تصور کنید معلمی را که صبح تا شب در کلاسهای شلوغ، با تخته سیاه و کتابهای قدیمی، مشق و درس بچهها را پیگیری میکند، همه تلاشش را میکند تا نسل آینده آماده زندگی شود. آخر ماه وقتی به حقوقش نگاه میکند، میبیند تنها ۱۶ میلیون تومان دریافت کرده است؛ مبلغی که حتی برای پرداخت اجاره یک خانه کوچک در تهران کافی نیست. او مجبور است با این حقوق، قبض برق، گاز، خرید مواد غذایی، شهریه مدرسه بچهها و هزینههای درمان را تامین کند. معلمانی که سالها تجربه دارند و شاید چند دهه خدمت کردهاند، باز هم دریافتیشان در مقایسه با هزینههای واقعی زندگی ناچیز است.
همزمان کارگران در کارخانهها و صنایع مختلف، با دستمزدی حدود ۱۰ تا ۱۱ میلیون تومان برای یک خانواده معمولی، مجبورند سختیهای زندگی را تحمل کنند. برخی از آنها حتی مجبورند دو یا سه شغل داشته باشند تا بتوانند مخارج خانه را تامین کنند. تورم هر روز بیشتر میشود و ارزش این حقوق کمتر و کمتر میشود، اما هیچ تغییر اساسی در وضعیت آنها ایجاد نمیشود. هیچ کس به این فکر نمیکند که کارگر و معلم ستونهای جامعه هستند، کسانی که بدون آنها کشور قادر به ادامه فعالیت نخواهد بود.
حالا یک چشم به دنیای فوتبال بیندازید، همان دنیایی که مردم را سرگرم میکند و حس شادی و هیجان به جامعه میآورد. بازیکنان لیگ برتر ایران قراردادهایی دارند که برای یک فصل حتی به صدها میلیارد تومان میرسد. پیام نیازمند، دروازهبان مشهور پرسپولیس، قراردادی با مبلغ ۱۴۵ میلیارد تومان امضا کرده است. این رقم یعنی بیشتر از حقوق یک معلم در طول چند دهه! بازیکنان دیگر لیگ برتر هم، از پرسپولیس و استقلال گرفته تا فولاد و سپاهان، حقوقهای نجومی میگیرند که حتی با دلار آزاد، مبلغ آن برای یک خانواده متوسط رویایی است.
برخی بازیکنان ایرانی که سابقه حضور در لیگهای اروپایی را دارند، حتی با حقوق سالانه چند هزار دلار در اروپا، وقتی به ایران برمیگردند، قراردادهایی میبندند که معادل میلیونها دلار است. همین بازیکنان با چند حرکت، چند گل و یک قرارداد، میتوانند زندگی خود و خانوادهشان را برای همیشه تامین کنند، در حالی که یک معلم یا کارگر با تلاش بیوقفه و چند دهه خدمت، درگیر قرض و وام است و شاید نتواند حتی یک سفر کوتاه تابستانی برود.
این شکاف فاحش، نه فقط تلخ است بلکه خشم اجتماعی ایجاد میکند. چرا کسی که جامعه را میسازد و آینده کشور را شکل میدهد، باید در فقر و فشار زندگی کند و کسی که چند ساعت بازی میکند و مردم را سرگرم میکند، حقوقی میلیاردی بگیرد؟ این سوالی است که شاید هیچ پاسخی برای آن پیدا نشود. مردم حس میکنند دنیا چقدر ناعادلانه است وقتی یک معلم که هفتهها و ماهها آماده میشود، حقوقش حتی برای اجاره یک آپارتمان کوچک کافی نیست، اما فوتبالیستی که چند گل میزند، میتواند چند خانه، چند ماشین لوکس و زندگیای با تمام امکانات داشته باشد.
این تفاوتها باعث شده حسرت و خشم در میان جوانان و تحصیلکردهها رشد کند. بسیاری از آنها به فکر مهاجرت میافتند، چون میبینند تلاش و استعدادشان در ایران ارزشی ندارد. فوتبال در ایران دیگر فقط ورزش نیست؛ نمادی است از تبعیض و فاصله طبقاتی. وقتی مردم میبینند که یک بازیکن با یک قرارداد میلیاردی، در حالی که معلم و کارگر حتی برای تامین نیازهای اولیه خود مشکل دارند، این سوال پیش میآید که ارزش واقعی کار و تلاش چیست و چه کسی مسئول این نابرابری است.
و این تنها یک طرف داستان است. در پشت صحنه، قراردادها و پاداشهای پنهان، تبلیغات و حمایتهای مالی کلان، همه باعث میشوند که ثروت و شهرت در دستان فوتبالیستها جمع شود. در حالی که همان پول میتوانست معلمان را از فقر نجات دهد، حقوق کارگران را متناسب با هزینههای واقعی زندگی کند و دست کم کمی عدالت اقتصادی ایجاد کند، اما به جای آن، در قالب قراردادهای نجومی و پرداختهای غیرشفاف به ورزشکاران اختصاص مییابد.
تصور کنید معلمی که حتی مجبور است برای خرید کتاب یا ابزار آموزشی خودش هزینه کند، کنار فوتبالیستی که با یک گل یا یک پاس، قرارداد میلیاردی میبندد و زندگی راحتی دارد. این تصویر تنها باعث حسرت و نارضایتی نمیشود، بلکه سوالی بزرگ درباره ارزش کار، تلاش و عدالت اجتماعی مطرح میکند. چگونه جامعهای میتواند به تعادل برسد وقتی ستونهای آن یعنی معلمان و کارگران، اینقدر کمارزش دیده میشوند، و کسانی که سرگرمی میآفرینند، اینقدر پاداش میگیرند؟
این جنجالیترین حقیقت امروز ایران است: در حالی که آموزش و کار سخت بهای کمی دارد، پول و شهرت به کسانی تعلق میگیرد که شاید حتی یک دهم سختی یک معلم یا کارگر را تجربه نکرده باشند. شاید همین است که جامعه روز به روز از نابرابری شکایت دارد، شاید همین است که ورزش و فوتبال تبدیل به نماد فاصله طبقاتی شده است، و شاید همین است که هر روز حسرت و خشم اجتماعی بیشتر و بیشتر میشود.
نوشته: نبیل رئیس سعدی