلانکوس رقم زد. همه چیز فراتر از انتظارات بود.
من بسیار خوشحالم که در آن انتقال نقش مستقیم داشتم و رئال مادرید چنین بازیکنی را به دست آورد. تنها تأسف من این است که نتوانستم مستقیم ناظر موفقیت او باشم و وقتی او شروع به درخشش کرد، من تیم را ترک کرده بودم. با این حال پس از هر نمایش کریستیانو احساس مهم بودن میکردم. کریستیانو رونالدو یک بازیکن کامل بود و فقط باید ورود او به باشگاه را هموار میکردیم. نمیدانم آیا هیچ بازیکنی در تاریخ باشگاه به این موفقیت رسیده با خیر...
مشغلههای مدیر، میاتوویچ
امروز، رئال مادرید یکی از سردمداران تشکیل سوپرلیگ است. نظرتان چیست؟
من کاملاً مخالف آن بوده و هستم. فکر میکنم این پیشنهاد از سوی همه آن باشگاههااز جمله رئال مادرید، کاملاً غیرمنطقی است. خوشحالم که فعلا جواب نداده.. بله پیشرفتها، کاملاً منطقی و عادی است همه چیز باید تغییر کند و تکامل یابد، نه تنها در فوتبال، بلکه در زندگی نیز همینطور است اما چنین تغییراتی در فوتبال داستان کاملاً متفاوتی دار فکر میکنم فوتبال باید در مسیری که تاکنون طی کرده، پیش برود.
آیا از واکنش تند یوفا و رئیس آن شگفت زده شدید؟
با شناختی که از الکساندر چفرین و نحوه عملکرد یوفا دارم، با توجه به اینکه همه این کارها به نوعی مخفیانه و بدون هیچ ارتباطی با آنها انجام شده بود، تعجب نکردم. کاملاً طبیعی است که یوفا از منافع و تمامیت خود دفاع کند و به سادگی منافع حداکثر 12 یا 15 باشگاه را بر حدود 240 باشگاه کوچک و بزرگ در سرتاسر قاره رجحان نبخشد. 99 درصد بازیکنانی که فوتبال را شروع میکنند، در رئال مادرید و منچستر یونایتد بازی نمیکنند، بلکه در باشگاههای کوچکتر به میدان میروند و از طریق فرمتهای کنونی میتوانند برای جایگاه خود بجنگند.
شعار علیه رییس جمهور را متوقف کنید
آقای میاتوویچ، شما بارها پیشنهادهایی برای بازگشت به پارتیزان باشگاه کودکی خود و تصدی یکی از پستهای اصلی باشگاه دریافت کردید، اما همیشه آن را رد میکردید. چرا حالا تصمیم گرفتید آن بپذیرید؟
پارتیزان در حال حاضر به کمک همه ما که در فوتبال یوگسلاوی سابق و صربستان امروز بودیم نیاز دارد. قبلا نمیخواستم درگیر چیزی شوم که صد در صد به آن اعتقاد ندارم. من در وهله اول باید در حوزه کاری خود استقلال داشته باشم تا بتوانم آنچه را که فکر میکنم بگویم و انجام دهم. نمیگویم که آن زمان این استقلال را نداشتم، اما اکنون مطمئنم که این شرایط برایم فراهم شده.
با این وجود، بسیاری از مردم تعجب کردند که میاتوویچ اکنون اینجا چه میکند، حتماً دلیلی پنهان دارد. مردی که زندگی راحتی در مادرید داشته، زمانی مدیر رئال مادرید بوده و اکنون میتوانسته هر هفته بی دغدغه و با احترام در برنابئو از بازیهای رئال مادرید لذت ببرد، چرا به باشگاهی با این همه مشکل در رختکن و بحران وارد شده؟ چگونه به افرادی که در مورد صداقت انگیزههای شما شک دارند، پاسخ میدهید؟
من وقت و دلیلی برای اثبات صداقتم به دیگران ندارم. تنها چیزی که میتوانم بگویم این است که من برای منافع شخصی نیامدهام. من بلافاصله به نزدیکترین همکارم دانکو لازوویچ گفتم که نباید انتظار هیچ گونه سود مالی از این کار داشته باشیم، بلکه ما اینجا هستیم تا دین خود را به پارتیزان، باشگاهی که در جوانی همه چیز را به ما داده ادا کنیم.
من در صربستان زندگی نمیکنم، اصلا گذرنامه صربستانی ندارم، من یک شهروند اسپانیایی هستم. این استدلال که من اینجا منافعی دارم، منطقی نیست، اما زحمت توضیح دادن اینها را به خودم نمیدهم. من در سنی هستم که باید از تجربه خود استفاده کنم.
میاتوویچ از ساحل آرام خود در مادرید، پای به میدان جنگ در بلگراد گذاشته
بگذارید شفاف تر بپرسم، بزرگترین برداشت عدهای این است که برای حمایت از الکساندر ووچیچ رییس جمهور صربستان به بلگراد بازگشتهاید. اظهارات شما مبنی بر اینکه «از توهینها علیه رئیس جمهور الکساندر ووچیچ خسته شدهاید» پس ازا ولین مسابقه این ظن را تقویت کرد. چقدر به این دلایل سیاسی معتقد هستید ؟
من در اولین کنفرانس خبری پیش از بازیام از همه هواداران پارتیزان خواستم که برای کمک به باشگاه متحد شوند، همه چیز به طرز خارقالعادهای خوب پیش رفت و احساساتی را تجربه کردم که فکر میکردم دیگر هرگز نمیتوانم آنها را تجربه کنم. سپس در طول مسابقه، شعارهایی را شنیدم که هیچ ربطی به فوتبال، پارتیزان و آن روز تاریخی نداشت و این موضوع خیلی من را آزار داد.
نمیخواستم فوراً واکنش نشان دهم، میخواستم بفهمم چرا این اتفاق میافتد. سپس دریافتم که گروهی با اهدافی غیر از تشویق تیم به اینجا میآیند. تا آنجا که من میدانم، همه چیز با یک مسابقه تیم ملی شروع شد، وقتی یک هوادار - اگر بتوانیم واقعا او را هوادار فوتبال بدانیم- جلوی دوربین پرید و فریاد زد «ووچیچ عوضی». فکر میکنم ماجرا از همین جا شروع شد. این طبیعی نیست، بیادبانه است، نباید وجود داشته باشد.
ووچیچ رئیس جمهور کشور است، به این معنی که با توهین به او، به کشور نیز توهین میکنید. ضمناً، او شوهر، پدر، فرزند و ... افرادی هست که نمیخواهند از تلویزیون اهانت به نزدیکترین فرد زندگی خود را بشنوند. میدانم که بعد از حرفها، خیلیها فکر کردند «این مرد چه کاره است که برای ما سخنرانی میکند»، اما نکته اصلی این است که من همیشه، در هر موقعیتی، نظرم را میگویم، چه کسی خوشش بیاید چه نیاید. و اگر قرار باشد فردا آهنگی در مخالفت با من در استادیوم بخوانند، مشکلی با این موضوع ندارم و از اهدافم پا پس نمیکشم.
آیا تا به حال رییس جمهور ووچیچ او را ملاقات کردهاید؟
من او را از نزدیک نمیشناسم؛ فقط دو بار در زندگیام ووچیچ را دیدهام. ما در بازیهای ورزشی جوانان که توسط دوستم زدراوکو ماریچ تأسیس شده، با هم آشنا شدیم. من سفیر این رویداد هستم، بنابراین آنجا همدیگر را دیدیم، با هم سلام و احوالپرسی کردیم و تمام.
حتی بعد از اینکه به پارتیزان برگشتی، اصلاً با او صحبت نکردی؟
نه. اما مطمئن باشید اگر این اتفاق بیفتد، شما هم خواهید فهمید. من قصد پنهان کردن چیزی را ندارم، هیچ رازی وجود ندارد، این طبیعی است. اما تکرار میکنم، اگر اتفاق اشتباهی بیفتد، مطمئناً ساکت نخواهم ماند. زیرا در آن صورت مردم حق دارند از من بپرسند: "اگر قرار بود ساکت باشی، چرا آمدی؟"
من نمیتوانم اینطور رفتار کنم. اگر در زمانی به باشگاه آمدهام که از هر نظر در حال فروپاشی است باید مستحکم در برابر عوامل آن بایستم.
هیچ آرامشی در کار نیست...
از وقتی که آمدید، اصرار داشتید که الان وقت مقایسه با ستاره سرخ نیست. با این حال، طرفداران پارتیزان همیشه خود را با ستاره سرخ قیاس میکنند، شما نمیتوانید از این موضوع اجتناب کنید. یکی از دلایلی که هواداران پارتیزان ناراضی هستند احس بی عدالتی و بهای بیشتر دولت به ستاره سرخی هاست. بودجه بیشتر در آنجا و بدهی بیشتر در پارتیزان. آیا با این موضوع موافقید و اگر موافقید، چگونه با آن مقابله خواهید کرد؟
در این برهه، نه میتوانیم و نه منطقی است که روی چیزی جز خودمان تمرکز کنیم. من مردم را به طرفداران ستاره سرخ و طرفداران پارتیزان تقسیم نمیکنم، من بر اساس این اصل مردم را به جشن تولد خودم دعوت نمیکنم، من دوستان نزدیکی دارم که از ستاره سرخ حمایت میکنند. رقابت، با دشمنی فرق دارد.
ما باید صحبت کنیم، زیرا اصلاحات جدی در فوتبال صربستان قریبالوقوع است، داوری و لیگ متفاوت خواهد شد، همه چیز فرق خواهد کرد، نه به این دلیل که من، مدیران ستاره سرخ یا طرفداران میخواهیم، بلکه به این دلیل که یوفا دستور میدهد. فوتبال در حال تغییر است، این بازی دائماً در حال تکامل است. و دیگر جایی برای ادعاهایی مانند "آنها مورد علاقه دولت هستند، ما نیستیم" وجود نخواهد داشت. از این تئوریهای توطئه و انداختن تقصیر به گردن دیگران، خسته و کلافه شدهام.
بازگشت (به) پارتیزان
تو فوتبالت را در پارتیزان آغاز کردی، سه سال در آنجا، بعد در والنسیا و در نهایت رئال مادرید و فیورنتینا...
دهه 90 در یوگسلاوی دوران بسیار پیچیدهای بود، من در آغاز راه، سه پیشنهاد داشتم؛ اتلتیکو مادرید، یوونتوس و والنسیا. پارتیزان حاضر بود من را به هر کدام از آنها بفروشد. اتلتیکو گفت به دلیل تحریمها هیچ پولی به پارتیزان پرداخت نمیکند، بنابراین من آن گزینه را رد کردم. نمیخواستم سرنوشت بدی در انتظارم باشد. در مورد یوونتوس، وقتی دیدم چه کسانی آنجا بازی میکنند، از خودم پرسیدم آیا فرصت بازی به من که به خاطر محرومیت یوگسلاوی از مسابقات ملی، عملا در تمام تورنمنتها غایبم، خواهد رسید؟
بنابراین والنسیا را انتخاب کردم، که در میان آن گزینهها کمترین شناخت را از آن داشتم. میدانستم که لیگ اسپانیا مرا جذب میکند و از طرفی الگوی من، ماریو کمپس آنجا مربی بود. این سکوی پرش من به برنابئو بود. در رئال بهترین افتخارات انفرادی و تیمی را کسب کردم. با ورود فلورنتینو پرز آنها قصد داشتند هویتی تازه بسازند، سپس راهی فلورانس شدم و از زندگی در ایتالیا لذت بردم.
دین بزرگ پارتیزان بر گردن میاتوویچ
در مورد تفاوت نقل و انتقالات کنونی و اعداد چند صد میلیون دلاری چه نظری داری؟
کاملاً غیرطبیعی است. چطور یک بازیکن جوان میتواند با این همه پول، عادی زندگی کند؟ امیدوارم یوفا هم برای پایان دادن به چنین رویههای دیوانهواری تلاش کند. چون این نه برای بازیکنان خوب است، نه برای باشگاهها و نه برای هیچکس دیگر...
از سویی دیگر فوتبال یک پدیده اجتماعی و تجاری توامان است و جامعه به گونهای است که به سرعت از همه چیز، چه فوتبال و چه ستارههای سینما، خسته میشود و همه به دنبال چیز جدیدی هستند. با این حال، من معتقدم که ما در جهت نظم دادن به اوضاع حرکت میکنیم.
بازیکنان یوگسلاو هنوز در اروپا شرایط خوبی دارند، اما همیشه به عنوان بازیکنانی با ذهنیت بالکانی که مانع پیشرفت آنهاست مواجهند. اما شما، در سرتاسر قاره، بازی کردید. آیا این ذهنیت واقعا برای مردم ما مشکلساز است؟
راستش را بخواهید، فکر نمیکنم. چرا؟ چون مشکل ذهنیت نیست، آگاهی است. ما باید خودمان را بروز کنیم، تا بفهمیم هر کاری که انجام میدهیم بهترین نیست. نکته اساسی این است که ما در کشور خود انگیزه و اراده انجام کارهای خاص را نداریم، اما وقتی به خارج از کشور میرویم، تلاش میکنیم بهترین باشیم و همه ما را دوست داشته باشند. مردم اینجا خجالت میکشند بیل به دست بگیرند، اما وقتی به خارج از کشور میروند، بهترین بیلزنها هستند.
به عنوان مثال، در اسپانیا، آرژانتینیها و بازیکنان بالکان همیشه مورد احترام بودند. برزیلیها جذاب هستند، اما همیشه نمیتوانید به آنها اعتماد کنید. لوئیس آراگونس، مربی مشهور اسپانیایی، در مورد بازیکنان ما می گفت: شما همیشه تکلیفتان با بازیکنان بالکان مشخص است، آنها تشنه موفقیت، متمرکز و با استعداد هستند.
بنابراین، مشکل از ذهنیت ما نیست، ما شجاع، سالم و پرشور هستیم، اما آگاهی ما مشکل است.
سفر زندگی شما منحصر به فرد است. شما در پودگوریتسای مونتهنگرو متولد شدید، خودتان را در صربستان تثبیت کردید و حالا به بلگراد بازگشتهاید، در اسپانیا به شهرت رسیدید و با خانوادهتان در مادرید زندگی میکنید. و به نظر میرسد که هرگز برای شما مهم نبوده که مردم از کجا میآیند؟
اول از همه، من از هر نوع ناسیونالیسمی بیزارم. حتی وقتی در طول جنگها، برخی از همسالانم از ناسیونالیسم برای کسب امتیازاتی استفاده میکردند، من بیطرف ماندم، زیرا معتقد بودم که باید افراد را صرفاً بر اساس تجربه شخصیام ارزیابی کنم. وقتی ناتو ما را بمباران کرد، من در مقابل سفارت در مادرید ایستادم تا اعتراض کنم، زیرا این یک بیعدالتی و یک کار غیرطبیعی بود. اما وقتی تیم ملی کرواسی برای بازی مقابل اسپانیا به والنسیا آمد، به هتل رفتم تا به شوکر، یارنی و بوبان، دوستانم در تیم ملی که با آنها در جام جهانی جوانان در شیلی قهرمان جهان شده بودم، سلام کنم.
در آن زمان به شدت به خاطر این موضوع مورد انتقاد قرار گرفتم، آنها مرا خائن خواندند. اما این من هستم. چیزی که بیشتر از همه مرا آزار میدهد این است که کسی به من بگوید "این حرف را نزن" یا "این کار را نکن". این نتیجه ترس است و من هیچ ترسی ندارم. آن موقع آن را نداشتم و حالا که به پارتیزان برگشتهام هم آن را ندارم.
