طرفداری- اصلا قصد نداشتم به موضوع مهرداد میناوند و حواشی پیش آمده ورود کنم. یعنی لزومی نداشت یک مساله که همه از آن گفته اند و نوشته اند بیشتر از این بزرگ نمایی شود، بیش از این آب داده شود تاب داده شود. بس بود دیگر. یک ادبیاتی بود که با شیطنت های مجری خواسته یا ناخواسته از دهان میناوند بیرون آمده بود و او بدون آنکه متوجه شود بازیچه دست یک مجری کم تجربه و جوان شد. بدبینانه میناوند فقط به تحریک یک مجری همه چیز را باخت. با این وجود گله ای به مجری برنامه آرش ظلی پور هم ندارم. و هنوز هم قصد ندارم واکاوی جداگانه ای از اتفاقی که پیش آمده را انجام دهم. خیلی از پیشکسوتان نظر خودشان را گفته اند فنونی زاده گفته «مهرداد اشتباه کرده» ، آن یکی گفته از میناوند انتظار بیشتری داشتم. مهدی پاشازاده با تندی نوشته «متاسفم برای میناوند» و دیگری که پرسپولیسی هم بوده و دستی بر آتش دارد مصاحبه کرده «مهرداد آبروی پرسپولیس را برده». میناوند هم یک عکس از خودش آپلود کرده و گویی از روی لجبازی و عصبانیت به هجمه ای که علیه او بوجود آمده است نوشته اشتباه نکرده ام. هیچکس اندازه مهرداد میناوند این روزها سختی نکشیده. در این میان کمتر کسی بود که مدافع مهرداد میناوند باشد، حتی خبرنگاران و پیشکسوت های باشگاه پرسپولیس هم آنچنان میلی برای حمایت از ستاره دیروزیشان نشان ندادند، شوری اش آنقدر بود که هواداران پرسپولیس درفضای مجازی درس اخلاق دادند و از هواداران استقلال عذرخواهی کردند. اتفاقی که نباید فراموش شود اما کاش این مطلب این اجازه را می داد تا به صورت جداگانه از هواداران پرسپولیس چندخطی نوشت.
بی پرده بنویسم. استقلال به نسبت رقیب سنتی دروازبان های بهتری داشته است. از دست های مطمئن، ناصرحجازی را می گویم که گل سرسبدشان بود تا احمدرضا عابدزاده که با شیرجه هایش و قهرمانی آسیا لقب عقاب را به دست آورده بود. از شیرکپنهاگ گرفته تا این اواخر یاغی گری های پرویز برومند. سید مهدی رحمتی هم دروازبان کم نظیری است اما در مقایسه با حجازی و عابدزاده آنچنان که باید به حساب نمی آید. آنقدر که هیچوقت نه لقب عقاب برازنده اش شد و نه فریادهای رحمتیِ حجازی به دلِ کسی نشست. از پشت کردن به تیم ملی تا جنجال در تختی انزلی، از خداحافظی های ملال آور در برنامه زنده تا درخواست رضایت نامه در فرودگاه بخشی از خاطرات سنگربانی است که بارها در زمین مسابقه با سیوها و شیرجه ها ناجی دروازه استقلال شده بود. هرچقدر به مهدی رحمتی نقد هم وارد باشد اما دلیلی برای کتمان یک حقیقت وجود ندارد، که مهدی رحمتی بهترین گلر دهه اخیر فوتبال کشورمان بود.
علیرضامنصوریان هم از این قاعده مستثنی نیست. شعارها و نمایش های علیرضا منصوریان در کنار زمین می تواند بخشی غریب از دهان کجی یک سرمربی به هوادار تعبیر شود. رفتاری که در لابه لای کلمات قلمبه سلمبه به هوادار القا می شود تا یا از شدت نتیجه اسفناک در جام باشگاه های آسیا بکاهد و یا در میانِ بازی های ملال آور گم شود. یک استتار سخاوتمندانه از مردی که در زمان بازی برای هواداران استقلال آنچنان محبوب و دوست داشتنی بود که دو سکو را برای نشان دادن پیراهن اش می بستند، مردی که برای کودتا علیه ناصرحجازی همراه با محمد نوازی اتوبوس را ترک کرده بود دیگر به جایگاهی دست پیدا کرده بود که همواره در میان هواداران استقلال به احترامی در ردای یک اسطوره رسیده بود. اما مساله اینجاست منصوریان هم هرگز در ردای مربی جز چند نتیجه مستقیم مقابل رقیب سنتی پا را به اندازه رکورد خوردن سیخ های جگری که شکسته بود فراتر نگذاشت. یک خفه شوهای همیشگی در مقابل سکوهایی که لیدرپروری را گویی از امیر قلعه نویی به ارث برده بودند دیگر خسته کننده شده اند. یک نمایش با پیراهن های تنگ و دست هایی که مثل مار می پیچیند تا به هوادار بفهماند پلن های مختلف در زمین مسابقه اجرا شود. اما هیچ خبری از تغییر تاکتیک نیست؛ هیچ خبری از دانش مربی گری هم نیست. همه چیز در سایه عربده کش ها گم می شود و شکافی که میان منصوریان و هوادار بوجود آمده روز به روز عمیق تر می شود. آنقدر در نقد کاپیتان و سرمربی استقلال می توان نوشت که نه حد شناخته شود نه حدود، همان اندازه هم می توان در مورد اخلاقیات سوا از ظاهرشان هم نوشت و لحظه ای کم نیاورد.
این چندخط را نوشته ام تا بگویم نقد به رحمتی و منصوریان چه در زمین مسابقه چه بیرون از زمین های فوتبال به راحتی وارد است. هیچکسی آرزو نمی کند فرزندشان از لحاظ رفتاری الگویی همانند گلر موفق یک دهه اخیر کشورمان را داشته باشد، هیچ مربی تازه واردی هرگز آرزو ندارد همانند علیرضا منصوریان به دستیارانی چون علی چینی و محمد خرمگاه وفادار بماند و خبری از کوچکترین پیشرفت نباشد. اما آنها هرچه که باشند امروز موفق تلقی می شوند، معروف هستند و در جایگاهی حضور دارند که انکار شدنی هم نیستند. اما هیچ منطقی قبول نمی کند در رسانه و تلوزیون یک بازیکن فوتبال، یک پیشکسوت فوتبال حال می خواهد رقیب هم باشد با ادبیاتی زننده از آب گل آلود آنچنان ماهی بگیرد که به خیالِ خویش در دل هواداران جا کند. وقتی که قدرت لایک و اینستاگرام می تواند هرآنچه که در عرصه مربی گری به آن نرسیدی را به مهرداد میناوندها بدهد و دلخوش به بچه های کم و سن و سالی باشد که برای او می نویسند «آتیششون زدی عمو مهرداد»، و او بخندد و در پاسخ نوجوانان همگام قدم بردارد. شبیه به ماجرای دعوت بازیکنان پرسپولیس به تیم ملی ایران. همان روزی که هفت، هشت بازیکن پرسپولیس طبق پیشبینی ای که می شد به تیم ملی دعوت شدند اما مهرداد میناوند عکسی از محسن مسلمان را گذاشته بود و با کلی انتقادهای آنچنانی از تیم ملی ایران و سرمربی اش، نوشته بود « تا حق این بچه را نگیرم دست برنمیدارم».کاش مهرداد میناوند همانند امیر مقصودلو که حوزه موسیقی را تکان داده همان مسیر را در فوتبال پیش می رفت و امروز کار به اینجا نمی کشید که رفیق و رقیب در نقد ستاره دیروزی تیم ملی ایران اینگونه بتازند.
این چندخط را به نقد از میناوند و رحمتی و منصوریان نوشته ام تا بگویم از هیچ اتفاقی که میان شان اتفاق افتاده تعجب نکرده ام. نه از واژه پنگوئن و شیشعلی گفتن های مهرداد درعجب مانده ام، و نه از شکایت های سنگربان و سرمربی. تنها اتفاقی که تعجب آور بوده است حرف های دیروز علی دایی در مصاحبه مطبوعاتی سایپا و استقلال بود. علی دایی با اینکه کار مهرداد میناوند را تا حد زیادی اشتباه می دانسته اما جمله عجیبی بر زبان آورده است. ایشان گفته است «اگر مهرداد یک اشتباهی کرده چرا به خانواده اش بی احترامی می کنید؟ خانواده اش چه گناهی کرده است؟ متاسفم برای آنها.»
می ماند یک سوال از اسطوره فوتبالی که همواره در مورد عظمت و شکوهی که به فوتبال ایران داده بارها گفته ام و نوشته ام، و البته این روزها چقدر راحت تر می شود طوری علی دایی را اسطوره اخلاق خطاب کرد که آن افراطی ترین هواداران آبی های پایتخت هم کوچکترین تردیدی نداشته باشند. اما سوال اینجاست علی دایی چرا فصل گذشته بازی نفت تهران مقابل استقلال را فراموش کرده است؟ انگار یادشان رفته که در کنفرانس مطبوعاتی پس از بازی به صراحت گفتند: «هرکسی به من توهین کرده خودشه زنشه خانوادشه». آقای دایی؛ چطور آن روز به وضوح در جواب تماشاگران و مردمی که شما را دوست داشتند و درست یا غلط از روی تعصبات هواداری به شما حساس شده بودند شانه بالا انداختید و گفتید هرکسی «به من فحش داده خودشه خانوادشه بچشه همسرشه؟» .
ما فراموش نمی کنیم که آفتاب نزده بود به آذربایجانِ شرقی رفت تا کنارِ مردم در خانه های ویران شده باشد، یا وقتی بم با خاک یکسان شد بیشترین کمک را در قشرِ فوتبالیست ها او بود که انجام داد. آخرین باری که گریه علی دایی را دیدیم روزی بود که به بیمارستان رفت تا سارا عبدالملکی -ملی پوش راگبی- را ببیند، سارا از کما در آمده بود همه آرام بودند حتی مادر پدرِ سارا. اما علی دایی اختیار اشک هایش را نداشت. اشک های علی دایی شبیه به همان اشک هایی بود که یک بساز بفروش او را به پرسپولیس راه نداد، تنها تفاوتش یک داد و بیداد بود که آن هم پیروانی جلوی دهانش را گرفته بود. به که بگویم که علی دایی حتی با طحالی پاره شده هم به گلر بحرینی هم فحاشی نکرد. علی دایی امروز کنارِ تیم های فوتبال می ایستد جواب فحاشی هوادار را میدهد، به داور غر میزند و با مربی های حریف درگیر میشود، دقایقی استادیوم ها را به هم میزند و آنقدر قدرت دارد زمانی هم که اخراج میشود هیچ مامور و ناظری نتواند او را از محوطه تعریفشده به بیرون هدایت کند. اینکه مربی جوابِ فحاشی را طاقت نمی آورد و در کنفرانس اینگونه آینه میگیرد که «خودتونین همسرته بچته خونوادته»، عجیب است، اما عجیب تر این است که این آینه گرفتن ها از زبانِ کسی می آید که روزی سامی جابر او را یک مدیرِ شیکِ فدراسیونی تعبیر میکرد. آن روز چشممان را بستیم و لذت بردیم. حالا علی دایی جای آن تصورمان، یک نقاب میزند و یک روز میلیون ها نفر را از دیدنِ جادوگر محروم میکند یک روز هم جلوی چشمانِ رییس جمهور سابق رقصِ سعودی ها را به روی سِن می آورد. علی دایی است دیگر. یک مربی فوتبال که هرزمان انتقادی به او میشود، میگویند: «هیس او آقای گل جهان است». تا انتقادی دلسوزانه هم میشود یک لبخند تحویل مان میدهد و آهسته میگوید «ببخشید؛ من علی دایی هستم».
امروز آنچنان گله ای نیست به هواداران سکوها، به تماشاگرانی که با هزار و یک مشکل و تشویش به استادیوم می آیند و احیانا اسیر جوهای عربده کش های کم سروپا می شوند و الفاظی را به کار می برند که نه جای دفاعی دارند نه جای ترحمی. اما مساله اینجاست چگونه شما آقای دایی آن روز در جواب حرف های تماشاگران با کمال خونسردی می گفتید «خودشونن همسرشونن خونوادشونن؟» اما امروز اینگونه علیرضا منصوریان را پیش از کنفرانس به آغوش می گیرید و انگار نه انگار که همین چندماه پیش در همان بازی به ایشان و هواداران استقلال آنگونه توهین کرده بودید و بدترین الفاظ را به کار برده بودید. چگونه به هواداران نوجوان می تازید که چرا به خانواده میناوند توهین می کنند اما بزرگی چون شما چشم به لنز دوربین ها دوخته بودید و از هیچ روزنه ای برای تازیدن به خانواده و همسر و فرزندان همان هواداران نگذشته بودید.
دیگر به علی دایی هم گله ای ندارم و هرگز میلی برای دفاع از هواداران هتاک فوتبال را هم ندارم. اما جواب فحاشی نوجوانان و جوانانی که اسیر اسماعیل بیگی ها، نمی دانم هانی کُرده ها و تبعیدی ها در استادیوم می شوند توهین به خانواده شان نیست، توهین به فرزندان و همسرانشان نیست. حتی پرواز را هم با پرواز تجربه نمی کنند آقای دایی. در روزگاری که شما برای آن ویدئوی دست بوسی دلمان را برده اید اما گویی به جمعِ نسیان گرفته ها پا گذاشته اید. در روزگاری که تنِ هادی نوروزی ها را برای یک گل در قبر می لرزانیم، روی سنگ قبرها اسید می پاشیم و بالای سر گورها شش و چهار نشان می دهیم باید فکر اینجا هم می کردیم که روزی می رسد که شما هم آلزایمر بگیرید آقای شهریار.