عملیات بارباروسا که با عنوان تهاجم آلمان به اتحاد جماهیر شوروی نیز شناخته میشود، اسم رمز یورش ورماخت (نیروهای مسلح آلمان) و برخی متحدانش در نیروهای محور به اتحاد جماهیر شوروی در جریان جنگ جهانی دوم بود که بهعنوان بزرگترین و گستردهترین یورش نظامی تاریخ در روز یکشنبه ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ آغاز شد. این عملیات قصد داشت هدف ایدئولوژیک آلمان برای تصرف سرزمینهای غربی شوروی بهعنوان فضای حیاتی و جای دادن نژاد آلمانی در آن را به منصه اجرا بگذارد. هدف آلمانیها از طرح جامع برای شرق بهدست آوردن منابع نفتی قفقاز و همچنین اراضی کشاورزی شوروی بود.
در دو سال منتهی به جنگ، دولتهای آلمان و شوروی معاهدات سیاسی و اقتصادی با اهداف راهبردی میان خود به امضا رسانده بودند. در پی حصول فراغت از جبهه غربی پس از پیروزی بر فرانسه در مهٔ ۱۹۴۰، فرماندهی عالی ورماخت ژوئیهٔ همان سال آغاز به طرحریزی یک تهاجم به شوروی کرد که در نهایت در ۱۸ دسامبر ۱۹۴۰ با صدور فرمان شماره ۲۱ پیشوا نهایی شد. در طول عملیات بارباروسا، حدود سه میلیون نیروی مهاجم (بزرگترین نیروی تهاجمی در تاریخ نظامی) در جبههای بهطول ۲۹۰۰ کیلومتر با قریب به ۶۰۰ هزار خودرو و ۶۲۵ هزار اسب، به شوروی حمله بردند. این تهاجم نقطه اوج جنگ جهانی دوم بهلحاظ جغرافیایی و نظامی بود. آغاز این عملیات موجب گشوده شدن جبهه شرقی جنگ برای آلمان گردید؛ جبههای که بیشترین شمار نیروها نسبت به هر جبهه دیگری در تاریخ را به خود دید و تأثیر بسزایی بر سیر جنگ جهانی دوم و تاریخ سده بیستم داشت.
در جریان این عملیات نیروهای آلمانی با جلوداری چهار گروه زرهی زیر چتر پشتیبانی هوایی لوفتوافه، با غافلگیر کردن ارتش سرخ در مجموعهای از حملات متوالی، در مدتی کوتاه یعنی کمتر از شش ماه، پیشروی سریعی در سه محور راهبردی شمالی، مرکزی و جنوبی در عمق ۱۰۰۰ تا ۱۲۰۰ کیلومتری تا حومه لنینگراد، مسکو و روستوف صورت دادند. در محور مرکزی، آلمانیها با دو جبهه تهاجمی شمالی و جنوبی گروه ارتش مرکز، تا پایان ماه نخست سه ارتش میدانی شوروی را در غرب مینسک به محاصره درآوردند و منهدم کردند. تا پایان ماه بعد محاصره مشابه دیگری توسط این گروه ارتش این بار در ناحیه شمال اسمولنسک حول سه ارتش دیگر شوروی پدید آمد. در همین حال، دو گروه ارتش شمالی و جنوبی ورماخت نیز موفقیتهای تقریباً همسانی کسب کردند. در این زمان در یک تصمیم سرنوشتساز در اواخر ژوئیه، آلمانیها با به تعویق انداختن تهاجم به سمت مسکو، بر اراضی شمالی و جنوبی متمرکز شدند. در پی این انحراف، پیروزیهای مهمی در جنوب با محاصره و انهدام تمامی نیروهای جبهه جنوب غربی شوروی در ناحیه شرق کییف و در شمال با تکمیل محاصره لنینگراد حاصل گشت اما تهاجم به مسکو برای یک ماه به تأخیر افتاد تا فرصت کمتری برای ورماخت جهت پایان دادن موفقیتآمیز به عملیات پیش از فرا رسیدن زمستان باقی بماند.
در بعد تاکتیکی–عملیاتی، نیروهای آلمانی پیروزیهای قابلتوجهی کسب کرده، برخی از مهمترین مراکز اقتصادی و سیاسی شوروی بهویژه در اوکراین را تصرف نموده و با وجود متحمل شدن تلفاتی سنگین، با اجرای نبردهای محاصرهای به دشمن خود مقدار بیشتری تلفات و خسارات وارد آوردند. نیروهای آلمانی با اجرای تاکتیک جنگ برقآسا در اعماق خطوط دفاعی دشمن در مجموع بیش از سه میلیون سرباز ارتش سرخ شوروی را به اسارت گرفتند. با وجود موفقیتهای اولیه، تهاجم آلمان به مشکلات عدیدهای همچون معضلات ترابری و تدارکاتی، کاستیهای طراحی عملیاتی و زمستان روسیه گرفتار شد. در پایان این عملیات در دسامبر ۱۹۴۱، نیروهای آلمانی با شکست در نبرد مسکو و ضدحمله زمستانی شوروی از حومه پایتخت به عقب رانده شدند. آلمانیها با اطمینان بالایی انتظار فروپاشی سریع ساختار حاکمیت و مقاومت در شوروی همانند لهستان و فرانسه را داشتند اما حکومت شوروی و ارتش سرخ با نجات از تهاجم اولیه، دشمن را وارد یک جنگ فرسایشی نمودند؛ جنگی که آلمان با محدودیت در منابع مادی و انسانی مهیای آن نبود. نیروهای فرسوده ورماخت با از دست دادن ابتکار عمل، دیگر قادر به رسوخ در عمق سرزمینهای شوروی نبودند و در نهایت متحمل شکست قطعی شدند.
علت نام گذاری این عملیات چه بود؟
این عملیات نام فریدریش یکم، پادشاه آلمان و امپراتور مقدس روم (رایش نخست) را که بهسبب ریش سرخ «بارباروسا» لقب گرفته بود، بر خود داشت. فریدریش یکم کسی بود که در سال ۱۱۸۹ میلادی و در جریان جنگ صلیبی سوم در رأس قوای صلیبی برای بازپسگیری اورشلیم به جنگ مسلمانان به رهبری صلاحالدین ایوبی رفت. آدولف هیتلر، پیشوای «رایش سوم» که جنگ خود با شوروی را نوعی جنگ صلیبی، این بار علیه بلشویسم تلقی میکرد، لقب فریدریش یکم یعنی «بارباروسا» را بر عملیات تهاجم به شوروی گذاشت.
پیش زمینه های جنگ
با روی کار آمدن کمونیستها در روسیه، اتحاد جماهیر شوروی سیاست توسعهطلبانهای اتخاذ کرد. در نخستین دهه از حاکمیت کمونیستها، این کشور در تلاش بود ایده «انقلاب بلشویکی» خود را به سرتاسر جهان از جمله آلمان صادر کند. آلمان و شوروی از میانه دهه ۱۹۲۰ برای رشد ظرفیت تجهیزات نظامی خود همکاریهایی سرّی صورت دادند تا آلمان بتواند ضمن دور زدن محدودیتهای پیمان ورسای، فرصتی جهت بازسازی توان نظامی خود بیاید. هر دو طرف منفعت بالایی از این همکاری حاصل کردند و در آینده نزدیک به قدرتهای برتر در زمینه جنگافزارهای زرهی و هوایی بدل شدند.
با وجود این، روابط دو طرف بر اثر واگرایی نظامهای اجتماعی و سیاسی آنها بهسرعت به سمت تضاد کشیده شد. با به قدرت رسیدن آدولف هیتلر در سال ۱۹۳۳ تنش در روابط دو کشور شتاب گرفت.اختلافات ایدئولوژیک، با جانبداری از دو جبهه مخالف، حتی موجب تقابل عیان نظامی بین آلمان و شوروی در جنگ داخلی اسپانیا در سال ۱۹۳۶ شد که در مطالب بعدی به ان خواهیم پرداخت.
پیمان عدم تجاوز
با پیش گرفته شدن سیاست مماشات توسط قدرتهای غربی در قبال آلمان، شوروی در نهایت وادار شد با آلمان وارد معامله شود. شوروی به تلاش بریتانیا و فرانسه برای دفع خطر آلمان از خود و تشویق آن به توسعه به سمت شرق، مظنون شده و حتی نگران بود در نهایت آلمان و بریتانیا با همدستی یکدیگر جنگی علیه شوروی کمونیست به پا کنند. در طرف دیگر، تضمین استقلال لهستان توسط بریتانیا، جایگاه آلمان در اروپا را به چالش کشید. همین موضوع محرکی برای آلمان جهت خنثیسازی تهدید شوروی با رسیدن به توافق با آن، برای اجتناب از گرفتاری در جنگ دو جبههای شد.
مذاکرات بین طرفین از آوریل ۱۹۳۹ آغاز شد. روز ۲۳ اوت، یواخیم فن ریبنتروپ، وزیر خارجه آلمان، وارد مسکو شد. توافق نهایی طی چند ساعت حاصل گردید و روز بعد به امضا رسید. منعقدکنندگان این پیمان که به پیمان مولوتوف–ریبنتروپ معروف شد، علاوه بر لهستان بخشهای دیگر شرق اروپا از جمله کشورهای حوزه دریای بالتیک، رومانی و فنلاند را بین یکدیگر تقسیم کردند و آلمان مجال پیدا کرد بدون نگرانی از جناح شرقی، به لهستان و سپس فرانسه حمله کند. به هر حال، هر دو طرف کاملاً آگاه بودند که این توافق چیزی بیش از یک پیوند موقت تا زمانی که منافع آنها را تأمین میکند، نیست و شکی وجود نداشت که آلمان در اولین فرصت چرخشی ضد طرف مقابل خواهد داشت.
اهداف و انگیزه های ایدئولوژیک هیتلر از این عملیات چه بود؟
در کتاب نبرد من، آدولف هیتلر، پیشوای آلمان، مهمترین وظیفه سیاست خارجی حکومت را امنیتبخشی به بقای نژاد آن ملت میداند و این امر را از طریق برقراری «نسبتی سالم و طبیعی» بین مقدار جمعیت و رشد آن و متناسب با گستردگی جغرافیایی و منابع آن میسر میشمارد. او نسبت جمعیت آلمان به مساحت آن را «حزنانگیز» میخواند که باعث شده این کشور از اهمیتی برخوردار نباشد. هیتلر در ادامه مینویسد اگر مردم آلمان در چنین اراضی محدودی «زندانی» شوند، در آینده با «بدبختی» روبهرو خواهند شد. او جنبش ناسیونال سوسیالیست را با به دست آوردن اراضی جدید، ناجی مردم آلمان از نابودی یا به بردگی درآمدن معرفی مینماید. هیتلر در این راه بازیابی اراضی امپراتوری آلمان در سال ۱۹۱۴ و حتی هر دوره دیگری در تاریخ این کشور را کافی نمیبیند. او توسعه استعماری در سایر قارهها را مشکلگشا نمیداند و بر لزوم سلطه بر اراضی بیشتر در خاک اروپا تأکید میکند. او در نهایت اذعان میدارد که آلمانیها بدین منظور باید به شرق و مشخصاً روسیه و کشورهای وابسته هممرز آن نظر بیفکنند.
هیتلر قوامدهنده حکومتهای پیشین روسیه را هستهای از «روشنفکران آلمانی» در طبقه حاکمان آن میداند که هماینک جای خود را به «یهودیان» دادهاند؛ یهودیانی که پایدار نگاه داشتن این حکومت برایشان ممکن نیست و امپراتوری عظیم روسیه را به سمت انحلال پیش میبرند. هیتلر میپندارد «یهودیت بینالمللی» بهعنوان «مجرمان خونآلود و خونآشام» و «انگلهای نمایشگر فریب و خدعه» در لباس «بلشویسم روسی» به دنبال آن است که علاوه بر روسیه بر تمامی جهان از جمله آلمان سلطه استبدادی یابد و موجب از بین رفتن این کشور گردد. هیتلر تنها عامل بازدارنده را بهکارگیری قوه قهریه بیرونی توسط نیرویی قدرتمندتر علیه آنها برمیشمارد تا تلاش عناصر «یهودی–بلشویکی» برای سلطه بر جهان به همراه خودشان نابود شود.
با توجه به این مطالب در میابیم که هیتلر موضوع نفرت از یهود را سر لوحه و منشا همه چیز میدانست!
هدف بعدی هیتلر صلح با انگلستان بود.
پس از آغاز جنگ جهانی دوم، هیتلر معتقد بود میتواند بدون نیاز به تهاجم به این کشور، با بریتانیا از در صلح وارد شود و با آن به توافقی برسد که در آن آلمان بر بدنه اصلی خاک اروپا مسلط میشود و بریتانیا با دست کشیدن از مناطق تحت سلطه آلمان، امپراتوری جهانی خود را حفظ میکند. هیلتر اما دلیل مقاومت و حاضر نبودن بریتانیا به صلح را امید آن به شوروی میدانست و استالین را در حال تحریک آن کشور برای ادامه دادن جنگ و معطل کردن آلمان جهت خرید زمان برای خود میدید. از این رو، به زعم هیتلر از میان برداشتن شوروی امید بریتانیا را نقش بر آب میکرد و آلمان را بر اروپا حاکم مینمود.
نفت و مواد اولیه شوروی مانند شراب مست کننده بود.
در پی اعمال محاصره دریایی توسط بریتانیا، امکان واردات نفت برای آلمان از طریق دریا از میان رفت و این کشور کاملاً به میدانهای نفتی محدود رومانی وابسته شده بود. پیشبینی میشد ذخایر نفت آلمان تا اکتبر ۱۹۴۱ به پایان برسد. از این رو، پیشنهاد تهاجم و تسلط سریع بر میدانهای نفتی شوروی در قفقاز مطرح شد که اگر صورت نمیگرفت، عواقب وخیمی در عملیاتهای نظامی پس از سپتامبر ۱۹۴۱ در پی میداشت. از طرفی با بسیج مقدار زیادی از نیروی انسانی آلمان برای مقاصد جنگی، این کشور با کمبود نیروی کار در بخش کشاورزی نیاز شدیدی به واردات مواد غذایی پیدا کرده بود. با یادآوری شرایط نزدیک به قحطی آلمان در اثر محاصره دریایی بریتانیا در جنگ جهانی اول، رویآوری به شرق مخصوصاً اوکراین، به منظور دستیابی به منابع غذایی اجتنابناپذیر به نظر میرسید.
اوضاع نیروی نظامی المان و شوروی قبل از شروع نبرد.
نبردهای پیشین، با وجود اینکه باعث از بین رفتن مقدار زیادی از تجهیزات (عموماً منسوخ) آلمانی شده بود، تلفات نسبتاً سبکی به ورماخت وارد آورده و آن را دستنخورده باقی گذاشته بود. تقریباً تمامی افسران و درجهداران نیروی زمینی آلمان میدان نبرد را در لهستان و جبهه غربی تجربه کرده بودند. ورماخت در سالهای ۱۹۳۹ و ۱۹۴۰ در اوج قدرت خود به نظر میرسید.
آلمانیها در فاصله بین دو جنگ دکترین نظامی بلیتسکریگ را توسعه داده بودند. در این روش تجهیزات متحرک رزمی با حمله متمرکز به بخشهای کوچکی از خط مقدم، خطوط دشمن را میشکستند و خود را به پشت این نیروها میرساندند و با برهم زدن مسیر تدارکات و فرماندهی آنها، بخش بزرگی از نیروهای دشمن را به محاصره درمیآوردند. سپس نیروهای پیادهنظام یگانهای در محاصره را منهدم میکردند. گاهی ممکن بود با تأخیر پیادهنظام، نیروهای دشمن موفق به گریز از حلقه محاصره شوند. این مسئله در اثر ناکافی بودن تجهیزات موتوری نیروهای پیادهنظام آلمان بروز مینمود.
با توجه به اهمیت حیاتی نیروهای زرهی در دکترین تهاجمی آلمان، آلمانیها پیش از آغاز عملیات بارباروسا با کاهش تعداد میانگین تانکهای هر لشکر از ۳۰۰ به کمتر از ۱۶۰ دستگاه، تعداد لشکرهای زرهیشان را از ۱۲ به ۲۴ افزایش دادند.
برخلاف افسران ارتش سرخ شوروی، تمامی ردههای افسران آلمانی آموزش دیده بودند تا به ابتکار خود دست به عمل بزنند و در صورت عدم دریافت فرمان از ردههای بالاتر با تفکرات خود به مسیر ادامه دهند.
بهعنوان بزرگترین نیروی تهاجمی تاریخ، آلمان برای عملیات بارباروسا، در مجموع بیش از ۳ میلیون نفر از نیروهای خود را در قالب ۱۵۱ لشکر شامل ۱۹ لشکر زرهی و ۱۵ لشکر پیادهنظام موتوریزه در مناطق شرقی متمرکز کرد. این نیروها در مجموع بالغ بر ۳۳۵۰ تانک و ۷۲۰۰ قبضه توپ در اختیار داشتند. فنلاند با ۱۴ لشکر و رومانی نیز با ۴ لشکر و ۶ تیپ با پشتیبانی ۹ لشکر و ۲ تیپ دیگر، بهعنوان متحد یا متفق آلمان در عملیات بارباروسا حضور داشتند. هدایت تمامی نیروهای محور در اختیار فرماندهی عالی نیروی زمینی آلمان بود. ورماخت جنگ با شوروی را مجموعاً با ۶۰۰ هزار وسیله موتوری و قریب به ۶۲۵ هزار اسب، برای کشیدن موارد مختلف از جمله قطعات توپخانه، آغاز کرد.
نزدیک به ۲۷۷۰ فروند هواگرد برای این عملیات در نظر گرفته شده بود. در حالی که هواگردهای مسرشمیت باف ۱۰۹اف جنگندههای فوقالعادهای بودند، مابقی انواع مدلهای نیروی هوایی آلمان بهسرعت رو به کهنگی میرفتند. لوفتوافه، نیروی هوایی رایش سوم، در سال ۱۹۴۱، با توجه به عملیات هوایی بر فراز بریتانیا، قریب به ۲۰۰ بمبافکن کمتر از فصل بهار پیشین در اختیار داشت. در حقیقت، لوفتوافه با این تجهیزات یک نیروی هوایی تاکتیکی با قابلیت حمایت از عملیاتهای تهاجمی زمینی کوتاهمدت به حساب میآمد و توانایی انجام عملیات هوایی عمیق را نداشت.
در مجموع، با باقی گذاشتن ۵۵ لشکر و ۱۵۰۰ هواگرد در مناطق دیگر، ۷۳٫۶ درصد از نیروی زمینی و ۵۸٫۳ درصد از نیروی هوایی آلمان در هنگام آغاز عملیات بارباروسا بدین منظور بهکار گرفته شدند.
آلمان برای نخستین بار پس از آغاز جنگ جهانی دوم در طرح عملیاتی بارباروسا به نیاز و تمایل به دریافت یاری از سوی متحدان خود در نیروهای محور اذعان کرد. با وجود این، برخلاف آلمان، هیچکدام از متحدان آن بهره چندانی از توان صنعتی نداشتند و اقتصاد آنها دچار عقبماندگی بود.
به خواست هیتلر، آلمان از مطلع ساختن متحدان خود، بهجز رومانی، از زمان دقیق آغاز عملیات تا پیش از لحظات آخر خودداری کرد. همکاری با اسلواکی و مجارستان تنها به جهت امور تدارکاتی در نظر گرفته شده بود.
رومانی: نقطهضعف نیروی زمینی این کشور، نبود تسلیحات سنگین و ترابری موتوری بود. در هر یک از ۳۵ لشکر آن تنها ۵۲ توپ اسبکشنده و ۴۰ توپ ضدتانک وجود داشت که بیشتر آنها نیز با کالیبر پایین و مربوط به پیش از جنگ جهانی اول بودند. سوارهنظام همچنان قوه اصلی بهحساب میآمد. پس از آن که دولت رومانی آمادگی خود برای مشارکت فعالانه و مهاجمانه در جنگ را اعلام کرد، فرماندهی ظاهری نیروهای رومانیایی و آلمانی مستقر در رومانی به ایون آنتونسکو، نخستوزیر این کشور سپرده شد؛ با این حال، ارتش یازدهم ورماخت در حقیقت مسئولیت طرحریزی و نظارت بر اجرای عملیاتهای این نیروها را بر عهده داشت. رومانی بیشترین نیرو را در بین متحدان آلمان به عملیات بارباروسا اختصاص داده بود که شامل ارتشهای سوم و چهارم و قوای زرهی آن میشد.
فنلاند: نیروی زمینی کوچک دوران صلح فنلاند تنها ۹ لشکر در قالب سه سپاه در اختیار داشت. با توجه به اتکای این کشور به سیاست بیطرفی و شرایط جغرافیایی خود، تانک، توپخانه و هواگرد بهندرت در نیروهای مسلح آن یافت میشد. هنگامی که جنگ زمستان موجب بطلان تصور عدم نیاز به نیروهای مسلح گستردهتر شد، فنلاند با یک بسیج عمومی گسترده ۴۰۰ هزار نفر (۱۰ درصد از کل جمعیت کشور) را در قالب ۷ سپاه سازمان داد و هر تسلیحات سنگینی را که از شوروی به غنیمت گرفته بود یا میتوانست از خارج بخرد، به کار برد.
ایتالیا: نیروهای مسلح ایتالیا از وضعیت مناسبی برخوردار نبودند. به آموزش توجه چندانی نمیکردند و ظرفیت مالی زیادی برای تهیه مهمات و تجهیزات نداشتند. افسران و درجهداران آن بیتجربه و برای رزم ناآماده بودند. با کمبود ادوات موتوری، بیشتر ادوات و تجهیزات نیروی زمینی ایتالیا را اسبها میکشیدند.با وجود عدم دخالت در طرحریزی، رهبران ایتالیا از مه ۱۹۴۱ از قصد آلمان در تهاجم به شوروی مطلع شده و خواهان مشارکت در این عملیات بودند اما آلمانیها با آگاهی از شرایط نیروهای مسلح این کشور در آن تردید داشتند. در نهایت مقرر شد یک سپاه از طرف ایتالیا تحت عنوان «سپاه اعزامی ایتالیا در روسیه» با مجموعاً ۶۲ هزار نفر از نیروهای خبره در این عملیات حضور داشته باشد.
مجارستان: با محدودیتهای اعمال شده بر این کشور در اثر پیمان تریانون نیروی زمینی آن تنها میتوانست ۳۵ هزار نفر در اختیار داشته باشد اما همانند آلمان، مجارستان نیز بهسرعت شروع به نقض محدودیتها کرده بود. فقدان تسلیحات سنگین و تحرک در نیروهای مسلح این کشور نیز وجود داشت. مجارستان با خرید و تولید تحت لیسانس تانکهای خارجی در رقابت با رومانی، مقداری نیروی زرهی برای خود ایجاد نموده بود. نیروی هوایی این کشور با شش هزار خدمه و بیش از ۳۰۰ هواگرد در وضعیت بهتری بهسر میبرد.
کرواسی: دولت مستقل کرواسی تنها چند ماه پیش از آغاز عملیات بارباروسا و در پی تهاجم آلمانیها به یوگسلاوی تشکیل شده بود. این کشور به منظور مشارکت در «جنگ صلیبی علیه بلشویسم» هنگ تقویتشده ۳۶۹ پیادهنظام را به کمک ۳ هزار داوطلب کروات و بوسنیایی تشکیل داد. این هنگ بهعنوان تنها یگان خارجی، در جریان عملیات بارباروسا بخشی از نیروی زمینی آلمان به حساب میآمد. یک لژیون هوایی از کرواسی نیز در عملیات حضور داشتند.
امپراتوری ژاپن: با وجود اینکه امپراتوری ژاپن مدتی پیش از آغاز عملیات از قصد آلمان در تهاجم به شوروی مطلع شده بود، درخواستی برای مشارکت این کشور در این عملیات مطرح نگشت. تنها پس از آغاز عملیات از این کشور تقاضا شد از رسیدن کمک به شوروی از طریق بندر ولادیوستوک جلوگیری کند.
بلغارستان: با در پیش گرفتن سیاست احتیاط، هیچگاه با شوروی وارد جنگ نشد و در عملیات بارباروسا مشارکت نکرد.
از اواخر دهه ۱۹۳۰ نیروهای مسلح شوروی رشد چشمگیری داشتند؛ به وجهی که شمار آنان از ۱٫۵ میلیون نفر در سال ۱۹۳۷ به ۵٫۲ میلیون نفر در ژوئن ۱۹۴۱ رسید اما این رشد شدید کمّی، با رشد کیفی همراه نشد و به کاهش قابلیت رزمی ارتش سرخ انجامید. سال ۱۹۴۱ حدود دو سوم از نیروهای ارتش سرخ در مناطق غربی، نخستین سال از خدمت خود را میگذراندند و نیمی از آنها تقریباً هیچ آموزشی ندیده بودند. روی کاغذ، ارتش سرخ بزرگترین و مجهزترین ارتش جهان به حساب میآمد اما پیشینه پرنوسان و عملکرد آن در تعدادی از جنگهای کوچک باعث شده بود توانمندی نظامی اندکی برای آن فرض شود. پاکسازی بزرگ در سال ۱۹۳۷ رده افسران شوروی را مضمحل کرد و تعداد آنها را از بیش از صد هزار نفر به نصف کاهش داد این نیرو با وجود بزرگی در اندازه، فاقد مهارت و ساختار اداری لازم جهت مدیریت تحرکات پیچیده بود. گسترش سریع ارتش سرخ در کنار پاکسازی افسران ارشد و نیروهای باتجربه، سبب شد افسران بیتجربه با دریافت ترفیع درجه به مناصب بالاتر از سطح کیفی خود منصوب شوند.
در سال ۱۹۴۰ با چرخش ناگهانی در مسیری که از سال ۱۹۳۷ آغاز شده بود، ارتش شوروی برای مدرنسازی اقدام کرد که موجب نابسامانی و سردرگمی گسترده شد. مکانیزهسازی گسترده و مجدد این نیرو به اندازهای سریع بود که تجهیزات و نفرات لازم برای آن تا آغاز جنگ مهیا نشد. اغلب ادوات زرهی ارتش سرخ از انواع قدیمی و تعداد بسیاری از آنها نیازمند تعمیر بودند. از مجموع قریب به ۲۴ هزار تانک ارتش سرخ در ژوئن ۱۹۴۱، تنها اندکی بیش از ۱۸۰۰ دستگاه، تانکهای جدید کیوی و تی-۳۴ بودند. همین تعداد نیز با خدمهای با آموزش اندک و بدون ذخایر کافی سوخت و مهمات بودند. بخش قابل توجهی از ادوات و تجهیزات موجود در انبارهای ارتش سرخ، در ربع نخست سده بیستم میلادی تولید شده بود. این نیروها نیز همانند همنوعان آلمانی خود با افزایش تعداد یگانهای زرهی و مکانیزه، خودروها و کامیونهای خود را برای تکمیل یگانهای تازه از دست دادند و به این ترتیب در بسیاری موارد قادر به تحرک مؤثر نبودند.
با وجود اینکه نیروی هوایی شوروی بزرگترین نیروی هوایی جهان به حساب میآمد، هشتاد درصد از مجموع ۱۹٬۶۰۰ فروند هواگرد آن از مدلهای قدیمی و فرسوده بودند. البته مدلهای جدیدتر هواگردهای شوروی از بهار ۱۹۴۱ پا به عرصه گذاشت. هنگام آغاز جنگ قریب به ۷٬۱۰۰ فروند هواگرد از انواع مختلف در مناطق مرزی قرار داشت اما تنها نزدیک به ۶ هزار خدمه آموزشدیده برای به پرواز درآوردن آنها در اختیار بود. هنگام آغاز تهاجم آلمان، تجربه بسیاری از خلبانان خط مقدم شوروی در استفاده از هواگرد خود تنها در حد چند ساعت بود.
برخی افراد نزدیک به استالین به او خطر حمله المان رو گوش زد میکردند اما استالین تصور میکرد این اطلاعات گمراهکننده توطئهای از جانب دشمنان آلمان بهویژه بریتانیا برای کشاندن شوروی به جنگ است. برآوردهای اطلاعاتی شوروی از مقیاس آمادهسازی اولیه آلمان گمراهکننده و اغراقشده بود. در اشتباهی بنیادین، اطلاعات شوروی در مه ۱۹۴۱ تصور میکرد آلمان ۲۸۶ تا ۲۹۶ لشکر دارد که تنها ۴۰ درصد از آن در مناطق شرقی است. درحالیکه در این زمان آلمان مجموعاً ۲۰۹ لشکر داشت که دو سوم از آن در مناطق شرقی بود. تهاجم آلمان به یوگسلاوی و یونان که در آوریل و مه ۱۹۴۱ اتفاق افتاد، نقش بسزایی در پوشیده نگاه داشتن عملیات بارباروسا داشت. این تهاجم نه تنها بهانه خوبی برای استقرار بخش زیادی از نیروهای آلمانی در مناطق شرقی بود، بلکه با به تأخیر انداختن آغاز عملیات باعث غلط از آب درآمدن گزارش زمان اولیه آغاز آن در ۱۵ مه ۱۹۴۱، توسط جاسوسان شوروی شد. با عبور این تاریخ بدون بروز هیچ حادثهای، دیگر گزارشهای مشابه هیچ اثر قدرتمندی بر استالین و اطرافیانش نداشت.
در آغاز تابستان ۱۹۴۱، ژوکوف و سیمیون تیموشنکو، کمیسار خلق در امور دفاع، مکرراً به استالین هشدار دادند که اطلاعات آنها نشان از جنگ قریبالوقوع میدهد و خواهان بسیج کامل نیروها شدند. در هر صورت، استالین نمیخواست باور کند که آلمان در آن زمان قصد حمله دارد.تصور میشد آلمان «تا گوشهایش» درگیر جنگ در غرب است و پیش از شکست بریتانیا «هیتلر ریسک ایجاد جبهه دوم برای خود با حمله به شوروی را نخواهد کرد»
شب ۲۱ ژوئن سه سرباز فراری آلمانی به شکل جداگانه با عبور از مرز، تلاش کردند به شوروی هشدار دهند که حمله از سحرگاه روز بعد آغاز خواهد شد. با رسیدن خبر این موارد به استالین او با تأخیر پذیرفت نیروهای مرزی در حالت آمادهباش قرار بگیرند. ۴۵ دقیقه پس از نیمه شب ۲۲ ژوئن منطقه نظامی غرب پیامی از جانب تیموشنکو و ژوکوف دریافت نمود که در آن خبر از امکان یک تهاجم غافلگیرانه از جانب آلمان در روزهای ۲۲ یا ۲۳ ژوئن میداد و مأموریت اجتناب از هر گونه اقدام فعالانه و همزمان قرار دادن نیروهای مناطق نظامی در آمادگی کامل جهت مقابله با تهاجم آلمان را به آن داد. این هشدار ظاهراً متناقض بسیار دیر ارسال شد. هواگردهای ارتش سرخ با دریافت این هشدار در حالت آمادگی رزمی بر روی باند فرودگاهها به خط شدند تا روز بعد بهراحتی توسط بمبافکنهای آلمانی بمباران شوند.
اغاز عملیات
عملیات بارباروسا، بزرگترین عملیات نظامی تاریخ، ساعت ۳:۱۵ بامداد یکشنبه ۲۲ ژوئن ۱۹۴۱ با گلولهباران شدید مواضع ارتش سرخ شوروی توسط ۶ هزار قبضه توپ، بمباران فرودگاهها، مراکز ارتباطی، ذخایر سوخت و تأسیسات نظامی توسط هواگردهای لوفتوافه و تهاجم نیروهای زمینی آلمانی همراه متحدان رومانیایی خود با گذر از مرز مشترک با شوروی آغاز شد.
در این شرایط، فرمانهای مؤکد و مکرر فرماندهی عالی شوروی بر عدم تحریک آلمانیها به اقدامات خصمانه، ابتکار عمل لازم را از نیروهای شوروی گرفت. شنود رادیویی آلمان مکرراً پیامهای نیروهای ارتش سرخ که مستأصلانه به قرارگاههای فرماندهی خود مخابره میکردند: «ما زیر آتش قرار گرفتهایم؛ چه باید بکنیم؟» را رهگیری میکردند. استالین در ابتدا خیال میکرد حمله اولیه آلمان تنها تحریک شوروی برای ورود به جنگ است و بدین جهت از صدور فرمان مقابلهای خودداری مینمود. او حتی تصور میکرد ژنرالهای آلمانی بدون اجازه هیتلر دست به چنین کاری زدهاند. تنها وقتی گراف فن شولنبرگ، سفیر آلمان، به کاخ کرملین احضار شد و به مولوتف اذعان داشت که تمرکز قوای شوروی در مرز، آلمان را وادار به اقدام متقابل کردهاست، استالین از آغاز جنگ بین دو کشور مطمئن شد.
بر مبنای دکترین تاکتیکی بلیتسکریگ و جهت ایجاد برتری هوایی و مهیا ساختن شرایط لازم برای تهاجم زمینی، حمله آلمانیها با یورش همهجانبه هواگردهای لوفتوافه به فرودگاههای دشمن آغاز شد. پس از انجام عملیات شناسایی توسط ۱۵۰ هواگرد، موج نخست حمله دقایقی پس از ساعت ۳ بامداد با ۸۷۰ هواگرد صورت گرفت. اغلب هواگردهای شوروی در اثر کمبود فضای مسقف، در محیط باز و بدون استتار در ردیفهای فشرده در کنار هم چیده شده بودند تا زیر آسمان صاف بهسادگی مورد هدف قرار گیرند. هواگردهای نیروی هوایی رومانی نیز در این حملات مشارکت داشتند. در مجموع، حمله ۵۰۰ بمبافکن، ۲۷۰ بمبافکن شیرجهای و ۴۸۰ جنگنده به ۶۶ فرودگاه خط مقدم ارتش سرخ در روز نخست ۱۴۸۹ هواگرد شوروی را بر روی زمین و ۳۲۲ هواگرد دیگر را در آسمان نابود کرد. بمبافکنهای لوفتوافه با نفوذ در عمق خاک شوروی پایگاه نیروی دریایی این کشور در سواستوپول را نیز بمباران نمودند. نیروی هوایی شوروی بهتازگی مجموعهای از رزمایشهای شبانه برگزار کرده بود و خلبانان آن هنگام آغاز تهاجم در خواب بودند و هواگردهایشان سوخت کافی نداشت. از طرفی تهاجم در روز تعطیل یکشنبه اتفاق میافتاد و بسیاری از خلبانان مرخص شده بودند. واکنش شوروی به این حملات در اثر قطع شدن خطوط ارتباطی در اثر بمبارانها، پراکنده و ناهماهنگ بود.
در پی فرمان خوشباورانه ساعت هفت صبح روز نخست خطاب به نیروی هوایی شوروی جهت تهاجمِ سریع هواگردهای این نیرو به عمق ۱۵۰ کیلومتری اراضی دشمن، تنها تعداد اندکی از هواگردهای شوروی توانستند از زمین برخیزند و با توجه به برتری هوایی آلمانیها، میزان کمتری موفق شدند خود را به منطقه مرزی برسانند که آن هم نتیجه قابل توجهی نداشت و به از دست رفتن ۵۰۰ هواگرد دیگر شوروی انجامید. ناوگان دوم هوایی لوفتوافه در عرض دو روز تقریباً تمامی نیروهای هوایی شوروی در بخش مرکزی را نابود کرد. این نیرو در عرض یک هفته مجموعاً ۲۵۰۰ هواگرد شوروی را منهدم نمود. در مجموع، در عرض سه روز آغازین شوروی ۲۰۰۰ هواگرد و تا پایان هفته اول ۴۰۰۰ هواگرد خود را از دست داد تا بزرگترین نیروی هوایی جهان به نیرویی بیتأثیر بدل شود. درحالیکه طبق ادعای فرماندهی عالی ورماخت، آلمان در این مدت تنها ۱۵۰ هواگرد خود را از دست داده بود تا نسبت خسارات وارده به طرفین ۱ به ۲۷ برآورد شود.
پس از حصول برتری هوایی در عرض چند روز، لوفتوافه توجه خود را به پشتیبانی از نیروی زمینی معطوف کرد.حمله هواگردهای آلمانی تحرکات ریلی و تدارکاتی نیروهای شوروی را فلج کرد. بسیاری از یگانهای شوروی که شتابان به خط مقدم گسیل میگشتند، پیش از رسیدن به مقصد توسط نیروی هوایی آلمان آسیب میدیدند.
در سمت شمالی جبهه، گروه ارتش شمال به فرماندهی فیلدمارشال ویلهلم ریتر فن لیب، تهاجم خود به منطقه بالتیک را آغاز کرد. نیروهای زرهی آن بدون مواجهه خاصی با دشمن از خط مرزی گذشتند و پیادهنظام نیز با سرعت زیادی پیشروی خود را آغاز کرد. یگانهای معدود شوروی در طول خط مرزی این ناحیه که متعلق به جبهه شمال غربی به فرماندهی فیودور کوزنتسوف بودند، در همان روز نخست منهدم شدند
گروه زرهی ۴ تحت فرمان ارتشبد اریش هوپنر نقش سرنیزه زرهی این گروه ارتش را بر عهده داشت. در جناح شمالی این گروه زرهی، با ضدحمله نیروهای مکانیزه ارتش سرخ، درگیری سنگینی از ۲۴ ژوئن بین تانکهای طرفین در نبرد راسینیای درگرفت. نهایتاً، سپاه ۴۱ موتوریزه موفق شد بیشتر نیروهای دشمن را در آن موضع محاصره و منهدم کند. در جناح جنوبی گروه زرهی ۴، نیرویهای سپهبد اریش فن مانشتاین در سپاه ۵۶ موتوریزه، موفقیتهای بزرگتری به دست آوردند.قوای این سپاه توانستند روز نخست ۸۰ کیلومتر و در عرض ۱۰۰ ساعت ۳۲۰ کیلومتر پیشروی کنند و ۲۶ ژوئن بر دونابورگ در ساحل رود دوینا مسلط شوند.نیروهای جلودار گروه ارتش شمال نیمی از راه لنینگراد را تنها در عرض ۵ روز طی کردند.
در جناح شمالی گروه ارتش شمال، ارتش هجدهم در عرض ۱۰ روز ۲۴۰ کیلومتر پیشروی کرد و با گذر از رود دوینا، یکم ژوئیه با غلبه بر مقاومت حداقلی، ریگا، پایتخت لتونی را به سلطه خود درآورد. در این شرایط ارتش هشتم شوروی از سه طرف در جنوب شرقی ریگا در محاصره نیروهای گروه زرهی ۴ و ارتش هجدهم ورماخت قرار گرفته بود. اما قوای ارتش سرخ موفق شدند با عقبنشینی به سمت شرق از محاصره بگریزند. در جناح جنوبی گروه ارتش شمال، ارتش شانزدهم سعی داشت به شکل همزمان فاصله خود با گروه زرهی ۴ را حفظ کند، از جناح راست گروه ارتش مراقبت نماید و ارتباط با گروه ارتش مرکز را برقرار نگاه دارد. این ارتش در عرض دو روز خود را به شهر کاوناس، پایتخت پیشین لیتوانی، رساند. انتظار نمیرفت این ارتش بتواند با سرعت نیروهای زرهی را دنبال کند.
گروه ارتش مرکز به فرماندهی فیلدمارشال فدر فن بک به دنبال محاصره مناطق بین بیاویستوک و مینسک، پایتخت بلاروس شوروی بود. گروه زرهی ۳ به راهبری ارتشبد هرمان هوت در جناح شمالی در روز نخست موفق شد هر چهار گذرگاه بر روی رود نمان در منطقه عملیاتی خود را به شکل تخریبنشده تصرف کند. شکست ارتش سرخ در حفظ خط دفاعی رود نمان موجب تصرف سریع ویلنیوس، پایتخت لیتوانی شوروی توسط ورماخت در صبح ۲۴ ژوئن شد. همزمان در جناح راست، گروه زرهی ۲ به فرماندهی ارتشبد هاینتس گودریان با گذر از رود بوگ، از کنار قلعه برست عبور کرد. تمامی نیروهای لشکر چهل و پنجم پیادهنظام این گروه زرهی با پشتیبانی چندین توپ ریلی، با تحمل تلفات سنگین، بهشدت درگیر پاکسازی این قلعه و فائق آمدن بر مقاومت مدافعان آن شده بودند با پایداری شدید ارتش سرخ کار سلطه بر این موضع برای آلمانیها تا ۱۲ ژوئیه به طول انجامید
بیشتر نیروهای ارتشهای سوم، چهارم و دهم شوروی که در جانب غربی منطقه محدب بیاویستوک متمرکز شده بودند، در بین مسیر پیشروی دو گروه زرهی ۲ و ۳ ورماخت قرار گرفتند. در نتیجه کار یگانهای زرهی آلمانی در ساعات اولیه عملیات سخت شده بود گروه زرهی ۳ از محدود شدن حرکت نیروهایش به یک ستون به علت شرایط وخیم راهها و کاهش سرعت کل نیروها خبر داد. از مجموع ۸۰ کیلومتر پیشروی تعیینشده در روز نخست برای گروههای زرهی ۲، تنها ۱۸ کیلومتر محقق شد.
جهت سلطه بر اراضی بین رودهای دوینا و دنیپر و ناحیه ویتبسک–اورشا، هوت به نیروهای خود فرمان داد به سمت شمال شرقی حرکت کنند. اما ۲۴ ژوئن فرماندهی گروه ارتش مرکز از هوت خواست نیروهای زرهی تحت امرش را از ویلنیوس به سمت جنوب به جانب مینسک بفرستد. هوت و فن بک پاکسازی این منطقه را نسبت به سلطه بر اراضی بین دو رود دوینا و دنیپر کمتر ضروری و تأخیری غیرهوشیارانه میدیدند. در حالی که ارتش نهم قصد داشت در همکاری با ارتش چهارم ورماخت، محاصره دیگری اطراف بیاویستوک ایجاد کند، فن بک ۲۵ ژوئن به ارتش نهم دستور داد یک سپاه کامل خود را به سمت ویلنیوس ارسال کنند تا از پیشروی هوت، به سمت ویتبسک حمایت کنند. بعد از ظهر همان روز، سرهنگ رودولف اشمونت، آجودان ارشد نظامی هیتلر، به قرارگاه ارتش نهم پرواز کرد و از جانب او فرمان داد تمام ارتش نهم به سمت جنوب چرخش کند. فن بک که نتوانسته بود اشمونت را قانع کند محاصره را تا اسمولنسک گسترش دهند،با اکراه به نیروهای زرهی تحت امرش فرمان داد به سمت مینسک حرکت کنند.
تا این زمان، بزرگترین مشکل در ناحیه ارتش نهم ورماخت پدید آمده بود که در آن سپاه ۲۰، عصر ۲۴ ژوئن حوالی گرودنو از سه جهت زیر حمله تانکهای ارتش سرخ قرار گرفت. این حملات در پی دستور دمیتری پاولوف، فرمانده جبهه غربی شوروی، به دو سپاه مکانیزه خود برای ضد حمله به وقوع پیوست. این نیروها در ابتدا مقداری موفقیت کسب نمودند اما حملات هوایی متعدد آلمانیها اجازه برتری به آنها نداد. ضدحمله پاولوف در جهت شمال، مینسک را بدون حفاظت زرهی رها کرد؛ در نتیجه، رخنه نیروهای هوت در ۲۶ ژوئن به سمت این شهر تا حدود زیادی بدون مانع صورت گرفت. با وجود نتایج بد تصمیمات پاولوف در نقاط دیگر، ضدحمله نیروهای مکانیزه او باعث افزایش پهنای شکاف بین نیروهای گروه زرهی ۳ و یگانهای پیادهنظام پشت سر آنها شد.
روز ۲۶ ژوئن نیروهای گودریان شهر سلوتسک در صد کیلومتری جنوب مینسک را تصرف کردند. همزمان نیروهای هوت به ۳۰ کیلومتری شمال مینسک رسیدند. به نقل از کریستا شرودر، یکی از منشیهای پیشوا، روز ششم عملیات، هیتلر در کنفرانسی در ولفسشانتسه اذعان داشت: «همه چیز بهتر از آنچه پیشبینی میشد، پیش میرود.» روز ۲۸ ژوئن مینسک بدون وجود هیچ مدافعی تصرف و محاصره پیادهنظام ورماخت حوالی بیاویستوک تکمیل گردید. روز بعد طلایهداران دو گروه زرهی با الحاق به یکدیگر حلقه بیرونی محاصره دیگری را در حومه شرقی مینسک در ۳۰۰ کیلومتری عمق خاک شوروی بستند تا سه ارتش کامل و بیشتر یک ارتش دیگر شوروی را به دام بیندازند به هر صورت، محاصره کاملاً موفقیتآمیز نبود و پیادهنظام نتوانست فاصله خود را با نیروهای زرهی حفظ کند. بدین ترتیب، بخشهایی از چهار ارتش شوروی قادر شدند به سمت شرق عقب بنشینند. مقاومت شدید نیروهای در محاصره باعث ایجاد تأخیر در پیشروی نیروهای زرهی ورماخت شد.
نهایتاً، با پاکسازی مناطق تحت محاصره تا روز ۳ ژوئیه، ۲۹۰ هزار نفر به اسارت درآمدند، قریب به ۳۳۰۰ دستگاه تانک و ۱۸۰۰ قبضه توپ ارتش سرخ منهدم گشت یا به غنیمت گرفته شد و دو ارتش آن به همراه بخشهای زیادی از سه ارتش دیگر کاملاً منهدم شدند.در مجموع، جبهه غربی شوروی طی ۱۸ روز نبرد در شرق لهستان و غرب بلاروس، متحمل ۴۱۷ هزار نفر تلفات شد و ۹۴۰۰ توپ و خمپارهانداز، ۴۷۰۰ تانک و ۱۸۰۰ هواگرد خود را از دست داد.
در جانب جنوبی جبهه، گروه ارتش جنوب که در فضای تنگ بین مردابهای پریپیات و کوههای کارپات متمرکز شده بود، تحت فرمان فیلدمارشال گرت فن روندشتت با آغاز عملیات اوکراین را مورد هجوم قرار داد. این نیرو قوای جبهه جنوب غربی شوروی به فرماندهی سپهبد میخائیل کیرپونوس را در مقابل خود داشت. شوروی که در طرحریزی دفاعی خود این محور را هدف اصلی تهاجم آلمانیها پیشبینی کرده بود، بزرگترین تمرکز قوای خود را در این منطقه قرار داده بود؛ به گونهای که طبق آمار شوروی، تانکهای قوای جبهه جنوب غربی شش برابر و هواگردهای آن دو برابر گروه ارتش جنوب بود. علاوه بر قوای تحت امر کیرپونوس، نیروهای جبهه جنوبی ارتش سرخ به فرماندهی ایوان تیولنف نیز مقابل گروه ارتش جنوب ورماخت بودند تا در قسمت جنوبی جبهه مجموعاً قریب به ۸۰۰ هزار سرباز آلمانی با نزدیک به ۱٫۲ میلیون سرباز شوروی به پیکار بپردازند
در حالی که دو گروه ارتش شمال و مرکز در حال پیشروی با سرعت کافی بودند، شرایط در حوزه عملیاتی گروه ارتش جنوب به گونه دیگری در حال رقم خوردن بود. این نیرو با قوایی از دشمن برخورد کرده بودند که به تسلیحات بهتری مجهز بودند.نیروهای ارتش سرخ در این قسمت نیز شدیداً دفاع و ضدحمله کردند. نیروهای کیرپونوس در جبهه جنوب غربی، تنها نیروهای کل جبهات شوروی بودند که تا حدودی در مقابل مهاجمان به موفقیتهایی دست یافتند. نبردهای شدیدی درگرفت که هر دو طرف را متحمل خسارات و تلفات زیادی کرد. بدین ترتیب، گروه ارتش جنوب از سایر نیروهای آلمانی در پیشروی عقب ماند.
ر نهایت، ۳۰ ژوئن با رها شدن لویو توسط ارتش سرخ، این شهر به تصرف نیروهای ورماخت درآمد. همان روز استاوکا، فرماندهی عالی ارتش سرخ، به کیرپونوس فرمان داد نیروهای خود را تا روز ۹ ژوئیه تا مواضع دفاعی جدید در طول مرز سال ۱۹۳۹ شوروی و لهستان موسوم به خط دفاعی استالین عقب بکشد. تا این زمان، با از بین رفتن ۱۲۰۰ تانک ارتش سرخ توسط گروه زرهی ۱ ورماخت در عرض حدوداً ۱۰ روز، برتری زرهی جبهه جنوب غربی متزلزل شده بود. خط استالین نیز با رسیدن نیروهای ورماخت به بردیچیف، روز ۷ ژوئیه شکسته شد.پس از تصرف ژیتومیر توسط نیروهای آلمانی در ۸ ژوئیه، با تزلزل خط دفاعی قوای ارتش سرخ نیروهای سپاه ۳ موتوریزه ورماخت در ۱۰ ژوئیه موفق شد با شکستن خط دفاعی دشمن، راه کییف را در پیش بگیرد.
در جناح جنوبی گروه ارتش جنوب، تهاجم ارتش یازدهم ورماخت از روز ۲ ژوئیه آغاز شد.فن روندشتت به دنبال به محاصره درآوردن نیروهای دشمن در جنوب اوکراین توسط ارتش یازدهم در همکاری با ارتش هفدهم بود. بر این اساس، ارتشهای سوم و چهارم رومانی نیز سواحل دریای سیاه را پاکسازی و اودسا را تصرف میکردند. ارتش یازدهم همان روز ۲ ژوئیه به رود پروت رسید. با مشاهده این وضعیت، تیولنف، فرمانده جبهه جنوبی شوروی، مجوز عقب کشیدن نیروهای خود از رود پروت به مواضع دفاعی در طول رود دنیستر را از استاوکا دریافت کرد.
این نبردها تا سال 1945 ادامه داشت و در پایان با ضدحمله شوروی و عملیات استالینگراد ارتش ورماخت در هم شکست و جبهه شرقی به طور کامل از بین رفت.
در سلسله مطالب بعدی عملیات نرماندی رو مورد مطالعه قرار میدیم
امیدورام مورد استفاده قرار گرفته باشه.